این دهه شصتی بودن هم برای خودش داستانی دارد. دههای که احتمالا متولدین آن بیشترین بخش جمعیت کشور را در حال حاضر تشکیل میدهند و بدجوری هم روی این دهه تولد خود مانور میدهند. شما هم اگر دهه شصتی باشید بعید نیست که تا به حال از تعبیر «ما دهه شصتیها» استفاده کرده باشید و در پس آن هم فهرستی از مشکلات و سختیهایی که متولدین این دهه تحمل کردهاند را ردیف کرده باشید تا به آنجا برسید که بنابر روال معمول همه نسلهای ایرانی، خود را «نسل سوخته» بخوانید. فهرست مشکلات دهه شصتیها هم به مانند فهرست مشکلات دیگر نسلهای این کشور احتمالا برگرفته از واقعیت است، اما اغلب فقط به نیمه خالی اشاره دارد.
احتمالا مهمترین عاملی که دهه شصت را در کشور ما به یک دهه ویژه بدل کرده، فاجعه جنگ است که از سال 59 برای هشت سال تمام سایه شوم خود را بر تمام عرصههای زندگی ایرانیان پهن کرده بود. ویرانیهای جنگ در کنار آشفتهبازاری که از قبل انقلاب 57 شکل گرفته بود و هنوز به سامان نرسیده بود وضعیت کشور را به شدت دشوار کرد. درآمدهای ملی در سایه تحریمها کاهش پیدا کرده بود و در مقابل هزینههای جنگ کمرشکن بود. نتیجه اینکه کشور ما به کشوری فقیر و جنگ زده بدل شد و سیاست «ارتش 20 میلیونی» بحران جمعیتی را هم به فهرست بحرانهای زندگی متولدین دهه شصت افزود. اما در کنار این همه سیاهی، من در بازخوانی آن روزها به یک سری نکات مثبت هم بر میخورم.
دهه شصت دهه قحطی و فقر و فشار اقتصادی در سایه جنگ بود. دهه صفهای بلند و کوپن ارزاق. با معیارهای امروزی این وضعیت میتواند «فلاکتبار» خوانده شود اما آنانی که زندگی در آن دهه را تجربه کردهاند میتوانند احساس متفاوتی داشته باشند. برای مثال، من هیچ گاه در دوران کودکی «احساس فقر» نکردم، هرچند که با ملاکهای اقتصادی، ای بسا که روی مرز میانگین و حتی زیر میانگین جامعه زندگی میکردم. یکی از دلایل نبود این «احساس فقر» میتواند در یکسان بودن شرایط ما در دوره کودکی باشد. مثلا من و همه همکلاسیهای دوران دبستان شبیه هم لباس میپوشیدیم. خوراکیهایمان نهایتا به یک سیب ختم میشد و کیف و کتاب و دفترمان هم که معمولا یکسان بود. دنیای کوچکی بود، اما با نگاهی کودکانه چیزی کم و کسر نداشت. طبیعتا کشور ما فقیر بود و مدارس چند شیفته کار میکردند و پشت هر نیمکت سه تا چهار و پنج نفر مینشستند، اما حداقلش این بود که مدرسه هیچ پولی از خانوادهها طلب نمیکرد.
سالها بعد من با نسلی از دهه هفتادیها مواجه شدم که صرفا به دلیل نرخ شهریههای مدارسشان طبقه بندی میشدند و در این میان قطعا گروهی احساس فقر میکرند. من کودکان و نوجوانانی را دیدم که به خاطر اینکه والدینشان فقط سالی یک میلیون تومان شهریه مدرسه میدهند و آنها را به مدارسی با شهریه چند میلیونی نمیفرستند احساس نارضایتی میکردند. طبیعتا به همین میزان پدر و مادرانی یافت میشدند که به دلیل ناتوانی مالی از تقبل چنین هزینههایی در برابر فرزندانشان احساس شرم میکردند. در دوران کودکی من، نه پدر و مادرها اینقدر شرمگین بودند و نه بچهها بر اساس نرخ شهریههایشان طبقه بندی میشدند. اما حتی همان کودکان دهه شصتی که در دوران کودکی خود کمتر «احساس فقر» میکردند، در دوران بزرگسالی و ای بسا در شرایطی که وضعیت مالی خودشان به مراتب بهتر شده بود، در برخورد با یک شکاف طبقاتی عجیب و ویراژ دادن خودروهایی با قیمتهای نجومی دچار احساس فقر شدید و پیامدهای ناگوار آن شدند.
یک تفاوت دیگر، تفاوت چشمگیر در گستره رسانهها بود. مثلا آن زمان فقط ما دو کانال تلویزیونی داشتیم و روزی که شبکه سه افتتاح شد یک جشن ملی به پا شده بود و همه هیجانزده بودند. با این حال، همان دو شبکه تلویزیونی برنامههایی تولید میکرد که شاید مشابه آن هیچ وقت دیگر تولید نشد. «مدرسه موشها» و «بازم مدرسهام دیر شد» دو نمونه موفق از تولیدات داخلی بودند که من الآن به خاطر دارم. حتی کارتونهای خارجی هم که پخش میشدند برای همیشه در ذهنها ماندگار شدند. «پسر شجاع»، «حنا دختری در مزرعه»، «خانواده دکتر ارنست»، «مهاجران»، «بنر»، «هاج زنبور عسل» و شمار زیادی از کارتونهایی که حالا که مرورشان میکنم به نظرم میرسد همه «هدفمند» بودند. همه داشتند به نسلی که پرورده جنگ و قحطی بود راه رسم «تلاش و سختکوشی» را میآموختند، به همین دلیل برای همیشه در اذهان کودکان آن نسل ماندگار شدند.
بعدها من با نسل جدیدی از محصولات کودکان آشنا شدم که تنها هدفشان «سرگرم» کردن بود. سالهای سال است که هیچ برنامهای در میان کودکان ایرانی فراگیر نمیشود و هیچ کارتون مشترکی این نسل جدید را به هم پیوند نمیزند. معدود تولیدات فراگیری همچون «کلاه قرمزی» به درستی از فهرست برنامههای کودک خارج شدهاند و مخاطبشان بیشتر جوانان و بزرگسالان کنونی است که همراهان قدیمی سالهای پیش این مجموعه هستند. کودکان این نسل عادت کردهاند با مجموعهای از کارتونهای ماهوارهای یا نسخههای دوبله شده کارتونهای هالیوودی خودشان را سرگرم کنند که تهیه و تدوین آنها معمولا با هیچ نظارت کارشناسانهای مواجه نیست و خانوادهها هم از کنترل محتوای آنها عاجز هستند.
حتی در بخش بزرگسالان هم هنوز میتوان ادعا کرد که ماندگارترین محصولات تلویزیونی به همان دهه تعلق دارد. سریالهای «سلطان و شبان»، «هزار دستان»، «میرزاکوچکخان»، «سربداران»، «بوعلیسینا»، «دلیران تنگستان» و «آینه» شاید هیچ گاه دیگر تکرار نشدند و بجز معدودی از ساختههای دهه هفتاد، هیچ وقت دیگر سریالهایی به آن خوشساختی از تلویزیون پخش نشد و افت کیفیت در رسانه «ملی» به چنان ابتذالی رسید که مخاطب ایرانی به مجموعههایی سخیف و سطح پایین و بیارزش همچون محصولات شبکه «فارسی1» روی بیاورد. (یعنی اینجا حتی ذایقه مردم هم متناسب با کیفیت محصولات افت کرد!)
خلاصه ماجرا اینکه دهه شصتیهای این کشور همه فرصت کمابیش برابری برای تحصیل داشتند. امکانات کم بود، اما دستکم تبعیضها تا بدین حد به چشم نمیآمد. سهمیههایی که در نظر گرفته میشد تا حدودی ناعدالتی در توزیع امکانات را پوشش میداد و دستکم شرایطی را ایجاد میکرد که مثلا طبقه ثروتمند دانشگاههای برتر را قبضه نکند. (حالا یک سری به دانشگاههای برتر تهران بزنید و فقط با مشاهده خودروهای لوکسی که اطراف دانشگاه پارک شده، یا با شمار آمار رو به کاهش دانشجویان شهرستانهای کوچک تخمین بزنید که امکان تحصیل در این کشور چگونه در حال بدل شدن به یک رانت ویژه طبقات مرفه است) متاسفانه با روند کنونی جریانات سیاسی کشور به نظر نمیرسد که حتی دورنمای مناسبی برای توقف این روند وجود داشته باشد. بدین ترتیب شاید بتوان ادعا کرد «دهه شصتیها» احتمالا آخرین نسلی بودند که میتوانستند به فرصتهای برابر برای رشد و پیشرفت امیدوار باشند.
د
پاسخحذف123
پاسخحذففکر کردم بالاخره در این هیاهوی شصتی ها با یک مطلب منطقی روبرو شدم ولی نویسنده این مطلب هم متوجه نیست بین بچه های دهه 60 و متولدین دهه 60 فرق وجود داره . متولدین نیمه دوم 60 اصلن نه در جنگ حضور داشتند نه دهه 60 رو به یاد دارند . این متولدین نیمه دوم 50 بودند که بچه جنگ و دهه 60 بودند . کارتونهای دهه 60هم مربوط به همین بچه ها بود که بعدا برای متولدین سالهای بعدی بازپخش شد . تنها خصوصیت بارز متولدین دهه 60 جمعیت زیادشونه که دقیقا دارند با همین خصوصیت ادعاهای عجیب و غربیب می کنند و هیاهو می کنند و مظلوم نمایی.و البته کیه که ندونه ایرانی ها کلا به مظلوم نمایی قربانی بودن و جلب توجه و کل کل و ادعاهای الکی علاقه منده .
پاسخحذف