یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای
انتشار ارسال شدهاند و «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند
بود.
سهراب نوروزی - سریال جدید مهران مدیری،
«در حاشیه»، حاشیههای بسیاری ایجاد کرده که از همه جالب توجهتر اعتراضات مکتوب
پزشکان در روزنامهها بود. بابک زمانی، پزشک و استاد دانشگاه، مطلبی در شرق در
اعتراض به کار مدیری منتشر کرده که از جهات مهمی قابل توجه و نقد است. اگر نوشته زمانی
را هنوز نخواندهاید، لطفا پیش از این متن آن را مطالعه کنید (+).
(۱) مهمترین پرسش نانوشته در متن زمانی و گرهای
که در ذهن بسیاری از پزشکان و بیماران هنوز باز نشده این است که آیا پزشکی یک
«بیزینس» است یا خیر؟ من عمدا از واژه «بیزینس» استفاده میکنم چون پاسخ ما هر چه
که باشد رابطه بیمار و پزشک و نظام بهداشت و درمان را به شکل قاطع تعیین میکند و
تکلیف ما را با این «قداست» پزشکی برای همیشه معین میکند. لب کلام این است که
پزشکان نمیتوانند از طرفی دم از قداست کار خود بزنند و طرف دیگر توقع داشته باشند
همین قداست (و نه کیفیت خدماتی که ارایه میدهند) «رفاه و آینده مطمئن» را برایشان
تامین کند. این بازی بین قداست و رفاه (که گویا لازمه اجرای خدمات است) به شکل
بسیار زیرکانهای توسط پزشکان اجرا میشود در واقع روکش ضخیمی است بر این واقعیت
عریان که «پزشکی یک بیزینس است» اما نه مانند سایر بیزینسه!ا چرا که سلامت و جان
انسانها آن چیزی است که در معرض خطر (و معامله) قرار دارد. شاید به همین دلیل است
که قداست کار معلمها جز فقر دستاوردی برایشان نداشته چرا که آموزش به اندازه طول
عمر ارزش ندارد. (به جز آموزش کنکور البته) از همین رو است که در کشورهایی که
دغدغهاش را دارند سختترین قوانین و چهارچوبهای اخلاق حرفهای برای پزشکان وضع
شده است. قوانینی که «قداست» قرون وسطایی را به «حساسیت» کار پزشکی تبدیل کرده است
و به جای اینکه پزشک در برابر مرجع قداست (خدا، طبیعیت، زندگی یا هر چه که هست)
مسئول باشد، او در برابر فرد بیمار مسئولیت دارد و باید پاسخگو باشد. این قوانین
اخلاقی همانهایی است که اگر در ایران وجود داشت بیمار میتوانست برای تشخیص
نادرست یا درمان نابجا و غلط پزشک را به مراجع قضایی بکشاند، به جای اینکه سلامت و
جان و مال خود را به پای او بریزد. قوانینی که اگر وجود داشت میتوانست مجازات
متناسبی برای آن تیم پزشکی در پی داشته باشد که بدون مجوز و رضایت بیمار فیلم
بیرون آوردن لامپ از خصوصیترین اندام یک دختر را به راحتی در اینترنت پخش کرد.
راستی چرا هیچکدام از پزشکان متعهد و اخلاقمدار ما به این تجاوز فجیع به حریم
خصوصی بیمار که توسط همکاران خود انجام شد معترض نشدند؟ آیا حس قدسی پرشکیشان به
اندازه کافی برانگیخته نشد؟ باور به همین قداست جعلی ست که سببب شده اخلاق حرفهای
پزشکی متناسب با وضعیت زمانه رشد نکند و همچنین پزشک اخلاقمدار آنقدر کمیاب است
که اگر بیماری یکی از آنها را کشف کند، رهایش نخواهد کرد. وقت آن است که پزشکان
بپذیرند که «ویژگی» آنها در قداست کار پزشکی نیست و آنها نیز مانند تمام اعضای
جامعه نسبت به تک تک افرادی که در «بیزینس» آنها داخل شده اند وظیفه قانونی و
اخلاقی بسیاری بسیار مهمی دارند. و البته وقت آن هم هست که این قوانین قرون وسطایی
و اخلاقیات ما قبل مدرن پزشکی مان را اصلاح کنیم. ( و همچنین بهتر است زمانی، واژهی
«طبیب» را به همان جایی از تاریخ بسپارد که تعلق دارد و نه قرن بیست و یکم)
(۲) با توجه به مورد اول واضح است که ادعای زمانی
که «اقتصاد هیچگاه انتخاب اول آنها [پزشکان] نبوده و توقع و تصور
پیشین آنان بهعنوان مستعدترین افراد برای تحصیل، نمیتوانسته چیزی جز زندگیای
علمی، مولد و همراه با رفاه و اطمینان از آینده بوده باشد» غلط است. اولا، «رفاه و اطمینان از آینده» اگر انگیزه اقتصادی
نیست پس چیست؟ دوما، چرا رفاه و آینده مطمئن برای یک پزشک معنای متفاوتی با رفاه و
آینده مطمئن برای یک دستفروش باید داشته باشد؟ آیا مشتریان پزشک باید این رفاه را
تضمین کنند یا لیاقت و تلاش پزشک در چهارچوب قانون و اخلاق باید متضمن این موضوع
باشد؟ چطور دستفروشی که رفاه و آینده مطمئنی ندارد، خودش مسئول بدبختی خودش است،
اما پزشکی که رفاهاش اندکی خدشه دار شده همه عالم و آدم را مسئول آن میداند؟ بار
دیگر میگویم، این قداست و خودبرتربینی پزشکی باید یک بار برای همیشه به سطل زباله
انداخته شود، تا در یک شرایط برابر، وظیفه و مسئولیت پزشک نسبت به شخص بیمار تعیین
شود. تا وقتی پزشک خود را صاحب جان و سلامت بیمار میداند و به همین دلیل بیمار را
مسئول تامین رفاه خود، وضعیت اسفبار درمان و بهداشت همین خواهد ماند و متضرر این
وضعیت فقط و فقط بیمار است.
(۳) علاوه بر موضوعات بالا، گویا این قداست، سبب
شده پزشکان این توهم را بزنند که باید از نقد مصون باشند (و این البته نوعی بیماری
فراگیر در این مملکت است). بحث و حرفی در این زمینه نیست جز اینکه در یک جامعه
مدنی، هیچ فرد و هیچ نهاد و هیچ قانون و هیچ اخلاقیاتی از نقد نمیتواند و نباید
در امان باشد. چیزی که جامعه مدنی در دل یک دموکراسی را در دراز مدت پایدار نگاه
داشته و شکوفا میکند نقد است. زمانی همانطور که به مدیری و صدا و سیما اعتراض میکند
در واقع به همهی ما نیز هشدار میدهد که شما اجازه انتقاد از پزشکان را ندارید
چرا که این موضوع سبب سست شدن رابطه بین «طبیب و بیمار» از حالت انسانی خود میشود.
مشکل این استدلال که بیشتر شبیه تهدید است، این است که رابطه کنونی بیمار و پزشک
از این سستتر نبوده و نخواهد شد چرا که این رابطه انسانی که زمانی لاف آن را میزند
از طرف بسیاری از پزشکان منوط به پول زیرمیزی ست و نه هیچ چیز دیگر. از طرف دیگر،
اگر این پول زیرمیزی حق پزشکان است، چرا این حق را قانونمند و قابل نظارت نکنیم؟
چرا پزشکان به جای اعتراض به همان سیستمی که تمام مشکلات را گردنش میاندازند،
بیمار بیچاره و محتاج را مجبور به پرداخت پول غیر قانونی میکند؟
(۴) شگفتآورترین سفسطه زمانی در این متن قربانی
نشان دادن پزشکان است. طبق ادعای او چون پزشکان در نظام کنونی بهداشت و درمان
«فاکتور بسیار بسیار کوچکی» هستند و مشکلات «بسیار بسیار وسیعتر ویزیت گرفتن یا ویزیت نگرفتن» است. پس پزشکان خود قربانی این سیستم هستند! جدای از مهمل بودن
این استدلال، پرسش ساده این است که پزشکی که از عمل جراحی اورژانسی امتناع میکند
مگر اینکه پول زیرمیزی بگیرد، تحت فشار کدام نظام قرار دارد؟ چیزی به جز انتخاب
شخصی پزشک در این مورد نقش دارد؟ برای افرادی که اینقدر ادعای قداست دارند، بسیار
زشت است که مسئولیت تصمیمات شخصی خود را به گردن سیستم بیاندازند. و اگر در کشور
مدرنی زندگی میکردیم این کار زشت به شدت قابل مجازات بود. پس قطعا بد نیست که زمانی
و همکارانش در کشوری زندگی میکنند که نظام قضاییاش بر این کار غیرقانونی و
غیراخلاقی سرپوش میگذارد.
(۵) آخرین نکته اینکه، زمانی میخواهد ما را
قانع کند که در واقع پزشکان منت بر سر ما میگذارند که در این مملکت ماندهاند و
کار میکنند. آنها جوانی و انرژی و موقعیتهای خود را فدای این کردهاند که در
این مملکت بمانند و ما، خیل بیماران قدرناشناس (که «یک معاینه و یک تصمیمگیری را
قدر نمیگذاریم») را نجات دهند. گویا ما بیماران لنگری شدهایم بر پاهای آنها.
واقعیت این است که زمانی دروغ میگوید! (و من این را بر اساسا مشاهداتم از دو پزشک
متخصص درون خانوادهام و بسیاری از دوستان پزشکم میگویم) اول اینکه پزشکان بسیار
کمی تمایل به کار تحقیقاتی و تدریس و ... دارند و دلیل عمده آن پول است. دوم اینکه
این موقعیتهای خیالی که زمانی از آنها نام میبرد تنها برای تعداد بسیار معدودی
از پزشکان مهیا است چرا که مدرک پزشکی ایران در بسیاری از کشورها نه مجوز کار
پزشکی محسوب نمیشود و نه مجوز تحقیق و تدرسی. در نهایت اینکه ما بیماران نیز
راضی به این همه فداکاری خیالی پزشکان نیستیم، اگر آنها با «همین اخلاقیات و رویکرد و قانونمداری» که در ایران دارند میتوانند بروند و در کشورهای دیگر فعالیت
کنند، به نظرم باید بروند و دست کم جان انسانهای دیگری که لیاقتش را دارند نجات
بدهند.
(۶) تمام این موارد، به معنای چشمپوشی بر نظام
معیوب و عقب مانده پزشکی و درمان در ایران نیست. آن موضوع به قوت خود باقی است و
باید به شکل جدی دنبال شود. اما این استدلال که تا سیستم اصلاح نشود نباید انتظار
اصلاح افراد را داشت، شباهت بسیاری به استدلال فاشیستهایی دارد که گناه خود را
انکار کردند چرا که تنها یک «فاکتور بسیار بسیار
کوچک» در نظام حاکم بودند.
پینوشت نگارنده:
در مقابل افرادی چون پزشک زمانی، پزشکان دیگری چون علی نصر اصفهانی
(+) وجود دارند که شجاعانه و صادقانه سهم خود در
اشتباهات را میپذیرند.
پینوشت وبلاگ:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
یادداشتهای وارده خود را به نشانی «arman.parian[at]gmail»
ارسال کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر