سازمان مجاهدین خلق از فهرست تروریستی ایالات متحده خارج شد. این خبر برای برخی چهرههای سیاسی فرصت مناسبی بود که بعد از مدتها در فهرست اخبار قرار بگیرند! به هر حال، فحش دادن به مجاهدین خلق ابدا واجب کفایی نیست؛ بلکه یک موقعیت استثنایی است تا هم مشتی به دهان استکبار بکوبیم، هم برادری خودمان را ثابت کنیم و هم نوبت خود را در جایگاه «منتقدین منصف و مستقل» تمدید کنیم! در این راستا «محمدرضا خاتمی» عزیز و دوست داشتنی هم پس از مدتها بالاخره پیدا شد تا خطابه غرّایی در محکومیت این گروهک تروریستی و تقبیح «دو دوزه بازی» آمریکا قرائت کند! (از اینجا+ بخوانید) من، هرچند با آقای خاتمی در مورد ماهیت تروریستی سازمان مجاهدین کاملا همرای و همنظر هستم، اما چند نکته ظریف هم در این ماجرا میبینم که شایسته توجه هستند.
نخست آنکه هرکس به واقع اعتقاد داشته باشد که «مجاهدین یک گروه مرده سیاسی هستند» دلیلی ندارد اینقدر نسبت به اقداماتشان، و یا بهتر بگوییم، تصمیماتی که دیگران برای تهماندههای این گروه میگیرند حساس باشد. مگر اینکه تصور کنیم فرد مذکور در هیچ زمینه دیگری هیچ حرفی ندارد و در مملکتی که فشار فقر و تورم و بیکاری کمر مردمش را شکسته و استبداد و خفقان نفس از نفسکشاش بریده، برای آنکه «بیکلام» نمانده باشد، یک صحبتی در محکومیت این گروه انجام میدهد!
دوم آنکه به باور من، کمترین تفاوت یک سیاستمدار با یک ناظر عادی باید در نگرش چندجانبه به مسایل باشد. فرد عادی در برخورد با هر خبر صرفا بدین حد اکتفا میکند که با موضوع آن موافق یا مخالف است، یا آنکه خبر برایش خوشایند یا ناخوشایند است. این فرد قرار نیست تصمیم خاصی بگیرد و مسوولیتی هم ندارد که بخواهد به جنبههای مختلف بنگرد. اما فرد سیاستمدار در هر مورد، ولو ناخوشایند باید به این بیندیشد که «چرا چنین اتفاقی افتاده؟ چرا این تصمیم گرفته شده؟ اگر این تصمیم نامطلوب است آیا امکان پرهیز و اجتناب از آن وجود داشت؟ اگر قرار بود چنین تصمیمی گرفته نشود، آیا راهکار جایگزینی وجود داشت؟»
برای مثال در نمونه حاضر، سالهای سال است که ایران خواستار برچیده شدن بساط اردوگاه اشرف است. حتی فعالین حقوق بشر نیز با علم به به شرایط غیرانسانی این اردوگاه و وضعیت ناگوار ساکنان آن که از جسمشان گرفته تا فکر و ذهنشان در اسارت سران سازمان است خواستار تعطیلی اردوگاه بودند. در نهایت دولت جدید عراق که بر خلاف رژیم بعث، به مجاهدین به عنوان بازوی سرکوب نگاه نمیکرد تصمیم گرفت اردوگاه را تعطیل و ساکنانش را اخراج کند. حال این اتفاق چگونه باید رخ میداد؟
حالت اول این بود که تمامی ساکنان اشرف به حکومت ایران تحویل داده میشدند. از آنجا که احتمالا جمهوری اسلامی تمامی این افراد را محاکمه و ای بسا تعداد زیادی از آنان را به اشد مجازات محکوم میکرد، نه خودشان و نه نهادهای بینالملل به چنین راه حلی رضایت نمیدادند و بعید نبود اگر هم چنین تصمیمی گرفته میشد، ساکنان اشرف تا پای جان از خود مقاومت نشان میدادند.
حالت دوم مهاجرت این افراد به دیگر کشورهای جهان است. اما در این راه چند مشکل اساسی وجود داشت. نخست اینکه بسیاری از این افراد اساسا اسناد هویت ندارند و طبیعتا نمیتوانند روادید دریافت کنند و هرکشوری که بخواهد میزبان آنها باشد باید قوانین مهاجرتی خود را زیر پا بگذارد. مسئله دوم قرار داشتن نام این سازمان در فهرست گروههای تروریستی بود. این مسئله نه تنها امکان مهاجرت آنان به آمریکا را از بین میبرد، بلکه حتی مراودات مالی آنان در بانکهای آمریکایی را هم مسدود میکرد و به صورت مداوم آنان را تحت پیگرد بینالمللی درمیآورد. یعنی حتی اگر مشکل اول هم حل میشد، باز هم امکان خروج این افراد از عراق وجود نداشت.
من دقیقا در جریان جزییات وضعیت اعضای این سازمان قرار ندارم. اما همینمقدار که دورادور اخبارش به گوشم میرسد متوجه شدم که خروج نام این سازمان از فهرست گروههای تروریستی، یک تصمیم ویژه و با هدف هموارسازی شرایط خروج آنان بوده است. گمان میکنم هرکس دیگر هم که به مشکل موجود بیندیشد، اگر نخواهد حکم به نابودی تمامی این چندهزار انسان بدهد، ناچار است پیشنهاد مشابهی ارایه کند. ناگفته پیداست که این پیشنهاد به هیچ وجه انکاری بر پیشینه ننگین این سازمان و عملکرد غیرانسانی آن نیست؛ (گویا وزارت امور خارجه آمریکا هم به منظور بیان همین حقیقت بیانیهای صادر (اینجا+) و تاکید کرده «در تصویر ما از آینده ایران مجاهدین جایی ندارند») اما به شخصه برای من احساس ناخوشآیندی است که گروهی از مردم و یا کشورهای جهان بخواهند برای حل مشکل چندهزار هموطن من (ولو هموطنی گناهکار) هماندیشی و همکاری کنند، اما گروههای ایرانی، حتی حاضر نباشند لحظهای به ابعاد انسانی مسئله بیندیشند و از فکر انتقامجویی از «یک جریان مرده سیاسی» بیرون بیایند.
اجازه بدهید این توضیح واضحات را بار دیگر برای خودمان تکرار کنیم که ما صرفا در مورد شخص مسعود و یا مریم رجوی سخن نمیگوییم. ما در مورد حدود سه هزار ایرانی حرف میزنیم که علیرغم اتهاماتی که متوجه آنان است هنوز در هیچ دادگاهی محاکمه نشدهاند، پس بنابر اصل 37 قانون اساسی هنوز مجرم شناخته نمیشوند و بر فرض هم که مجرمیتشان ثابت شد، بنابر اصل 39 قانون اساسی هرگونه «هتک حرمت و حیثیت» آنان «ممنوع و موجب مجازات» است. افسوس که قانون اساسی ما، نه تنها از جانب حاکمیت رسمی نقض میشود، بلکه حتی با سطح فرهنگ و نگرش و عملکرد بسیاری از منتقدین حاکمیت هم فرسنگها فاصله دارد!
مشکل شما اینکه هر چی را که رسانه ها میگن باور میکنید
پاسخحذفاگر واقعا مجاهدین در اشرف اسیرند پس چرا زمان جابجایی حتی 10 نفر هم حاضر به جدایی از سازمان مجاهدین نشدن؟؟مگر پلیس و ارتش عراق بر روند جابجایی نظارت نداشتن و مگر یونامی نظارت نداشت
مگر پلیس عراق اکنون در جای جای لیبرتی نیست
مگر در همان اشرف چندین بار نیورهای عراقی با خودروهای زرهی وارد اشرف نشدن با اتوبوس و مینی بوس خالی و با خبرنگار برای اینکه بیان اشرف با بلند گو فریاد بزنن که هرکی خوهان خروج از اشرف هست بیاد جلوی درب
تا بتوانن با حضور خبرنگاران یک نمایش تبلیغی راه بندازن بگن که ببینید اتوبوسها پر شدن
ولی حتی یک صندلی اتوبوس پر نشد
مشکل شما اینکه دنیا را با همان دید خودت برای دیگران هم میسنجی فکر میکنی هرکی توی اشرف هست اسیره
خب دیگه بعد از رفتن به لیبرتی فکر نمیکنم ادعایی مانده باشه اگر اسیر بودن همانطور که نوری زاده مدعی بود اگر اشرف دربهایش باز بشه 90 درصد مجاهدین جدا میشن ولی چراوقتی دربها اشرف باز شد حتی یک درصد هم جدا نشدن؟؟
کمی هم فکر کنید حرف بزنید فکر میکنم منصفانه تر باشه