سروه - «تنها دو بار زندگی میكنیم» فیلمی است كه به نظر من لایهای پنهان از زندگی آدمها را بازگو میكند. سیامك نماینده بخشی از ذهن ماست كه شاید فقط وقتی مست هستیم یا از شدت ناتوانی به گریه افتادهایم، به آن فكر میكنیم. وقتی سیامك از دنیا بریده، چند روز به خود وقت میدهد آنچه نكرده انجام دهد و سر انجام خودِ مردهاش را خاك كند. كارهای نكرده او همان كارهایی است كه آرزوی انجام آنها برای هر آدمی پیش میآید اما آدمها تا وقتی زنده هستند به هزار و یك دلیل مختلف انجامشان نمیدهند و شاید تا همیشه حسرت انجام آنها را داشته باشند.
یكی كشتن كسی است كه او را اخراج کرده است. كسی كه شاید زندگی او را با این کار از هم پاشیده باشد. این انتقامی است كه میتوانست ظاهرا فراموشش كند، اما به عنوان یكی از كارهای ناتمام قبل از خاكسپاریش میخواهد كه انجام داده باشد. چرا كه دیگر نمیخواهد حسرت كار نكرده را بخورد. همچنین كه در جای دیگری از فیلم كه معشوقه قدیمیاش میگوید كاش میتوانست شوهرش را بكشد، به او تفنگی تعارف میكند كه اگر واقعا میخواهی این كار را بكنی این به دردت میخورد. سیامك به بیننده میگوید اگر چیزی را میخواهی انجام بده تا حسرت آن در دل تو نماند و تو را به یك مرده خاك نشده تبدیل نكند.
كار دیگری كه میخواهد قبل از خاكسپاریش انجام دهد، شام خوردن و گپ زدن با كسی است كه دوستش دارد آن هم در رستورانی كه سالها پیش به آنجا رفته بوده. ازآنجا که چنین كسی در زندگیش وجود نداشته و نیز رستورانی كه میخواسته دیگر وجود ندارد، سعی میكند كه آن را با گپ زدن با یك غریبه در رستورانی دیگر شبیهسازی كند. عملی كه زمان جوانی او جرم بوده و به خودش قول داده بوده كه روزی این كار را بكند. اما مهم ترین (به برداشت من) کاری كه انجامش را قبل از زیر خاك رفتن به خودش بدهكار است، گفتن داستان عشق دیرینش است به دختری كه در دانشكده عاشقش بوده و هیچگاه عشقش را به زبان نیاورده است. حسرت ابراز این عشق برای سیامک بزرگ و بزرگتر شده است. بعد از هجده سال حسرت، بالاخره حقیقت را با معشوق پیشین (که شاید هنوز هم دوستش دارد) در میان میگذارد تا بدهیاش را به خود بپردازد.
تمام اینها كارهایی هستند كه نمیكنیم. كارهایی كه انجامشان را جز در رویاهامان یا فیلمها نمیبینیم و سعی میكنیم فراموششان كنیم. بخشی از ذهنمان كه هیچگاه بیدارش نمیكنیم. مثل زبالهدانی میماند كه باز كردنش جز خاكسپاری خود راهی پیش پایمان نمیگذارد. مگر اینكه غریبهای كه ناخواسته و بدون دعوت از راه میرسد، شاهزادهای از جزیرهای دور باشد كه زندگی دوم را به ما هدیه میكند.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
كار دیگری كه میخواهد قبل از خاكسپاریش انجام دهد، شام خوردن و گپ زدن با كسی است كه دوستش دارد آن هم در رستورانی كه سالها پیش به آنجا رفته بوده. ازآنجا که چنین كسی در زندگیش وجود نداشته و نیز رستورانی كه میخواسته دیگر وجود ندارد، سعی میكند كه آن را با گپ زدن با یك غریبه در رستورانی دیگر شبیهسازی كند. عملی كه زمان جوانی او جرم بوده و به خودش قول داده بوده كه روزی این كار را بكند. اما مهم ترین (به برداشت من) کاری كه انجامش را قبل از زیر خاك رفتن به خودش بدهكار است، گفتن داستان عشق دیرینش است به دختری كه در دانشكده عاشقش بوده و هیچگاه عشقش را به زبان نیاورده است. حسرت ابراز این عشق برای سیامک بزرگ و بزرگتر شده است. بعد از هجده سال حسرت، بالاخره حقیقت را با معشوق پیشین (که شاید هنوز هم دوستش دارد) در میان میگذارد تا بدهیاش را به خود بپردازد.
تمام اینها كارهایی هستند كه نمیكنیم. كارهایی كه انجامشان را جز در رویاهامان یا فیلمها نمیبینیم و سعی میكنیم فراموششان كنیم. بخشی از ذهنمان كه هیچگاه بیدارش نمیكنیم. مثل زبالهدانی میماند كه باز كردنش جز خاكسپاری خود راهی پیش پایمان نمیگذارد. مگر اینكه غریبهای كه ناخواسته و بدون دعوت از راه میرسد، شاهزادهای از جزیرهای دور باشد كه زندگی دوم را به ما هدیه میكند.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
من چندین بار این فیلم را دیده ام. به نظر من موضوع فیلم کارهای نکرده نیست. امید است. حال این امید میتواند در عشق تجلی کند. امیدی که به سیامک بر میگردد وقتی که او شروع به دوست داشتن میکند.
پاسخحذف