۵/۲۷/۱۳۸۹

سردار مشفق و نقطه قوتی که سبزها فراموش کردند

یک جایی میان سخنان سردار مشفق، لای هزار لایه پوشش و استتار چیزی از زبانش در می رود که به نظرم می رسد زمانی برایشان کابوسی بوده است. کابوسی آنچنان عظیم که هنوز هم از یادشان نرفته و گاه و بی گاه از زبانشان در می رود: «... آقای میر حسین با ژست مستقل وارد صحنه رقابت انتخاباتی شد. با ژست مستقل. ایشان می خواهد از سبد اصولگراها رای جمع کند. نباید خودش را اصلاح طلب معرفی کند. می رود مسجد نازی آباد، پایین شهر، شروع می کند حرف های عدالت طلبانه، انقلابی، درحمایت از آرمان های امام را مطرح می کند...».*


انتشار خبر سخنرانی موسوی در مسجد نازی آباد را به خوبی به یاد دارم. آن زمان به اندازه کافی از دست موسوی دلخور بودم که با آمدنش خاتمی را کنار زد، سخنرانی در آن محله و به شیوه ای که برای ما نماد احمدی نژاد بود دیگر حسابی عصبانیمان کرد. موسوی تا مدت ها «اصولگرای اصلاح طلب» ماند و گفتمان «مستضعفین» خود را حفظ کرد. حتی کار تا به آنجا پیش رفت که اولین فیلم مستند تبلیغاتی اش بسیاری را شگفت زده کرد. انگار نه انگار که قرار بود قشر اصلاح طلب کشور هم مخاطب موسوی قرار گیرند. سادگی و بی تکلفی مهندس در آن فیلم (که دست کم بعدها برایمان اثبات شد تا چه حد واقعی و غیرتبلیغاتی است) از یک طرف و ادبیات عامیانه او از سوی دیگر فاصله بسیاری با چهارچوب های نمادین اصلاح طلبان داشت. همان هایی که بعدها در دومین فیلم مستند تبلیغاتی مهندس اوج گرفتند و بار دیگر شور و حال دوران سیدمحمدخاتمی را برایمان زنده کردند.


همه اینها را گفتم تا شاید شما هم به احساسی بازگردید که گمان می کنم زمانی همه ما داشتیم. میرحسین پیش از انتخابات نه رهبر جنبش اصلاحات بود و نه قرار بود که باشد. سیدمحمد خاتمی تمام قد در کنار او ایستاده بود تا خیالش از آرای اصلاح طلبان راحت باشد. موسوی از یک سو زیرکانه و از سوی دیگر بنابر گرایش ها و باورهای شخصی خودش به سراغ توده عوام مردم رفته بود و از این جهت به نوعی به قلب اردوگاه آرام احمدی نژاد حمله کرده بود. اصلی ترین خواستگاه آرایی که اصولگرایان و بعدها احمدی نژاد با خیال آسوده بر روی آن حساب می کردند از سوی موسوی مورد حمله قرار گرفت تا امروز و بعد از نزدیک به 20 ماه سردار مشفق هنوز هم با نوعی بهت و ترس از آن اقدامات سخن بگوید.


من باور دارم آرای واقعی میرحسین موسوی در انتخابات چیزی نزدیک به 20 میلیون رای بود. آرایی که تنها از سبد اقشار متوسط و لایه های اصلاح طلب و دموکراسی خواه کشور بیرون نیامدند، بلکه اقشار فرودست، طبقات پایین و تحت فشار جامعه، نیروهای سنتی و حتی کشاورزان دورافتاده ترین روستاهای کشور را شامل می شد. همانانی که موسوی برایشان شرح می داد که پرتغال فلان جا و برنج بهمان جا چرا فروش نمی رود و کشاورزان چگونه از سیاست های نسنجیده آسیب می بینند. همان راننده خودروهای ینگینی که موسوی به صورت ویژه برایش پیغام فرستاد. همان شهروندان دلسوخته ای که از بی عدالتی، اعتیاد و آب های آلوده بر سر میرحسین فریاد می زدند و او همه را صادقانه در فیلم خود گنجاند. میرحسین همان «جناب دکتری» بود که آن پیرمرد ساده با بغض فریادش می کرد که «چرا به اینها نمی گی زمان جنگ کفشت رو به من دادی و خودت پیاده رفتی؟ آقای دکتر این جوان ها شما رو نمی شناسند» (نقل به مضمون از یکی از فیلم های تبلیغاتی موسوی) با این حال این نقطه قوت سبزها بعد از انتخابات کم کم به دست فراموشی سپرده شد.


میرحسین موسوی و بسیاری دیگر از فعالان و دلسوزان جنبش که در داخل و دوش به دوش مردم دشواری های مبارزه را لمس می کنند، همواره بر لزوم گسترش جنبش به تمامی اقشار جامعه و ایجاد پیوند با طبقات فرودستی چون کارگران و کشاورزان تاکید کرده و می کنند. اما در مقابل گروهی از مدعیان جنبش که غالبا خارج نشین هستند، از هزاران کیلومتر آنسوتر از خاک وطن تشخیص داده اند که روشن شدن پرونده دهه شصت و محاکمه غیرحضوری دست اندرکاران اعدام های 67، اساسی ترین اولویت جامعه ایرانی است و رهبران جنبش باید در هر سخنرانی و اعلام موضع خود اشاره ای هم به این موضوع داشته باشند. نتیجه آنکه امروز جدال بر سر عملکرد 20 سال پیش آقای خمینی و یا مقصرین اشتباهات دهه شصت مهم ترین مباحث داخل جنبش سبز را تشکیل می دهند، در حالی که کافی است در خیابان های شهر قدم بزنید و یا سوار اتوبوس و مترو شوید تا به چشم خود ببینید که چنین مسایلی چه بخشی از دغدغه های مردم را تشکیل می دهند؟


مخلص کلام آنکه فشارهای گروهی که خواسته یا ناخواسته، به عمد یا از سر دلسوزی، گفتمان حاکم بر جنبش سبز را از گفتمانی در پیوند تنگاتنگ با توده مردم خارج ساخته و آن را به بحث های انتزاعی و بی نتیجه ای همچون ریشه یابی علل وقوع استبداد در دهه شصت کشاندند آنچنان خدمتی در حق کودتاچیان و عوامل اطلاعاتی و امنیتی کردند که هزار سردار مشفق و برادر حسین و قاضی مرتضوی از عهده آن بر نمی آمدند.


پی نوشت:

* دوستی این لینک سایت تحول سبز را ز متن کامل سخنان سردار مشفق در اختیارم گذاشت. تا جایی که من بررسی کردم خیلی با دقت پیاده شده است و از این پس مورد استناد این نوشته ها قرار می گیرد.

در همین مورد بخوانید:

سردار مشفق و اعتراف به شکست رهبری

سردار مشفق و یک هشدار چندین باره

۱ نظر:

  1. ناشناس۲۷/۵/۸۹

    علي:
    ميرحسين خاتمي نبود و نيست. اگر مي گذاشتيد رأي مستضعفين را جمع كند و بي جهت مصادره به مطلوبش نمي كرديد و به زور جامه خاتمي را به تنش نمي پوشانديد، الان احتمالا رئيس جمهور بود (به تقلب وسيع اعتقادي ندارم). اصلاحات كافي‌شاپي خاتمي بعد از 8 سال جواب نداد و منجر بهه روي كار آمدن فرصت طلبي مثل احمدي نژاد شد. چرا دنبال خاتمي دوم بوديد؟ در ضمن، نازي آباد چه اشكالي دارد، مگر كل مملكت ما و شما جماعت فيس بوك باز و گوگل ريدر خوانيم؟

    پاسخحذف