پیشنویس: پیش از این در نقد گفت و گوی «عباس عبدی» با سایت «عصر ایران» یادداشت: «گامی کوچک برای گفت و گو در فضای آزاد و دموکراتیک» را منتشر کردم. پس از آن بود که نقدی از آقای «مرتضی کاظمیان» بر همان گفت و گوی آقای عبدی یک مجموعه پاسخ از جانب آقای عبدی را به دنبال داشت که در پنج یادداشت منتشر شد. بهانه مجموعه حاضر، نقد پاسخهای آقای عبدی به یادداشت آقای کاظمیان است، با این حال من تلاش میکنم تا از فرصت این بهانه استفاده کنم و انتقاد خودم را هم نسبت به شیوه اجرایی سیاست «تحریم فعال» بیان کرده و در نهایت پیشنهادی برای آینده ارایه کنم. این مجموعه را در سه بخش با عناوین «1- در نقد شرکت در انتخابات»، «2- در دفاع از تحریم» و «3- در ریشهیابی شکست تحریم فعال» منتشر خواهم کرد. پس از این سه یادداشت، من در مجموعهای دیگر پیشنهادات خودم را برای جبران آنچه «شکست سیاست تحریم فعال» میدانم ارایه خواهم داد.
عباس عبدی در جایی از پاسخ خود به آقای کاظمیان میآورد: «شما فكر میكنید كه شركت در انتخابات، راهی است برای دموكراتیك شدن جامعه، در حالی كه از نظر بنده این گزاره به كلی غلط، و عكس آن صحیح است، یعنی انتخابات محصول، و نه مقدمه، دموكراسی است». (+) این سخن از نگاه من شاهبیت و عصاره نگرش عبدی است که من نیز با آن کاملا موافقم و باور دارم که هر کسی نگرشی متفاوت از این به مسئله انتخابات داشته باشد، درکی آنچنان سطحی از دموکراسی دارد که حتی در معانی واژگان نیز دچار مشکل خواهد شد تا چه رسد به تحلیل شرایط و ارایه راهکار. هسته اصلی استدلال من نیز در نقد شرکت در انتخابات مجلس نهم بر پایه همین نگرش استوار است، اما پیش از آن میخواهم به چند مورد دیگر از خلال سخنان آقای عبدی بپردازم تا مجددا به همین مسئله برگردیم.
بحث دیگری که آقای عبدی مطرح میکنند مسئله «طریقت داشتن انتخابات در ایران» در برابر «موضوعیت داشتن» آن است که در این مورد نیز من با ایشان موافق هستم. ایشان برخورد کنندگان با مسئله انتخابات را به سه دسته کلی تقسیمبندی میکنند و در نهایت میآورند: «طرفداران نگاه مثبت فرآیندی از ادله قویتر و منسجمتری برخوردار هستند» و به نوعی از این نگرش دفاع میکنند. اما این چه نگرشی است؟ دقیق از زبان آقای عبدی میخوانیم: «طرفداران این نگاه معتقدند که در شرایط کنونی نمیتوان به انتخابات به عنوان راهی برای تأثیرگذاری بر نهاد قانونگذاری نگریست. از این رو انتخابات را در این مرحله بایستی به عنوان راهی برای حل مشکلات جریان منتقد و خواهان دگرگونی مورد توجه قرار داد. آنها مدعیاند که «اقدام سیاسی جمعی» در شرایط کنونی از جانب منتقدان دگرگونیخواه صورت نمیگیرد و زمینهای ندارد. علت این امر نیز چیزی نیست جز فقدان امکان ارتباط با مردم، فقدان امکان گردهمآیی و هماندیشی نیروهای سیاسی، محدودیت عمل تشکلهای سیاسی موجود و فضای امنیتی و ناامیدکننده عرصه سیاست. اولویت جریان منتقد و دگرگونیخواه چیزی نیست جز تثبیت وجود خویش در عرصه جامعه و «به رسمیت شناخته شدن وجود منتقدان و مخالفان مسالمتجو در داخل کشور». از این دیدگاه انتخابات فرصت بسیار مناسبی است برای دستیابی به این هدف. در واقع در این دیدگاه نتایج جنبی انتخابات را کمتر از شرکت در خود انتخابات نمیداند. در شرایط کنونی حضور فعال در فرآیند انتخابات میتواند زمینهساز مجدد امکان اقدام سیاسی جمعی باشد. جریانهای منتقد میتوانند با ایجاد مراکزی برای هماندیشی درباره انتخابات، زمینه را برای گفتگوی جمعی در این زمینه فراهم آورند و فضای سرد کنونی عرصه سیاست را گرم کنند و در عمل اقدام به ارزیابی واکنش حکومت نمایند». (+)
من بسیار خوشحال هستم که آقای عبدی، از سه نگرشی که به مسئله انتخابات قایل هستند در شرایط کنونی اصالت را به این نگرش خاص میدهند. اما از اینجا به بعد من دقیقا متوجه نمیشوم که چرا ایشان یک مسئله را به صورتی کاملا «بدیهیانگاشته شده»، نادیده میگیرند و نتیجهگیری عجیبی ارایه میدهند. در واقع آقای عبدی از لزوم «استفاده از فرصت حضور فعال انتخاباتی» مستقیما به لزوم «حضور پای صندوقهای رای» میرسند و اساسا کنش فعالی به نام «تحریم انتخابات» را نادیده میگیرند.
