۲/۰۲/۱۳۹۲

سنجش رشدیافتگی جوامع با سنگ عیار «حساسیت‌های اخلاقی»


معیاری برای سنجش یک اختلاف
«اقصاد» یکی از مهم‌ترین شاخصه‌ها برای تعیین سطح رشدیافتگی جوامع به حساب می‌آید، اما قطعا نمی‌تواند تنها معیار سنجش توسعه یافتگی باشد. برای مثال، بسیاری از کشورهای حاشیه خلیج فارس از نظر اقتصادی رشد چشم‌گیری داشته‌اند که لزوما هم در گرو فروش نفت نبوده، (به مانند امیرنشین «دوبی» که اصلا نفت ندارد) اما کمتر ناظری این جوامع را «توسعه یافته» قلمداد می‌کند. آشکار است که توسعه اجتماعی، هرچند با توسعه اقتصادی در پی‌وندی ناگسستنی قرار دارد، اما در آن خلاصه نمی‌شود. جامعه توسعه یافته قطعا در زمینه هنر هم از سطح و سلیقه بالاتری برخوردار است. اندیشه‌هایی ژرف‌تر را در دل خود پرورانده و از آموزش رشدیافته‌تری بهره می‌برد. مفاهیم انسانی‌تری را معیار قرار داده، درک ارزشمندتری از برابری و عدالت و آزادی دارد، و از همه مهم‌تر، چالش‌های اخلاقی پیش روی شهروندانش، چالش‌هایی ظریف‌تر است. به باور من این چالش‌های اخلاقی آنچنان عصاره تمام عیاری است که می‌تواند به تنهایی یک ملاک قابل اعتماد برای مقایسه سطح رشدیافتگی افراد و جوامع قلمداد می‌کنم.

مقصود این کلام این نیست که در جوامع رشد یافته، شهروندان بیشتر تلاش می‌کنند اخلاقی عمل کنند و در جوامع دیگر کسی به اخلاق پایبند نیست. موضوع بر سر خود تعابیر اخلاقی، و مرتبه و عمق آن‌ها است. بدین ترتریب، آن دغدغه اخلاقی که مساله روز شهروندان جامعه توسعه یافته است، اساسا برای شهروندان جامعه توسعه نیافته هنوز «مطرح نیست» که بخواهد به آن پایبند باشند یا نباشند. اگر در جامعه توسعه نیافته «دروغ‌گویی» محکوم است، در جامعه توسعه یافته نه تنها دروغ‌گویی محکوم است، بلکه کوچکترین عملی که به مشروعیت بخشی به وجهه یک دروغ‌گو بینجامد هم محکوم است. 

دو تعبیر جامعه ایرانی از یک کلیشه قدیمی
«سیاست پدر و مادر ندارد»، تعبیر بسیار آشنایی است که از نیم یا یک قرن پیش به صورت متواتر در ادبیات عامه و حتی رسمی کشور ما تکرار شده و برای اکثر شهروندان ایرانی تعبیری آشنا است. با این حال من گمان می کنم دو برداشت کاملا متفاوت و حتی متضاد از این عبارت وجود دارد. برداشت نخست معتقد است که بازیگر سیاسی نمی‌تواند در این عرصه، به ابزارها و تضمین‌هایی از جنس روابط فردی و اخلاقیات متداول در آن اکتفا کند. بدین ترتیب، شاید شما در روابط روزمره خود حتی با یک قول اخلاقی یا «سوگند» و شاهد بخواهید یک چک سفید امضا به دست کسی بدهید، اما در سیاست، بدون هیچ‌گونه «بدبینی»، شما حق ندارید چنین فاکتورهایی را دخیل کنید. جنس «تضمین سیاسی» صرفا و صرفا از جنس برابری قوا است. بدین ترتیب، سیاست پدر و مادر نمی‌شناسد، یعنی اگر نیروی برابر دارید، در حاشیه امن قرار خواهید داشت. اگر ندارید، با من بمیرم و تو بمیری، یا ریش گرو گذاشتن و آشنایان را واسطه کردن کاری از پیش نخواهید برد. دقت کنید که در این تعبیر هیچ بحثی از اخلاق نیست، بلکه صرفا داریم بر روی واقعیات تاکید می‌کنیم. یعنی در هیچ کجای این تعبیر، فرد از لزوم رفتار اخلاقی معاف نشده، بلکه پیش‌شرط «اخلاقی رفتار کردن» آنچنان در روابط انسانی بدیهی قلمداد شده که اصلا نیازی به تکرارش نبوده است.

اما تعبیر دیگری وجود دارد که «سیاست پدر و مادر ندارد» اینگونه ترجمع می‌کند که عرصه سیاست، عرصه‌ای است که در آن نباید اخلاقی عمل کرد. این نگاه، میان سیاست و اخلاق یک تضاد ماهوی قایل است که سبب می‌شود این دو پدیده از اساس با یکدیگر قابل جمع نباشند. احتمالا سیطره همین نگرش بر بخشی از فرهنگ ما سبب شده تا افرادی که با دروغ‌گویی و تظاهر در صدد کسب منافع شخصی هستند «سیّاس» خوانده می‌شوند. معتقدان به این نگرش می‌توانند با وجدانی آسوده مرتکب هرگونه دروغ و بی‌اخلاقی در راستای آنچه «اهداف سیاسی» می‌خوانند شوند، اما در عین حال همچنان مدعی «اخلاق‌گرایی» باشند. با این توجیه که «اخلاق ربطی به سیاست ندارد». البته مشخص نیست که این نگرش دقیقا چطور می‌خواهد مرز «امر سیاسی» را با «زیست اجتماعی» مشخص کند تا در یکی اخلاقی عمل کرده و در دیگری خود را مجاز به بی‌اخلاقی بداند. اتفاقا من باور دارم که این تمایزگزاری ابدا امکان‌پذیر نیست و آنان که «سیاست پدر و مادر ندارد» را با تعبیر آزادسازی بی‌اخلاقی در عرصه سیاسی به کار می‌برند، بی ‌بر و برگرد در تمامی زمینه‌های اجتماعی و حتی ریزترین روابط شخصی نیز بی‌اخلاقی‌های خود را تکرار می‌کنند.

تفاوت «چشم پوشی» در جامعه قبیله‌ای با «تساهل» در جامعه مدنی
یکی از آشکارترین مظاهر رشد یافتگی اخلاقی، حذف سلسله مراتب «من – خانواده – قبیله – شهر» و جایگزینی آن با یک پی‌وند کامل میان «منفعت شخصی» و «منفعت اجتماعی» است. بدین معنا که روابط شخصی، خانوادگی، قومی و قبیله‌ای، به عنوان اولویت‌هایی ارزشی در روابط اجتماعی محسوب نشوند. جامعه توسعه یافته جامعه‌ای است که رفتارهای قبیله‌ای در آن جای خود را به رفتارهای مدنی بدهد. پس اولویت قبیله نیز جای خود را به اولویت جامعه می‌دهد و نتیجه‌اش آن می‌شود که دیگر مهم نیست یکی از طرفین دعوا پدر بنده باشد و طرف دیگر یک شهروند ناشناس، اولویت با رعایت اخلاق است. پدر من، تنها در یک جامعه قبیله‌ای است که می‌تواند روی حمایت‌های غیرمنصفانه من حساب کند. من باید بدانم بی‌اخلاقی، صرفا زمانی که دقیقا شخص من را مورد تهدید قرار دهد بی‌اخلاقی نیست، رفتار غیراخلاقی با دیگران، ولو آنکه نتیجه آن بخواهد در کوتاه مدت منافع من را هم تامین کند مردود است. چه شخصی که عمل غیراخلاقی انجام می‌دهد از دوستان من باشد و چه قربانی این عمل از دشمنان بنده، در هر صورت عمل غیراخلاقی محکوم است و باید با آن برخورد کرد.

اینجا نقطه‌ای است که بحث می‌تواند گسترش یابد. یعنی ما وارد مرز باریک میان «تساهل» با «سرپوش گذاشتن» می‌شویم. رواداری یا تساهل که از ملزومات و مقدمات جامعه مدنی است به ما می‌آموزد که تا حد امکان تلاش کنیم بر اختلاف سلیقه‌ها و باورها چشم پوشی کرده و برای ارتقای یک زیست مدنی بر روی نقاط مشترک تاکید کنیم. اما رفتاری دیگری در جامعه توسعه نیافته وجود دارد که در ظاهر شباهت‌هایی فریبنده با «تساهل» به معنای مدرن آن دارد. این رفتار قبیله‌ای به افراد این حقانیت را می‌دهد که به جای «اختلاف عقاید» خود با دیگران، بر روی «بی‌اخلاقی‌های» نزدیکان چشم پوشیده و به تعبیر من «سرپوش» بگذارند و این عمل را هم «تساهل» بماند. جامعه‌ای که در پذیرش اختلاف عقاید مقاومت کرده اما در چشم‌پوشی از خطاهای اخلاقی با تساهل عمل می‌کند جامعه‌ای توسعه نیافته، غیرمدنی و حتی غیراخلاقی است. در مقابل، جامعه‌ای که اختلاف عقاید را با دیده تساهل می‌نگرد، اما در برخورد با بی‌اخلاقی‌ها با شدت عمل تمام رفتار می‌کند می‌تواند نه تنها یک جامعه رشد یافته مدنی، بلکه یک جامعه منزه و اخلاقی باشد.

حال، در پس این بحث کسالت‌بار نظری، بار دیگر به جامعه خود مراجعه و هزاران مصداق عینی این تفاسیر را مرور کنید. از خود بپرسید اگر جامعه ایرانی عادت داشت که با هرگونه «دروغ‌گویی با هدف تخریب دیگری»* برخورد شدید کند، آیا روزنامه کیهان حتی یک نسخه هم به فروش می‌رسید؟ به نظر می‌رسد برای انبوهی از مخاطبان کیهان دست‌کم برخی دروغ‌گویی‌های آن به اثبات رسیده اما همچنان گمان می‌کنند چنین رفتاری چون «دشمنان نظام و ولایت» را هدف گرفته و از آنجا که از جانب «حامیان نظام و ولایت» صورت گرفته، اگر چه «چندان مطلوب نیست»، اما خطایی «قابل اغماض» است!

نمونه بارزتر «پدیده شگفت‌انگیز محمود احمدی‌نژاد» است که دروغ‌گویی‌های بی‌پایانش بر کسی پوشیده نیست. آیا دلیل همین مقدار اقبال به این چهره در جامعه ایرانی این نیست که بخشی از جامعه گمان می‌کند «درست است که او دروغ می‌گوید، اما از این دروغ‌گویی برای نابود کردن فلان عنصر و یا تامین بهمان منفعت و دلخواست ما استفاده می‌کند». و اتفاقا به تازگی شمار این توجیه‌گران افزایش هم یافته و دامنه‌اش به بخش‌هایی از اپوزوسیون هم کشیده شده که با شعار «سیاست پدر و مادر ندارد» ادعا می‌کنند «در شرایط فعلی، برای ضربه زدن به قدرت برتر، بد نیست که این پدیده تماما غیراخلاقی را تقویت کنیم». (این گروه تمام مخالفان چنین رفتاری را به «بیگانگی به ملزومات جهان سیاست» متهم می‌کنند)

توسعه یافتگی، نیازمند افزایش حساسیت‌های اخلاقی است
حال من دوباره به همان موضعی باز می‌گردم که در یادداشت «تفاوتی است میان استدلال نادرست با توهین یا پرونده‌سازی» با اشاره‌ای کلی مطرح کردم. جامعه‌ای که میان «تفاوت در تحلیل یا باورها» و ای بسا اشتباه و بی‌اطلاعی از مسایل، با «بی‌اخلاقی» تفاوت قایل نمی‌شود، جامعه‌ای رشدنیافته  است که صرفا می‌تواند تغییر در اشکال بروز و ظهور بی‌اخلاقی را رقم بزند و جای این چهره بی‌اخلاق را با آن یکی عوض کند، اما همچنان خودش نقش ابزار و حامل تداوم بی‌اخلاقی را ایفا خواهد کرد. تنها آنانی می‌توانند مدعی عبور از این مرحله شوند که شهامت کافی برای موضع گیری قاطع و پرهیز از هرگونه اغماض در برابر «بی‌اخلاقی» را داشته باشند. اگر این شجاعت اخلاقی را نداشته باشیم که در مواجهه با یک بی‌اخلاقی، روابط شخصی، دوستانه یا قومی را زیر پا گذاشته و مستقیما به عنوان یک شهروند مستقل دین خود را به اخلاقیات کل جامعه ادا کنیم، قطعا ما یک حلقه از زنجیره جامعه‌ای توسعه یافته نخواهیم بود. 

در نهایت اینکه، جامعه ایرانی، در برخورد با سخت‌افزارهای جدیدی که امکان توسعه روابط میان اجزای آن را پدید آورده‌اند، قطعا با چالش‌های جدید اخلاقی مواجه خواهد شد. تا دیروز، روابط ما غالبا محدود به یک حلقه کوچک اما کاملا ملموس بود. حال که رسانه‌های جدید و شبکه‌های مجازی به همه ما قدرت گسترش روابط و ابراز عقاید را داده‌اند، قطعا با مسایل جدید و البته مسوولیت‌های جدیدی مواجه خواهیم بود. نادیده گرفتن یک بی‌اخلاقی در شبکه‌های مجازی، از جانب کسانی که بیشتر یک حساب کاربری هستند و تجسم ملموسی ندارند، علیه دیگرانی که آن‌ها هم چندان حضور ملموسی در جهان حقیقی ما ندارند، با تکیه صرف بر اخلاقیات سنتی جامعه ما دشوار نیست. اخلاقیات سنتی در این موارد می‌تواند صرفا به این گزاره «تنزه طلبانه» اکتفا کند که «من این کار را نکردم و با آن هم موافق نیستم». اما اگر ما می‌خواهیم به تناسب گسترش ظرفیت‌های سخت‌افزاری، به سطحی برتر از چالش‌های اخلاقی پا بگذاریم، باید حساسیت‌های اخلاقی خود را هم تقویت کنیم، و باید شهامت قربانی کردن روابط شخصی-دوستانه و ای بسا صرف هزینه‌ای از کیسه وجهه و آبروی شخصی خود را در راه دفاع از اخلاقیات به دست بیاوریم.

پی‌نوشت:
* در بحث دروغ‌گویی بر روی این «با هدف تخریب دیگری» تاکید دارم، چرا که انواع دیگری از دروغ وجود دارد که غالبا با هدف دفاعی شکل می‌گیرد و در زندگی روزمره همه ما وجود دارد و بحث پیرامون آن پیچیده‌تر است.

۳ نظر:

  1. ناشناس۳/۲/۹۲

    بحث خیلی مفیدیه و با همه طولش خیلی هم خوب جمعش کردی.

    من فکر میکنم در واقع باید گفت سیاست پدرو مادر نمیشناسه. یعنی در سیاست بعنوان علم و ابزار مدیریت جامعه - که این امکان رو به یک سیاستمدار بخصوص اگر در قدرت باشه میده که در مورد پدر و مادر و بستگان خودش استثنا قایل بشه - نباید استثنا قائل شد.

