نویسنده: اسلاوی
ژیژک+
مترجم: ایمان احسانی*
مصاحبه اخیر من که ابتدا در
مکزیک و سپس در بعضی کشورهای آمریکای لاتین و نشریه «اِل پاریس» منتشر شد، ممکن
است موجب باور کاملا غلطی درباره موضع من نسبت به روند پوپولیستی اخیر سیاست
رادیکال شده باشد. هر چند انقلاب بولیواری در ونزوئلا مستحق انتقادهای بسیاری است، با این حال باید
به خاطر داشته باشیم که این انقلاب قربانی یک ضدانقلاب هماهنگ و بویژه یک جنگ
اقتصادی طولانی است. هیچ چیز تازهای در چنین شیوهای وجود ندارد. در اوایل دهه
هفتاد میلادی «هنری کسینجر» در یادداشتی به CIA
مشاوره داد که چطور دولت دموکراتیک «سالوادور آلنده» در شیلی را تضعیف کند. او
نوشت :«اقتصاد را به فریاد و
فغان بیاورید».
نمایندگان عالیرتبه آمریکا
آشکارا اعتراف میکنند که امروز هم همان استراتژی در مورد ونزوئلا به کار میرود.
چند سال قبل وزیر خارجه سابق آمریکا «لارنس ایگلبرگر» به «فاکس نیوز» گفت: «چاوز فقط تا زمانی برای مردم جذبه خواهد داشت که آنها ببینند
میتوانند زندگی بهتری داشته باشند. زمانی که اوضاع اقتصادی واقعا بد شود محبوبیت
چاوز در کشور قطعا کم خواهد شد و این اسلحهای است که ما علیه او در اختیار داریم
و باید از آن استفاده کنیم، یعنی باید ابزارهای اقتصادی را برای بدتر کردن اقتصاد
به کار ببریم تا جذبه چاوز در کشور و منطقه افول کند ... هر کاری که اقتصادشان را
در این لحظه دچار مشکل کند چیز خوبی است، اما اگر بتوانیم موفق شویم باید به گونهای
این کار را انجام دهیم که ما را مستقیما با ونزوئلا درگیر نکند».
کمترین چیزی که میتوان گفت
این است که چنین گفتههایی بر این حدس و
گمانها مهر تائید میزند که مشکلات اقتصادی حکومت «چاویستا» تنها به دلیل ناکارآمدی
سیاستهای اقتصادیاش نیست. در اینجا به نکته سیاسی کلیدیای بر میخوریم که هضماش
برای بعضی لیبرالها مشکل است: واضح است که ما فرآیندهای کور بازار و واکنشهای آن
را بررسی نمیکنیم، (مثلا مالکان فروشگاهها سعی میکنند با خالی کردن قفسههاشان
از بعضی محصولات به سود بیشتری برسند) بلکه از یک استراتژی شفاف و کاملا برنامهریزیشده
حرف میزنیم، آیا در چنین شرایطی یک نوع ترور و وحشت (یورشهای پلیس به انبارهای
مخفی کالا، بازداشت محتکرها و دلالهای عامل کمبود کالا در بازار و ...) به مثابه
یک عکسالعمل دفاعی، کاملا توجیه پذیر نیست؟ آیا وقتی در ۹ مارس ۲۰۱۵ رئیس جمهور
اوباما یک دستور اجرایی صادر کرد که ونزوئلا را «خطری برای امنیت ملی آمریکا» میخواند،
به این وسیله چراغ سبزی به کودتا نشان نداد؟ همین برخورد به طور «متمدنانه»تری با
یونان صورت گرفت.
امروزه زیر فشار وحشتناکی
هستیم که بیتعارف باید آن را پروپاگاندای (تبلیغات) دشمن بنامیم. اجازه بدهید از
«آلن بدیو» نقل قول کنم: «هدف
پروپاگاندای دشمن نابود کردن یک نیروی موجود نیست (این وظیفه عموما به پلیس محول
میشود)، بلکه نابود کردن امکانی از وضعیت ممکن است که از نظرها دور مانده است».
به عبارت دیگر آنها سعی میکنند امید را بکشند: پیام این پروپاگاندا تسلیم شدن به
این عقیده است که جهانی که در آن زندگی میکنیم حتی اگر بهترین جهانهای ممکن
نباشد، حداقل جهان بدی است که هر تغییر رادیکالی فقط میتواند آن را بدتر کند. به
همین دلیل است که همه اشکال مقاومت از «سیریزا» در یونان و «پودموس» در اسپانیا تا «پوپولیسم» آمریکای
لاتین باید کاملا مورد حمایت قرار گیرند.
بله، ما هر جا که لازم شد باید آنها را مورد انتقاد شدید قرار دهیم اما این
انتقاد باید نقدی درونی باشد، نقدی از متحدانمان. همانطور که «مائو زدونگ» میگفت
این تنشها «تناقضهایی درون مردم» است نه تناقضهایی بین مردم و دشمناناش!
یک ایدهآل به تدریج از
واکنش اتحادیه اروپا به پیروزی سیریزا در یونان ظاهر میشود که در دسامبر ۲۰۱۴ به
بهترین شکل در تیتر تحلیل «گیدئون رحمان» در روزنامه «فایننشال تایمز» ارایه شده
است: «ضعیفترین حلقه اتصال
منطقه یورو رای دهندگان هستند». بنابراین در یک دنیای واقعی، اروپا از دست
این «ضعیفترین حلقه اتصال» خلاص میشود و کارشناسان این قدرت را بدست میآورند تا
مستقیما اقدامات اقتصادی ضروری را اعمال
کنند. اگر اساسا انتخاباتی رخ دهد کارکردش تنها تائیدِ اجماعِ کارشناسان است. چشمانداز
نتایج انتخاباتی «غلط»، اتحادیه اروپا را به هراس میافکند: آنها تصویری از آشوب اجتماعی، فقر و خشونت ترسیم میکنند
... همان طور که در چنین مواردی معمول است، تصورات ایدئولوژیک اوج میگیرند:
بازارها همچون آدم زندهای به سخن در میآیند و از اینکه انتخابات به روی کار آمدن
دولتی با دستور کار تداوم برنامه ریاضت مالی و اصلاح ساختاری منجر نشود، ابراز
نگرانی میکنند.
رسانههای آلمان اخیرا وزیر
اقتصاد یونان «یانیس واروفاکیس» را روانپریشی دانستند که در جهانی جدا از ما، در
دنیای خودش زندگی میکند؛ اما آیا او واقعا خیلی رادیکال است؟ چیزی که در مورد
واروفاکیس خیلی خسته کننده و سستی آور است رادیکال بودنش نیست بلکه اعتدال عمل
گرایانه عقلانیاش است! تعجبی ندارد که بسیاری از اعضاء رادیکال سیریزا پیشاپیش او
را متهم به تسلیم شدن در برابر اتحادیه اروپا کردهاند. اگر با دقت به پیشنهادهای
ارایه شده از سوی واروفاکیس نگاه شود میبینیم که آنها شامل اقداماتی هستند که
همان دستور کار سوسیال دموکراتیک معتدلِ ۴۰ سال قبل است. (در سوئد سالهای ۱۹۶۰
برنامه دولت بسیار رادیکالتر بود). این نشانه غمانگیزی برای دوران ماست که شما امروز باید یک چپ رادیکال باشید تا از همان
اقدامات چهل سال قبل حمایت کنید! نشانهای از دورانی تاریک اما در عین حال شانسی
برای چپ تا فضایی را اشغال کند که دههها قبل در اختیار چپ میانهرو بود.
پس چه اتفاقی می افتد اگر
دولت سیریزا شکست بخورد؟ نتایج چنین شکستی فاجعه بار خواهد بود نه تنها برای یونان
بلکه برای خود اروپا. شکست احتمالی سیریزا وزن تازهای به این دیدگاه بدبینانه میدهد
که معتقد است کار صبورانه اصلاحات، محکوم به شکست است و این اصلاح طلبی است که
امروزه یک یوتوپیا (مدینه فاضله) است نه یک انقلاب رادیکال (همان طور که «آلبرتو
توسکانو» میگوید). خلاصه اینکه، این شکست تائید خواهد کرد که ما وارد عصر درگیریهای
رادیکال خشونتبار بسیار بیشتری شدهایم.
*دبیر
سابق انجمن اسلامی دانسکده فنی دانشگاه مازندران (ای-میل)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر