۱۲/۰۷/۱۳۹۱

یادداشت وارده: «پاسخی به دو نقد موسوی و جنبش سبز»

 غلام‌رضا ر. - اخیرا دو یادداشت در «مجمع دیوانگان» در نقد جنبش سبز منتشر شده است که حرکت مناسبی از درون جنبش و به قصد اصلاح رویکرد آن به نظر می‌رسد. هیچ فعالیت و اندیشه‌ای بدون نقد محک نمی‌خورد٬ آبدیده نمی‌شود و بهبود نمی‌یابد. از این رو چنین نقدهایی را باید پاس داشت٬ به آن‌ها اندیشید و با پاسخ مناسب و یا پذیرش عقلانی با آن مواجه شد. به سهم خود سعی می‌کنم نگاهی گذرا کنم به نقدهای وارد شده و از دوستان دیگر هم می‌خواهم که با نگاهی درست و منطقی به نقدها و پاسخ‌ها بنگرند و به بیان نظر خود بپردازند تا از دل گفتگوی آرام و عاقلانه راه درست نمایان شود. از جمله از نویسنده آن دو نقد می‌خواهم به طریق اولی پاسخ‌ها را نه جبهه‌گیری که نقدی بر نقد بدانند و با ادله مناسب به ادامه گفتگو بپردازند. راه از خلال این گفتگوها نمایان می‌شود و این حرکت با همراهی جمعی است که به جایی می‌رسد.

 

 

بخش اول - اشتباهات موسوی 

 

یک - «موسوی باید ۸۴ می‌آمد و نه ۸۸ ...»

توجه دارید که موسوی خود در مناظره ۱۳ خرداد گفت که بنده برای عوض کردن همین روحیه (پرونده‌سازی٬ سیاه کردن دانشجوها٬ مدیریت غلط اقتصادی٬...) آمده‌ام. بنده چهار سال صحبت کردم وقتی کارد به استخوان رسید از سر وظیفه آمدم چرا که دیدم کشور را شما به خطر می‌اندازید. کردار موسوی هم علاوه بر گفتارش این را نشان می‌دهد که هدفش صرف ریاست جمهوری نبود وگرنه چرا ۸۴؟ باید ۷۶ می‌آمد. ولی ۷۶ خاتمی را نزدیک به خود می‌دید و ۸۴ حضور هر یک از اصلاح‌طلبان و یا هاشمی را در میدان کافی می‌دید. ۸۸ بود که احساس کرد اگر نیاید دیگر زمان مجددی برای حفظ انقلابی که از دست اندر کاران ابتدایی آن بود نخواهد داشت. مسلم است که من نه سخنگوی موسوی هستم و نه به نیات ایشان واقفم اما این چیزی است که از گفتار و کردار او برداشت می‌کنم.

 

دو - «موسوی برنامه مشخص نداشت ...»

موسوی و همفکرانش در جمعیت توحید و تعاون در سال ۸۷ جزوه زیست مسلمانی و در اردیبهشت ۸۸ کتاب دولت امید را تدوین کردند که حاوی نگرش و برنامه‌های او برای اداره کشور بود. درست است که شاید در مناظرات و سخنرانی‌ها با توجه به انگیزه‌اش که در پاسخ بالا بیان شد بیشتر در رد روش فعلی حرف می‌زد اما همین تلویحا شیوه مورد نظرش را نشان می‌داد علاوه بر آنکه برنامه‌اش را مفصل منتشر کرده بود و تیم اجرایی‌اش هم مشخص بود.

 

سه - «موسوی نباید حمایت هاشمی را می‌پذیرفت ..

موسوی از حمایت هر شخصی استقبال می‌کرد و شعار هر شهروند یک رسانه را مطرح کرد. او به جای هر مرزبندی در صدد بود تا بسیجی همه جانبه ایجاد کند بنابراین نه حمایت هاشمی و مشارکت را رد کرد نه حتی حمایت ستادهای مردمی رضوان که ابتدا حامی احمدی نژاد بودند را.

 

چهار - «موسوی ۸۸ موسوی ۶۰ نبود ...»

موسوی وقتی از حمایت تمام اقشار استقبال کرد بخش عظیمی از حامیانش را جوانان و زنان دید و با دیدگاهی به روز شده علاوه بر تاکید بر مستضعفین و محرومان به این اقشار هم پرداخت از جمله در جزوه حقوق بشر خود. موسوی که در پی جلب حمایت حداکثری بود حتی اگر مخالف تساوی مرد و زن بود چرا باید با اعلام آن بخش عمده‌ای از آرا را از دست می داد؟

 

پنج - «سخنان موسوی دوپهلو بود ..

موسوی در اغلب مواضعش تند و شفاف بود. بله در مواقعی مانند موضعش در قبال قتل‌های ۶۷ و حکم رهبر وقت موسوی از ابراز صریح عقایدش خودداری کرد. پیش از انتخابات می‌توان این را به حساب رقابت گذاشت و پس از انتخابات به حساب خودداری از تفرقه در جنبش. در عاشورا وقتی حاکمیت معترضان را دشمنان حسین نمایش می‌دهد موضع موسوی خنثی‌گر این تبلیغات در حد خود است. بله درست است که تمام معترضان خداجو نیستند اما این نتیجه‌اش این نیست که تمام آنها دشمن حسین و اسلام‌اند. مگر قتل‌های عاشورا را از یاد برده‌ایم؟ آیا خواهرزاده موسوی نامسلمان بود؟ شعار عده‌ای از معترضان سینه زن حمایت توام از حسین و میرحسین نبود؟ «زیر بار ستم نمی‌کنیم زندگی» شعار همراه با سینه زنی حامیان حکومت بود؟

 

شش - «موسوی در مناظره آماده نبود ..

قبول می‌کنم که موسوی می‌توانست بهتر برای مناظره حاضر شود ولی همان حجاریان یا دیگر مشاورانش هم بی تقصیر نیستند. علاوه بر اینکه سطح نازل طرف مقابل را شاید پیش‌بینی نمی‌کردند که بیاید و وقتی دوربین روی موسوی است مرتب عکس همسرش را به صورت بازی (تعبیر خود موسوی) تکان بدهد و تهدید کند. موسوی عصبی شد و برخورد کرد. البته بخشی از مردم همان واکنش را نقطه قوت موسوی می‌دانند نه ضعفش. علاوه بر آن «چیز» گفتن او هم با دقت در آخرین فیلمی که از کارگاه نقاشی‌اش منتشر شده به نظر می‌رسد یک عادت شخصی است که در مواقع آرامش هم به کار می رود!

 

هفت - «موسوی برای کسب آرای طرف مقابل کاری نکرد ..

در این مورد به نظر می‌رسد که اتفاقا این بخشی از برنامه‌اش بود و تا حدی هم موفق بود مثلا همان ستادهای رضوان که اشاره شد و یا جبهه اصولگرایان حامی موسوی و یا اشخاصی مثل دعاگو و ابوطالب. البته باید پذیرفت در انتخابات دوقطبی طیف حامیان یک قطب چندان شامل افرادی از قطب دیگر نیست.

 

هشت - «موسوی آماری غلط ارایه کرد ..

در مورد ضریب جینی اطلاعات دقیق ندارم و حدس می زنم حق با نویسنده باشد ولی فراموش نکنیم که متقابلا نرخ تورمی که دولت اعلام می‌کرد با آمار بانک مرکزی مطابقت نداشت.

 

نه - «فیلم تبلیغاتی دوم موسوی بد بود ..

آماری در این خصوص ندارم که این فیلم چقدر بازخورد مثبت یا منفی داشت. این می تواند در صورت صحت انتقادی وارد باشد.

 

ده - «موسوی هوادارانش را به رعایت اخلاق فرا نخواند ..

موسوی مسوول شعارهای هواداران پرشمارش نیست خصوصا وقتی نه از حب موسوی که از بغض دیگری به خیابان آمده‌اند. با این‌حال خاطرمان هست که او بسیار زودتر از تبلیغات انتخاباتی به مقاله نبوی علیه خانم فاطمه رجبی اعتراض کرده بود و از هوادارانش خواسته بود که حتی در مقابل توهین به او واکنشی نشان ندهند.

 

یازده - «موسوی زودهنگام اعلام پیروزی کرد ..

موسوی آنطور که خود گفت برابر اطلاعات به دست آمده از ستادها در سراسر کشور خود را پیروز قطعی می‌دانست. این می‌تواند ناشی از اطلاعات از داخل وزارت کشور هم باشد یا تبریک رییس مجلس یا واقعا اطلاعاتی که در هر صورت از ستادها و نمایندگان خود به دست آورده بود. علاوه بر این فراموش نکنیم که از طرف مقابل نه نیمه شب که عصر همان روز که هنوز انتخابات در حال برگزاری بود طرف مقابل را با ۲۴ میلیون برنده اعلام کردند٬ به ستاد موسوی حمله کردند و مانور اقتدار در شهر به راه انداختند و می‌توان این اظهار نظر موسوی را در تقابل با این حرکات و دست بالا داشتن در تحولات بعدی هم دانست. علاوه بر آن اگر اظهار نظر موسوی در ساعت ۱۱ و نیم عجیب است اعلام نتایج به آن سرعت حیرت‌آور در همان نیمه شب هم عجیب باید باشد. اگر نقد به تعداد دقیق آرا باشد وارد است و اتفاقا همین میزان بالای آرا که اینجا برای عدم دقت اظهار نظر موسوی به کار گرفته می‌شود یکی از ده‌ها دلیلی است که از طرف مقابل برای زیر سوال بردن اعلام سریع نتایج دقیق هم استفاده می‌شود.

 

دوازده - «موسوی به سیستم پیام کوتاه اعتماد کرد ...»

اتفاقا در هفته پایانی تردیدهایی مبنی بر از کار افتادن سیستم پیامک در روز انتخابات اظهار می‌شد که وزیر ارتباطات آن را رد می‌کرد. با این حال کمیته صیانت از آرا تلفن‌های ثابت هم برای چنین احتمالی در نظر گرفته بود که آن‌ها نیز قطع شدند. علاوه بر اینکه بسیاری از نمایندگان موسوی اجازه حضور در صندوق‌ها را پیدا نکردند.

 

سیزده - «موسوی در ارایه آمار آراء صادق نبود ...»

اساسا وقتی نمایندگان موسوی کروبی و رضایی از اتاق تجمیع آرا بیرون شده‌اند امکان تطبیق وجود ندارد. آرایی که بعدا در سایت وزارت کشور اعلام شد ایرادهایی داشت که مفصلا در گزارش کمیته صیانت آمده است. در عین حالی که می‌توان این را یک احتمال عقلی دانست که چرا اعتراض به آمارها دقیق و با ذکر صندوق و حوزه نبود باید توجه کرد که نمایندگان بر سر بسیاری از صندوق‌ها حضور نداشتند٬ تنها موسوی معترض نبود و حتی رضایی شروع به ثبت نام از کسانی کرد که به او رای داده بودند و همانطور که نویسنده می‌تواند کسانی را نام ببرد که تفاوتی در رای حوزه‌های خود مشاهده نکردند بسیاری هم هستند که می‌توانند به پر بودن صندوق‌ها از قبل یا تغییر در آرا شهادت دهند ولی در آن شرایط بحرانی و امنیتی که سران ستادها بازداشت شده‌اند چه انتظاری می‌توان داشت؟ بله می‌توان امان داد و شهادت خواست ولی آیا چنین شهادت‌هایی مشکل دوستان را حل می‌کند؟ بحث سر تعداد آرا امکان عقلی ندارد چرا که تمام مراحل انتخابات دست یکی از رقبا بوده و طرف‌های دیگر تنها به شکل ناقص در بعضی مراحل ناظر بوده‌اند بنابراین نمی‌توان انتظار داشت که به تعداد دقیق آرا عالم باشند و اساسا چنین ادعایی هم وجود ندارد. بحث اینجاست که انتخابات ایرادات بسیار زیادی در تمام مراحل تبلیغات٬ اجرا٬ جمع آوری آرا و بازخوانی داشت که کل روند آن را زیر سوال می‌برد. اگر خصوصا بحث سر میزان دقیق آرا و ایرادات به نوع و میزان آرای خوانده شده است باید در کمال آزادی اجازه داد موسوی و سران ستادهای او به بحث در این مورد بپردازند و ادله بیاورند؛ نه اینکه همه را صبح فردای انتخابات روانه زندان کرد و جار زد که انتخابات در کمال صحت و سلامت برگزار شده است و به هر گونه اعتراضی از راه قانونی رسیدگی خواهد داشت ولی مطمئن باشید که تخلفی هم اگر کشف شود از یکی دو میلیون تجاوز نخواهد کرد و نتیجه همان است که اعلام کردیم.

 

چهارده - «اصرار موسوی بر برگزاری مجدد انتخابات اشتباه بود ..

موسوی بر برگزاری مجدد انتخابات بدون حضور خود اصرار داشت چرا که فکر می‌کنم ابطال انتخابات را پیروزی می‌دانست وگرنه درست است که از همان مجری توقع چیز بهتری نمی‌توان داشت.

 

پانزده - «موسوی در توهم پیروزی بود و پروژه حذف اصلاح طلبان را کلید زد ...»

حتی اگر موسوی در توهم بود اصلاح‌طلبان را او حذف نکرد. احکام بازداشت سران اصلاح‌طلب پیش از انتخابات صادر شده بود و برنامه انتخابات قرار بود به حذف رسمی اصلاحات در نمایشی از انتخابات به علاوه اتهام‌های رنگین به سران آن بیانجامد. اعتراض موسوی برنامه را با مشکل مواجه کرد و آن را علنی نمود نه اینکه برنامه را کلید بزند یا مجری آن باشد.

 

شانزده - «موسوی جوگیر شد و هوادارانش را نشناخت ...»

موسوی شاید خود انتظار آن جمعیت در ۲۵ خرداد را نداشت ولی همان حضور به تنها دیدارش با بالاترین مقام کشور انجامید. بنابراین از حضور استفاده کرد ولی می‌دانست که با این میزان خشونت نمی‌تواند برای همیشه روی آن حساب کند. با اینحال هر بار که مردم را به میدان خواند تنها نماند. بعد از بازداشتش هم اگر خاطرتان باشد مدت زیادی معلوم نبود کجاست و حضور مردم در خیابان هم با حجم عظیم ماموران مواجه بود. من نمی‌دانم آیا واقعا موسوی روی کمک مردم برای شکست حبسش حساب کرده بود یا نه ولی بیانیه‌های گذشته‌اش نشان می‌داد که از مردم می‌خواهد مبارزه را به خانه‌ها ببرند و آن را بخشی از زندگی خود کنند و در مورد احتمال حبس خود که مرتبا مطرح بود حرفی و خواسته‌ای علنی نداشت.

 

هفده - «موسوی باید شواهدش را بیان می‌کرد و قضاوت را به مردم می‌سپرد ...»

موسوی تا حد زیادی همین کار را کرد٬ بیانیه‌ها و مواضع او و کمیته صیانت از آرا شواهد را در اختیار مردم گذاشت اما این تصور که بدون اعتراض می‌توانست در صحنه بماند و همچنان شانس حضور در انتخابات را داشته باشد تصوری است که امکان تصدیق آن وجود ندارد یعنی نمی‌توان از آن مطمئن بود چون تاریخ را نمی‌توان آزمود اما در مقابل می‌توان این تصور را مطرح کرد که اگر اعتراض نمی‌کرد برنامه حذف اصلاح طلبان بسیار ساده‌تر پیش می‌رفت و او هم موقعیتی بهتر از خاتمی امروز نداشت. این فکر که اعتراض موسوی به حذف اصلاح طلبان انجامید با شواهدی از حمله احکام بازداشت زودهنگام و سخنان مشفق و غیره نمی‌خواند.

 

بحث من ساختن بت از موسوی نیست و به جای خود بسیاری نقدهای بنیادین‌تری بر او وارد می‌دانم. اما بهتر است که نقدها منصفانه‌تر باشد و نگاه ما به وقایع پس از انتخابات نگاهی واقع‌گرایانه باشد. آیا ما به سادگی این همه شواهد را کنار می‌گذاریم و موسوی را عامل حذف اصلاحات می‌بینیم؟ آیا ما کسانی که به سوی جوانان گلوله شلیک کردند را نمی یینیم و موسوی را عامل قتل آن‌ها می‌دانیم چرا که اعتراض کرد؟ خطابم نویسنده نیست٬ خطابم بر آنانی است که صدای معاویه را از دل تاریخ به یاد دارند که علی را قاتل عمار جا می‌زد و همچنان به چنین مغلطه‌هایی باور دارند.

