من در شرکتهای پیمانکاری مهندسی کار میکنم و به مقتضای شغلی در جلسات مهندسی فراوانی شرکت میکنم. یعنی دستکم هفتهای یک بار در جلسهای که با کارفرما، پیمانکاران جزء و یا سازندگان برقرار میشود حاضر میشوم. این جلسات معمولا به صورت گروهی و دوجانبه برگزار میشوند. یعنی از هر شرکت یک تیم مهندسی در جلسه حاضر میشوند. نکته جالبی که همیشه نظر من را به خود جلب کرده، لحن، ادبیات و شیوه گفتوگوهای این جلسات است. ادبیاتی رسمی و سراسر احترام با برخوردهایی کاملا دوستانه. موضوع جلسات معمولا تصمیمگیری در مورد قراردادهایی است که گاه به دهها میلیارد تومان بالغ میشوند، اما فارغ از نتیجه نهایی، یعنی اینکه جلسه به توافق بینجامد یا شکست، در نهایت فضای احترام و دوستی حفظ میشود. همه به هم لبخند میزنند. با هم دست میدهند. کارتهای ویزیت رد و بدل میکنند و گپی دوستانه میزنند.
پرسش من این است: چرا ما میتوانیم در جلسات تخصصی و شغلی، مانند جلسات مهندسی (و یا احتمالا جلسات پزشکان) شاهد گفتگوهایی سالم، به دور از پرخاش و جنجال و حاشیه و توهین و سوءتفاهم باشیم، اما زمانی که پای گفت و گو بر سر مسایلی همچون سیاست، مذهب و یا حتی تاریخ کشیده میشود، غالبا کار به جدال و جنجال میکشد؟ چطور هنوز یکی از ریشهایترین مشکلات و چالشهای نخبگان سیاسی-اجتماعی ما نهادینه کردن فرهنگ گفتوگو در کشور است، در حالی که بخشهای عمدهای از جامعه ما به صورت روزانه و در زمینههای صنفی خود به خوبی از پس این آرمان رویایی بر میآیند؟ آیا ریشه تفاوت در فعالین عرصه سیاست با فعالین صنوف دیگر است؟ یا این موضوع بحث است که چالش برمیانگیزد؟
به باورم این پرسشها جای بحث فراوانی دارند. من فقط به چند پاسخ احتمالی که به ذهن خودم رسیده اکتفا میکنم و امیدوار میمانم که این مسئله بیشتر مورد توجه و بررسی قرار گیرد.
- منفعتگرایی، زبان مشترک گفتوگو
نخستین تفاوت آشکار برای من، شفاف بودن مسئله «منفعت» در گفتوگوهای صنفی-اقتصادی است. اینجا هیچکس تردیدی ندارد که همه به دنبال سود و منفعت شخصی-گروهی خود هستند. اساسا کسی هم انتظار دیگری ندارد. در مقابل، در عرصه گفتوگوهای سیاسی-اجتماعی، ما به صورت مکرر شاهد عباراتی هستیم همچون: «آنها به دنبال منافع خودشان هستند»! گویی هنوز تصور غالب در فضای سیاسی-اجتماعی ما این است که چیزی فراتر از منفعت شخصی-گروهی میتواند و یا «باید» معیار عمل قرار گیرد. در نتیجه همواره شاهد افرادی هستیم که برای خود رسالتی فراتر از منفعت قایل هستند. نتیجه طبیعی نگرش این افراد این است که به صورت مداوم در نیت طرف مقابل خود تردید کرده و در عین حال، تلاش «فداکارانه» و بدون چشمداشتی به «منفعت» خود را عاملی برای حقانیت و مشروعیت خود میدانند.
- مواضع شفاف، پیشنیاز درک متقابل
مسئله دیگر که باز هم به همان موضوع منفعت باز میگردد، مواضع شفاف طرفین، در جریان گفتوگوهای صنفی-اقتصادی است. وقتی کارفرما و پیمانکار در برابر یکدیگر قرار میگیرند همه از لحظه نخست میدانند که طرف مقابل دقیقا به دنبال چه چیز است و چه مرزهایی دارد. مثلا کارفرما باید تا حد امکان هزینه اجرای پروژه را کاهش دهد و در عین حال از پیمانکار بخواهد که کیفیت انجام را بالا ببرد. در برابر پیمانکار نیز باید هزینه دریافتی قرارداد را هرچه میتواند بالا ببرد و در عین حال تا حد امکان هزینههای خود را کاهش بدهد. (مثلا جنس نامرغوبتر به کار ببرد) اما در گفتوگوهای سیاسی-اجتماعی، طرفین به صورت مداوم نسبت به اهداف و نیات واقعی و نهایی طرف مقابل خود دچار شبهه و تردید میشوند. یعنی حتی منفعت واقعی طرف مقابل را هم نمیتوانند تشخیص دهند. سادهترین بروز این مسئله رواج واژگانی چون «مزدور و ساندیسخور» از یک سو و «عامل بیگانه و فریبخورده» از سوی دیگر است. یعنی در این گفتوگوها هر فرد در درجه اول دچار این چالش ذهنی است که مواضع طرف مقابل برگرفته از اعتقادات واقعی او است یا ناشی از یک ماموریت پنهان؟ آیا راست میگوید یا دروغ میگوید؟ از فلان درخواست یا ادعا چه هدفی را پیگیری میکند؟ آیا منافع ملی را در نظر دارد یا میخواهد منافع یک گروه خاص و یا یک دولت بیگانه را در نظر بگیرد؟ این ابهامات در مواضع طرفین، آفت بزرگی در شکلگیری گفتوگوی سالم است.
- باور به لزوم مصالحه، تضمینی برای تداوم گفتوگو
در جریان یک مذاکره اقتصادی-صنفی، طرفین هرقدر هم که با یکدیگر اختلاف داشته باشند یک حقیقت نانوشته را به رسمیت میشناسند: «در نهایت اگر به یک توافق نرسند، هر دو متضرر خواهند شد». اگر قراردادی بسته نشود، هم پیمانکار پولی نمیگیرد و هم کار کارفرما انجام نمیشود. پس هرقدر هم که اختلاف بالا باشد، در نهایت هریک از طرفین ناچار هستند از یک سری از مواضع و مطلوبات خود چشمپوشی کنند تا مصالحه نهایی حاصل شود. اما در مباحث اجتماعی-سیاسی، بسیاری از گروهها از اساس هرگونه «مصالحه» را مردود میدانند. در ادبیات این افراد «مصالحه» بار معنایی بسیار بدی دارد و غالبا با «خیانت» مترادف است. گروههای دیگر نیز غالبا انعطافپذیری اندکی برای حصول توافق یا مصالحه دارند. خلاصه اینکه، تا زمانی که همه طرفین فعال عمیقا به لزوم مصالحه نهایی باور نداشته باشند، هرلحظه امکان دارد که میز گفتوگو را ترک کنند.
- «خود برحقپنداری»، عامل منتفی کننده هرگونه گفتوگو!
در عرصه «اقتصاد» یا فعالیتهای صنفی، هیچ «حقانیت»ی به عنوان یک ارزش فراانسانی که قابل جرح و تعدیل نباشد وجود ندارد. حتی قوانین کاری و یا استانداردهای مهندسی نیز میتوانند در جریان یک گفتوگو تغییر کرده و یا تعدیل شوند. هیچ یک از طرفهای مشارکت کننده در چنین جلساتی خود را «بر حق» نمیداند. همه میدانند که طرف مقابل نیز به اندازه آنها حق دارد که منفعت خود را بسنجد و تنها حقانیت، در رضایت و توافق طرفین نهفته است. اما در عرصه جامعه، چه حوزه اندیشه و چه زمینه سیاست، شمار افراد یا گروههایی که خود را «بر حق» میدانند معمولا در اکثریت است. اینجا ابدا حرف جدیدی نیست که کسی اختلاف نظر خود را رقیبش را جدال «حق و باطل» بخواند. طبیعی است که چنین افرادی حاضر نباشند برای آشتی دادن «حق» با «باطل» تن به گفتوگو بدهند!
- پرهیز از آرمانگرایی، مسکنی برای حفظ آراش گفتوگو
- در دنیای مهندسی فقط یک قانون ابدی جاری است: «همیشه احتمال اشتباه وجود دارد»! اساسا در جریان یک مذاکره بازرگانی-اقتصادی، هیچ یک از طرفین حتی لحظهای هم به خود اجازه نمیدهد که به دستاوردی «ایدهآل» بیندیشد. اگر کارفرمایی از پیمانکار خود طلب یک کار ایدهآل و بدون هیچ ضعف و ایرادی بکند، پیمانکار هم به صورت متقابل حق دارد از او یک «بودجه نامتناهی» طلب کند! نتیجه اینکه طرفین از ابتدا میدانند که قرار است دستاوردی در حد داشتهها و امکاناتشان کسب کنند. اما در جهان سیاست و اجتماع، آرمانگرایی همواره سایه خود را بر سر مطالبات گروههای درگیر حفظ میکند. طبیعی است که آرمانهای طرفین یک مجادله با یکدیگر فاصله بسیار داشته باشند. اگر هیچ یک نخواهند آرمانهایشان را به میزان تواناییها و ظرفیتهای خود کاهش دهند، طبیعتا گفتوگو بیمعنا خواهد بود و طرفین به صورتی موازی از دو جهان نامربوط سخن میگویند که امکان حصول هیچ کدام نیز فراهم نیست. ضمن اینکه، این آرمانگرایی، پذیرش وقوع اشتباه را ندارد. پس هرگونه تصمیم و یار عملکرد اشتباه را با برچسب «خیانت» از اساس تخطئه میکند.
اینها صرفا مواردی است که من به صورت فهرستوار به آنها رسیدهام. گمان میکنم تعمق در این مسئله و بسط و گسترش گزارههای احتمالی بتواند به نتایج جالب توجهی بینجامد.
شاید بطور متوسط روزی سه مقاله می خوانم اما هر سال چند مطلب مفید بیشتر نمی بینم.
پاسخحذفخواندن این مطلب را به همه دوستان توصیه می کنم
انشالله تا فرصتی دیگر