    سعیدی

    پاسخحذف
  2. غلامعلی یوسفی۳/۲/۹۲

    اگر به این مثال توجه کنید دنیای شما عوض می شود:
    . . .
    اگر شما به سود بانکی راضی باشید و سرمایه تان را در بانک بگذارید، در آسایش و اطمینان بسر خواهید برد.
    اگر طمع شما قدری بیشتر باشد و مثلأ سود سه درصد در ماه بخواهید، آنگاه این احتمال وجود دارد که کاسبی معتبر را پیدا کنید.
    اما اگر طمع شما خیلی زیاد باشد و سود هشت درصد در ماه بخواهید، دیگر چاره ای نیست جز اینکه از اشخاص معتبر و شناخته شده دور شوید، چاره ای نیست که به ناشناخته ها امید ببندید. به ناشناخته هایی که حتی قدری مشکوک هستند، به ناشناخته هایی که حتی به قیافه شان نمی خورد کاسب موفقی باشند!!
    . . .
    همین سه جمله ای که خواندید معادل با هزار صفحه رفتار شناسی و تاریخ سیاسی ایران است.
    . . .
    چرا روشنفکران ما بجای آنکه به خاتمی دل ببندند، حاضرند دوباره احمدی نژاد را امتحان کنند؟!!
    آنها مطمئن هستند که خاتمی کاسب معتبری است و سه چهار درصد سود را مطمئنأ پرداخت خواهد کرد اما افسوس که این طمع زیاد نمی گذارد، طمع زیاد باعث می شود تا حتی به آدمهای شدیدأ مشکوک هم اطمینان کنند. ( البته طمع روشنفکران از جنس پول نفت یا عدالت نیست بلکه از جنس آزادی و دمکراسی است. )
    . . .
    چرا در سال 84 مردم به هاشمی شناخته شده، پشت کردند و به کسی دل بستند که حتی از همان روز اول هم به قیافه اش نمی خورد آدم موفقی باشد؟
    براستی چــــــــــرا؟
    خوب توجه کنید
    شما همین امروز با دوستان بازاری خود تماس بگیرید و بگویید من به دنبال کسی می گردم که به من سود هشت درصد بدهد، بعد ببینید چه اشخاصی را به شما معرفی خواهند کرد!! این افراد چه خصوصیات و ظاهری دارند!!
    . . .
    و خلاصه اینکه
    " " این طمع زیاد است که باعث شده ما اخلاق را قربانی کنیم." "
    آرمانهای انقلاب، آرزوهای بزرگی هستند که قابل تحقق نیست. هیچ آدم معتبری نتوانست این آرزوها را برآورده کند، لذا نیروهای ارزشی و مکتبی بلاخره ناچار شدند اخلاق را زیر پا بگذارند تا شاید که به این آرزوها برسند.
    . . .
    و نتیجه اینکه
    ما بجای آنکه بدنبال کسی بگردیم تا سود هشت درصد به ما بدهد، چیزی که در صد و پنجاه سال گذشته محقق نشد، فقط کافیست سود درخواستی مان را قدری کم کنیم.
    ما اگر به سود سه چهار درصد راضی باشیم، افراد معتبر و شناخته شده وجود دارد که همه می شناسند و قبول دارند.
    اما افسوس، این طمع زیاد است که ما را به هرجایی و هر کاری می کشاند.
    روشنفکر ما اگر به فضای نسبتأ باز سالهای 80 تا 84 اکتفا کند دیگر نیازی به گدایی از احمدی نژاد ندارد.
    اما وقتی آرزوهایش بزرگ است، می خواهد اینجا را مانند فرانسه بسازد! آنگاه است که به انسانی نیازمند و محتاج تبدیل می شود. والسلام

    پاسخحذف
  3. غلامعلی یوسفی۳/۲/۹۲

    در ادامه
    کسی که بدنبال سود هشت درصد است،
    1- همیشه درگیر است.
    2- همیشه بدنبال این است که سرمایه اش را از یکی گرفته و به دیگری بسپارد.
    3- از تمام کسانیکه در گذشته به آنها اعتماد کرده پشیمان است.
    آیا رفتار سیاسی مردم ما غیر از این است!!؟
    . . .
    می گویند ما در انتخابات شرکت نمی کنیم چون هیچکدام خوب نیستند و نمی توانند وضع را تغییر دهند.
    این حرف درست است آنها به تجربه حس کرده اند که " هیچکس نمی تواند سود هشت درصد بدهد "
    می گویند ما در انتخابات شرکت نمی کنیم چون رئیس جمهورهای قبلی به وعده های خود عمل نکردند.
    بدیهی است که هرکس وعده هشت درصد بدهد نخواهد توانست به وعده خود عمل کند.
    اگر دقت کرده باشید اکثر صاحبنظران، کاندیداها را مجبور می کنند تا برنامه شان را اعلام کنند!! این درواقع برنامه نیست بلکه همان درصد سود است!!
    ما آنها را مجبور می کنیم تا وعده بدهند و بعد هم از عمل نکردن به آنها ناراحت می شویم.
    اینکه ما از همه تاریخ گذشته ناراحت و ناراضی هستیم ( تاریخ دور یا نزدیک ) بخاطر این است که سود هشت درصد ناممکن است.
    و چون ناسپاس و قدرنشناس هم هستیم بین سود سه یا چهار درصد با کسی که به ما سود نداده و بلکه سرمایه ما را نیز یک سوم کرده است هیچ تفاوتی قائل نیستیم.

    پاسخحذف