متاسفانه آقای عبدی برای نقض و رد این کنش فعال به هیچ وجه وارد بحث منطقی و استدلال نمیشوند. بلکه نوبت به تحریم که میرسد صرفا بر پایه یک سری آمار مدعی میشوند که تحریم انتخابات مجلس نهم عملا با شکست مواجه شده است. اما توضیح نمیدهند که «چرا موفق نشدن جنبش سبز در ایجاد یک بسیج فعال تحریم به معنی اشتباه بودن خود تحریم است؟» به عبارت دیگر «چرا باید از شکست تصمیم تحریم فعال به این نتیجه برسیم که باید از اول میرفتیم و در انتخابات شرکت میکردیم؟» به یاد داریم که آقای عبدی پیش از مسجل شدن نتایج انتخابات تصمیم به شرکت را گرفتهاند. پس شکست نهایی تحریم که در نتیجه انتخابات تبلور یافته در زمان رای دادن ایشان نمیتوانسته است دلیلی برای رد سیاست تحریم باشد.
شاید یک گزاره دیگر از خود آقای عبدی به شفاف شدن این بحث کمک کند. ایشان صراحتا تاکید دارند: «بنده نرفته بودم که به نظام رای بدهم که اگر چنین بود باید مجددا تصمیم میگرفتم. مساله بنده فقط و فقط حمله بیگانه بود». (+) در واقع آقای عبدی صراحتا تاکید میکنند که «فقط و فقط» از ترس حمله بیگانه بوده که پای صندوق رای حاضر شدهاند. پس من درک نمیکنم چرا پای نقد تصمیم تحریم که میرسد این «تنها دلیل ارایه شده خود» را نادیده میگیرند و مثلا «تحریمیها» را از این منظر نقد نمیکنند که «شما با تحریم خود موجب افزایش خطر حمله نظامی شدید؟»
پس تا به اینجای کار من سخنان آقای عبدی را حاوی سه ایراد اساسی میبینم. نخست اینکه ایشان «فعال بودن در انتخابات» را به «رای انداختن در صندوق» تقلیل میدهند. دوم اینکه ایشان در رد سیاست تحریم، صرفا به اجرایی نشدن آن اکتفا میکنند. سوم اینکه اساسا استدلال اصلی خودشان (یعنی همان ترس از حمله نظامی) را کنار میکشند و بحث را از منظر دیگری ادامه میدهند که گویا برای خودشان هم دلیل مهمی نبوده است و روی تصمیمگیری ایشان اصلا تاثیرگزاری نداشته است. در مورد نخست آقای عبدی بهتر از هرکسی باید بداند که در این انتخابات اصلاحطلبان اصلا شرایط و فضای حضور به معنی تشکیل جلسات و هماندیشی برای نقشآفرینی را نداشتند. پس یک تغییر تاکتیک زیرکانه و عوض کردن شعار به «تحریم فعال» دقیقا میتوانست همین جلسات و مباحثات و شور و حال را با رویکردی انتخاباتی ایجاد کند.
در مورد دوم، بنده هرچند به چندین و چند دلیل آمار مشارکت در انتخابات مجلس نهم را بسیار کمتر از آمار 54درصد ارایه شد از جانب آقای عبدی میدانم، اما با این حال موافق هستم که سیاست تحریم فعال در نهایت شکست خورد که این بحث را به یادداشت پایانی خودم موکول میکنم. فقط به این حد اکتفا میکنم که نقد دلایل و آسیبشناسی شکست تحریم فعال نباید به معنی انکار اساس آن باشد. مثل این میماند که امروز چون به روند کلی اصلاحات در کشور نقد داریم بگوییم اساسا اصلاحات نباید شروع میشد! اما در مورد سوم، من میخواهم از آقای عبدی بپرسم «چه چیز ایشان را متقاعد ساخت که شرکت در انتخابات از خطر حمله نظامی خواهد کاست؟» آیا اساسا اینکه امروز خطر حمله اینقدر زیاد است که آقای عبدی را هم به وحشت انداخته، ناشی از مشارکت پایین در انتخابات پیشین است؟ آیا مشارکت خیره کننده مردم در انتخابات سال 88 خطر حمله نظامی را کاهش داد؟ آیا خطر حمله نظامی پس از انتخابات کم اقبال مجلس هفتم بالاتر رفت یا پس از انتخابات پرشور خرداد 88؟
اگر من بخواهم به این پرسشها پاسخ دهم میگویم مسئله دقیقا برخلاف آن چیزی است که دستگاه پروپاگاندای حکومت سعی میکرد القا کند و در تمام سطح شهر پوسترهایش دیده میشد که «اگر مشارکت پایین باشد آمریکا حمله میکند». حمله و دخالت خارجی ربط مستقیمی به میزان مشارکت ندارد. اگر امروز ما در معرض خطر جنگ هستیم دلیلاش در درجه نخست سرکوب هرصدای مخالفی در داخل کشور است که قطعا به کاهش مشروعیت نظام منجر شده است. با حجم خیره کننده ریزش نیروها و موج گسترده مهاجرت اجباری، اساسا توان حاکمیت برای حفاظت از منافع ملی به شدت کاهش پیدا کرده است. این ضعف هسته مرکزی، در عین حال با افزایش ادبیات پرخاشجویانه و دخالتهای مضر در کشورهای منطقه همراه شده است. چنگ و دندانی که طی سه سال گذشته حاکمیت مرکزی ما به همسایههای قدرتمندی نظیر عربستان نشان داده بسیار کمسابقه بوده است. از آذربایجان گرفته تا بحرین و قطر و امارات و عمان، همه امروز برای تعضیف و یا حتی سقوط حاکمیت جمهوری اسلامی لحظهشماری میکنند. حتی دوستان و همپیمانان قدرتمندی نظیر ترکیه صرفا و صرفا با یک برخورد نسنجیده در یک ملاقات رو در رو آنچنان از ما گریزان میشوند که یک شبه واردات نفت خود را 20درصد کاهش میدهند و رسما کشور ما را «دروغگو» میخوانند. حمایت کورکورانه از جنایتکارترین رژیم منطقه که اتفاقا در یک قدمی پرتگاه سقوط قرار دارد آخرین ضربه را هم به مشروعیت منطقهای کشور ما زده است. طبیعی است که در چنین شرایطی بسیاری از کشورهای جهان فرصت را غنیمت بشمارند تا یک بار برای همیشه تکلیف این حاکمیت را یکسره کنند.
هیچ یک از این موارد، برخلاف تبلیغات حاکم ارتباطی به مشارکت مردمی ندارد. همه ناشی از ندانمکاری، خودخواهی، خیرهسری و البته ناکارآمدی حاکمیتی است که دست همه مردم و حتی همراهان قبلی خود را از مشارکت در حاکمیت کوتاه کرده و خودش هم در انبوه شعارهای ایدئولوژیگ و پروپاگاندای خبری خود گرفتار شده است. اینها مسایلی نیست که با رای دادن امثال آقای عبدی جبران شوند. حتی چیزی فراتر از این. اتفاقا من میخواهم بگویم رای دادن در انتخاباتی که تمامی حاضران در آن یکصدا برای جهانیان خط و نشان میکشند و از روند جنونآمیز سیاستهای بینالمللی کشور حمایت میکنند هیچ نتیجهای ندارد جز اینکه جهانیان را متقاعد سازد امیدی به تغییر در داخل ایران وجود ندارد و این مشکل تنها با جنگ برطرف خواهد شد. در نقطه مقابل، تحریم گسترده میتوانست این پیام را به جهانیان بدهد که در داخل ایران یک نیروی منسجم و قدرتمند مخالف این روند خصمانه است؛ پس میتوان امیدوار بود که قدرت گرفتن همین نیرو بتواند بدون دخالت و هزینه خارجی، وضعیت کشور را در داخل تغییر داده و به جریان منطقی خود بازگرداند.
حال به همان عصاره اصلی نگرش آقای عبدی باز میگردیم که اساسا «انتخابات راهی برای دموکراتیک شدن جامعه نیست؛ بلکه محصول آن است که بر پایه توازن قوا میان نیروهای اجتماعی پدید میآید». در شرایطی که خود آقای عبدی هم بارها تاکید کردهاند در حال حاضر و حتی در انتخابات 88 وضعیت توازن قوا در داخل کشور آنچنان به هم خورده بود که نیروهای اصلاحطلب حتی توانایی دریافت و اداره یک روزنامه را هم نداشتند، تا چه رسد به محافظت از آرای صندوقها، اساسا با چه توجیهی میشد از «طریقت داشتن» شرکت در انتخابات، به معنای «رای دادن» سخن گفت؟ آیا این همان خلط مبحث نیست؟ آیا وقتی در این شرایط حداقلی و با دست خالی حاضر به شرکت و رای دادن در انتخابات شویم دقیقا جایگاه «علت و معلول» دموکراسی را وارونه نکرده به «موضوعیت» انتخابات در برابر «طریقت» آن اصالت ندادهایم؟
به باور من وقتی جریان مدعی دموکراسیخواهی اطمینان پیدا کرد که قوای لازم برای برقراری توازن نیرو با حاکمیت را ندارد، عملا بهترین تصمیمی که میتواند اتخاذ کند بهرهگیری از فرصت انتخابات در راستای ایجاد یک نیروی جدید است. شعار تحریم فعال میتوانست نطفه اولیه این پایگاه جدید را ببندد تا به مرور بتوان از آن استفاده کرد و همچون یک دولت سایه سیاستهای حاکمیت را مورد نقد قرار داد و به مرور و به مصداق همان سیاست «بهمنی» مورد اشاره آقای عبدی رشد کرد و بزرگ شد. در مقابل شرکت در انتخابات عملا هیچ چیز نبود جز بالا بردن دستها به نشانه تسلیم بیچون و چرا و پذیرش این حقیقت «غیرقابل تغییر» که «ما نه تنها در حال حاضر قدرت نقشآفرینی و ایجاد توازن قوا را نداریم، بلکه در آینده هم امیدی به تشکیل چنین هسته قدرتی در دل جامعه نخواهیم داشت و اساسا حرف جدیدی برای گفتن نداریم. پس تلاش میکنیم تا در دل یکی از گفتمانهای حاکم حل شویم».
بحث دیگری که آقای عبدی مطرح میکنند مسئله «طریقت داشتن انتخابات در ایران» در برابر «موضوعیت داشتن» آن است که در این مورد نیز من با ایشان موافق هستم. ایشان برخورد کنندگان با مسئله انتخابات را به سه دسته کلی تقسیمبندی میکنند و در نهایت میآورند: «طرفداران نگاه مثبت فرآیندی از ادله قویتر و منسجمتری برخوردار هستند» و به نوعی از این نگرش دفاع میکنند. اما این چه نگرشی است؟ دقیق از زبان آقای عبدی میخوانیم: «طرفداران این نگاه معتقدند که در شرایط کنونی نمیتوان به انتخابات به عنوان راهی برای تأثیرگذاری بر نهاد قانونگذاری نگریست. از این رو انتخابات را در این مرحله بایستی به عنوان راهی برای حل مشکلات جریان منتقد و خواهان دگرگونی مورد توجه قرار داد. آنها مدعیاند که «اقدام سیاسی جمعی» در شرایط کنونی از جانب منتقدان دگرگونیخواه صورت نمیگیرد و زمینهای ندارد. علت این امر نیز چیزی نیست جز فقدان امکان ارتباط با مردم، فقدان امکان گردهمآیی و هماندیشی نیروهای سیاسی، محدودیت عمل تشکلهای سیاسی موجود و فضای امنیتی و ناامیدکننده عرصه سیاست. اولویت جریان منتقد و دگرگونیخواه چیزی نیست جز تثبیت وجود خویش در عرصه جامعه و «به رسمیت شناخته شدن وجود منتقدان و مخالفان مسالمتجو در داخل کشور». از این دیدگاه انتخابات فرصت بسیار مناسبی است برای دستیابی به این هدف. در واقع در این دیدگاه نتایج جنبی انتخابات را کمتر از شرکت در خود انتخابات نمیداند. در شرایط کنونی حضور فعال در فرآیند انتخابات میتواند زمینهساز مجدد امکان اقدام سیاسی جمعی باشد. جریانهای منتقد میتوانند با ایجاد مراکزی برای هماندیشی درباره انتخابات، زمینه را برای گفتگوی جمعی در این زمینه فراهم آورند و فضای سرد کنونی عرصه سیاست را گرم کنند و در عمل اقدام به ارزیابی واکنش حکومت نمایند». (+)
من بسیار خوشحال هستم که آقای عبدی، از سه نگرشی که به مسئله انتخابات قایل هستند در شرایط کنونی اصالت را به این نگرش خاص میدهند. اما از اینجا به بعد من دقیقا متوجه نمیشوم که چرا ایشان یک مسئله را به صورتی کاملا «بدیهیانگاشته شده»، نادیده میگیرند و نتیجهگیری عجیبی ارایه میدهند. در واقع آقای عبدی از لزوم «استفاده از فرصت حضور فعال انتخاباتی» مستقیما به لزوم «حضور پای صندوقهای رای» میرسند و اساسا کنش فعالی به نام «تحریم انتخابات» را نادیده میگیرند.
متاسفانه آقای عبدی برای نقض و رد این کنش فعال به هیچ وجه وارد بحث منطقی و استدلال نمیشوند. بلکه نوبت به تحریم که میرسد صرفا بر پایه یک سری آمار مدعی میشوند که تحریم انتخابات مجلس نهم عملا با شکست مواجه شده است. اما توضیح نمیدهند که «چرا موفق نشدن جنبش سبز در ایجاد یک بسیج فعال تحریم به معنی اشتباه بودن خود تحریم است؟» به عبارت دیگر «چرا باید از شکست تصمیم تحریم فعال به این نتیجه برسیم که باید از اول میرفتیم و در انتخابات شرکت میکردیم؟» به یاد داریم که آقای عبدی پیش از مسجل شدن نتایج انتخابات تصمیم به شرکت را گرفتهاند. پس شکست نهایی تحریم که در نتیجه انتخابات تبلور یافته در زمان رای دادن ایشان نمیتوانسته است دلیلی برای رد سیاست تحریم باشد.
شاید یک گزاره دیگر از خود آقای عبدی به شفاف شدن این بحث کمک کند. ایشان صراحتا تاکید دارند: «بنده نرفته بودم که به نظام رای بدهم که اگر چنین بود باید مجددا تصمیم میگرفتم. مساله بنده فقط و فقط حمله بیگانه بود». (+) در واقع آقای عبدی صراحتا تاکید میکنند که «فقط و فقط» از ترس حمله بیگانه بوده که پای صندوق رای حاضر شدهاند. پس من درک نمیکنم چرا پای نقد تصمیم تحریم که میرسد این «تنها دلیل ارایه شده خود» را نادیده میگیرند و مثلا «تحریمیها» را از این منظر نقد نمیکنند که «شما با تحریم خود موجب افزایش خطر حمله نظامی شدید؟»
پس تا به اینجای کار من سخنان آقای عبدی را حاوی سه ایراد اساسی میبینم. نخست اینکه ایشان «فعال بودن در انتخابات» را به «رای انداختن در صندوق» تقلیل میدهند. دوم اینکه ایشان در رد سیاست تحریم، صرفا به اجرایی نشدن آن اکتفا میکنند. سوم اینکه اساسا استدلال اصلی خودشان (یعنی همان ترس از حمله نظامی) را کنار میکشند و بحث را از منظر دیگری ادامه میدهند که گویا برای خودشان هم دلیل مهمی نبوده است و روی تصمیمگیری ایشان اصلا تاثیرگزاری نداشته است. در مورد نخست آقای عبدی بهتر از هرکسی باید بداند که در این انتخابات اصلاحطلبان اصلا شرایط و فضای حضور به معنی تشکیل جلسات و هماندیشی برای نقشآفرینی را نداشتند. پس یک تغییر تاکتیک زیرکانه و عوض کردن شعار به «تحریم فعال» دقیقا میتوانست همین جلسات و مباحثات و شور و حال را با رویکردی انتخاباتی ایجاد کند.
در مورد دوم، بنده هرچند به چندین و چند دلیل آمار مشارکت در انتخابات مجلس نهم را بسیار کمتر از آمار 54درصد ارایه شد از جانب آقای عبدی میدانم، اما با این حال موافق هستم که سیاست تحریم فعال در نهایت شکست خورد که این بحث را به یادداشت پایانی خودم موکول میکنم. فقط به این حد اکتفا میکنم که نقد دلایل و آسیبشناسی شکست تحریم فعال نباید به معنی انکار اساس آن باشد. مثل این میماند که امروز چون به روند کلی اصلاحات در کشور نقد داریم بگوییم اساسا اصلاحات نباید شروع میشد! اما در مورد سوم، من میخواهم از آقای عبدی بپرسم «چه چیز ایشان را متقاعد ساخت که شرکت در انتخابات از خطر حمله نظامی خواهد کاست؟» آیا اساسا اینکه امروز خطر حمله اینقدر زیاد است که آقای عبدی را هم به وحشت انداخته، ناشی از مشارکت پایین در انتخابات پیشین است؟ آیا مشارکت خیره کننده مردم در انتخابات سال 88 خطر حمله نظامی را کاهش داد؟ آیا خطر حمله نظامی پس از انتخابات کم اقبال مجلس هفتم بالاتر رفت یا پس از انتخابات پرشور خرداد 88؟
اگر من بخواهم به این پرسشها پاسخ دهم میگویم مسئله دقیقا برخلاف آن چیزی است که دستگاه پروپاگاندای حکومت سعی میکرد القا کند و در تمام سطح شهر پوسترهایش دیده میشد که «اگر مشارکت پایین باشد آمریکا حمله میکند». حمله و دخالت خارجی ربط مستقیمی به میزان مشارکت ندارد. اگر امروز ما در معرض خطر جنگ هستیم دلیلاش در درجه نخست سرکوب هرصدای مخالفی در داخل کشور است که قطعا به کاهش مشروعیت نظام منجر شده است. با حجم خیره کننده ریزش نیروها و موج گسترده مهاجرت اجباری، اساسا توان حاکمیت برای حفاظت از منافع ملی به شدت کاهش پیدا کرده است. این ضعف هسته مرکزی، در عین حال با افزایش ادبیات پرخاشجویانه و دخالتهای مضر در کشورهای منطقه همراه شده است. چنگ و دندانی که طی سه سال گذشته حاکمیت مرکزی ما به همسایههای قدرتمندی نظیر عربستان نشان داده بسیار کمسابقه بوده است. از آذربایجان گرفته تا بحرین و قطر و امارات و عمان، همه امروز برای تعضیف و یا حتی سقوط حاکمیت جمهوری اسلامی لحظهشماری میکنند. حتی دوستان و همپیمانان قدرتمندی نظیر ترکیه صرفا و صرفا با یک برخورد نسنجیده در یک ملاقات رو در رو آنچنان از ما گریزان میشوند که یک شبه واردات نفت خود را 20درصد کاهش میدهند و رسما کشور ما را «دروغگو» میخوانند. حمایت کورکورانه از جنایتکارترین رژیم منطقه که اتفاقا در یک قدمی پرتگاه سقوط قرار دارد آخرین ضربه را هم به مشروعیت منطقهای کشور ما زده است. طبیعی است که در چنین شرایطی بسیاری از کشورهای جهان فرصت را غنیمت بشمارند تا یک بار برای همیشه تکلیف این حاکمیت را یکسره کنند.
هیچ یک از این موارد، برخلاف تبلیغات حاکم ارتباطی به مشارکت مردمی ندارد. همه ناشی از ندانمکاری، خودخواهی، خیرهسری و البته ناکارآمدی حاکمیتی است که دست همه مردم و حتی همراهان قبلی خود را از مشارکت در حاکمیت کوتاه کرده و خودش هم در انبوه شعارهای ایدئولوژیگ و پروپاگاندای خبری خود گرفتار شده است. اینها مسایلی نیست که با رای دادن امثال آقای عبدی جبران شوند. حتی چیزی فراتر از این. اتفاقا من میخواهم بگویم رای دادن در انتخاباتی که تمامی حاضران در آن یکصدا برای جهانیان خط و نشان میکشند و از روند جنونآمیز سیاستهای بینالمللی کشور حمایت میکنند هیچ نتیجهای ندارد جز اینکه جهانیان را متقاعد سازد امیدی به تغییر در داخل ایران وجود ندارد و این مشکل تنها با جنگ برطرف خواهد شد. در نقطه مقابل، تحریم گسترده میتوانست این پیام را به جهانیان بدهد که در داخل ایران یک نیروی منسجم و قدرتمند مخالف این روند خصمانه است؛ پس میتوان امیدوار بود که قدرت گرفتن همین نیرو بتواند بدون دخالت و هزینه خارجی، وضعیت کشور را در داخل تغییر داده و به جریان منطقی خود بازگرداند.
حال به همان عصاره اصلی نگرش آقای عبدی باز میگردیم که اساسا «انتخابات راهی برای دموکراتیک شدن جامعه نیست؛ بلکه محصول آن است که بر پایه توازن قوا میان نیروهای اجتماعی پدید میآید». در شرایطی که خود آقای عبدی هم بارها تاکید کردهاند در حال حاضر و حتی در انتخابات 88 وضعیت توازن قوا در داخل کشور آنچنان به هم خورده بود که نیروهای اصلاحطلب حتی توانایی دریافت و اداره یک روزنامه را هم نداشتند، تا چه رسد به محافظت از آرای صندوقها، اساسا با چه توجیهی میشد از «طریقت داشتن» شرکت در انتخابات، به معنای «رای دادن» سخن گفت؟ آیا این همان خلط مبحث نیست؟ آیا وقتی در این شرایط حداقلی و با دست خالی حاضر به شرکت و رای دادن در انتخابات شویم دقیقا جایگاه «علت و معلول» دموکراسی را وارونه نکرده به «موضوعیت» انتخابات در برابر «طریقت» آن اصالت ندادهایم؟
به باور من وقتی جریان مدعی دموکراسیخواهی اطمینان پیدا کرد که قوای لازم برای برقراری توازن نیرو با حاکمیت را ندارد، عملا بهترین تصمیمی که میتواند اتخاذ کند بهرهگیری از فرصت انتخابات در راستای ایجاد یک نیروی جدید است. شعار تحریم فعال میتوانست نطفه اولیه این پایگاه جدید را ببندد تا به مرور بتوان از آن استفاده کرد و همچون یک دولت سایه سیاستهای حاکمیت را مورد نقد قرار داد و به مرور و به مصداق همان سیاست «بهمنی» مورد اشاره آقای عبدی رشد کرد و بزرگ شد. در مقابل شرکت در انتخابات عملا هیچ چیز نبود جز بالا بردن دستها به نشانه تسلیم بیچون و چرا و پذیرش این حقیقت «غیرقابل تغییر» که «ما نه تنها در حال حاضر قدرت نقشآفرینی و ایجاد توازن قوا را نداریم، بلکه در آینده هم امیدی به تشکیل چنین هسته قدرتی در دل جامعه نخواهیم داشت و اساسا حرف جدیدی برای گفتن نداریم. پس تلاش میکنیم تا در دل یکی از گفتمانهای حاکم حل شویم».
نویسنده مطلب آقای مرتضی کاظمیان هستند نه مجتبی!!!!
پاسخحذف