 

* * *


بخش دوم - هزینه های جنبش سبز

(یادداشت «از انرژی هسته‌ای تا جنبش سبز، هزینه‌ها و دستاوردها» را بخوانید)


«آیا هزینه و دستاورد جنبش سبز متناسب است؟» به نظر من هم متناسب نیست ولی علت آن در کجاست؟ اصولا جنبش اعتراضی را نمی توان فرموله و پیش‌بینی کرد و با اطمینان از نتایج به حرکت پرداخت. اگر جنبش سی تیر به نتیجه نمی‌نشست ما اکنون حق داشتیم مصدق و هوادارانش را ملامت کنیم که چرا در مقابل شاه و قوام اعتراض کردید و نتیجه نگرفتید؟ یا بالعکس کسانی را سرزنش می‌کنیم که چرا در ۲۸ مرداد حرکتی نکردند که اگر می‌کردند با وجود تمام خطرات٬ احتمالی از نتیجه هم موجود بود؟ من معتقدم جنبش‌های اجتماعی را نمی‌توان سرزنش کرد چه فاعل و چه منفعل یک جنبش ناشی از یک برداشت جمعی از وقایع و شرایط و حرکت بر مبنای آن است و نمی‌توان گفت اگر این نبود و آن بود چه می‌شد. بله اگر بعد از انتخابات اعتراضی نمی‌شد کسی هم کشته نمی‌شد ولی چه کسی آن‌ها را کشت؟ اصلا چه تضمینی وجود داشت که نوع دیگری از مناسبات برقرار شود و بر فرض اصلاحات می‌توانست قانونا فعال باشد؟ شواهد خلاف این را نشان می‌دهد هرچند نمی‌توان در مورد چیزی که رخ نداده با اطمینان صحبت کرد.

 

این که بگوییم چون موسوی اعتراض کرده پس درست است ناشی از کیش شخصیت و اشتباه است ولی از آن طرف انداختن تقصیر محدودیت رسانه‌ها و اخراج اساتید اصلاح‌طلب بر دوش او هم اشتباه دیگری است. آیا فراموش کرده‌ایم بین سال‌های ۸۴ و ۸۸ چه بر رسانه ها و دانشجویان و اساتید می گذشت؟ اینکه خون‌ها ریخته شد عمرها در زندان و مهاجرت هدر رفت و هزینه‌های گزافی پرداخته شد درست است ولی عامل این‌ها کیست؟ شما مرگ مادر آرش صادقی در اثر حمله ماموران به خانه‌اش را برای من توضیح دهید تا من به نوع نگاهتان به تمام هزینه‌های پرداخت شده جنبش سبز پی ببرم. نباید کمی منصف‌تر و همه جانبه‌تر ببینیم؟

 

کدام تضمین وجود دارد که اگر موسوی از حق خود می‌گذشت ادامه حیات سیاسی‌اش بدون مشکل بود؟ من نمی‌دانم کدام جمع بندی او را به این نقطه رساند و ترجیح می‌دهم از خودش بشنوم ولی شواهد نشان می‌دهد که سکوت او حداقل تایید بازداشت هوادارانش در صبح فردای انتخابات بود و پروژه حذف اصلاحات بدون دردسر انجام می‌شد. هم اکنون خاتمی که مواضع ملایمی داشت کجاست؟ محدودیت‌های او هم تقصیر موسوی است؟

 

اعتقاد به تقلب اعتقاد به وحی الهی نیست٬ تردیدی است که عوامل کمی نداشته است. به علاوه وقتی ابراز چنین تردیدی جوابش گلوله است این نحوه پاسخ این تردید را رفع می‌کند یا به آن دامن می‌زند؟ کدام حرکت اقناعی صورت گرفت برای رفع این تردید جز اعلام اینکه آرا بازشماری می‌شود و البته با ابراز یقین بر درستی آن پیش از بازشماری و تهدید اینکه هر کسی تمکین نکند خونش پای خودش است.

 

و اما بازی در زمین نظام پیشنهادی است که با توجه به اینکه عمده اصلاح طلبان هم دیگر به آن امید و اعتقادی ندارند چندان لزومی به پرداختن ندارد مگر اینکه در چند ماه آینده تحرکاتی رخ دهد که این نیاز را تقویت کند اما صرفا نکته کوتاهی اضافه می‌کنم: سال ۸۸ هم بحث همین بود که بیایید در زمین نظام بازی کنیم و اصلاح‌طلب واقعی در شرایط موجود باشیم. فرض کنیم من یک جوان اصلاح طلبم که پشت موسوی می‌روم و مثلا پستی هم در ستاد جوانان او می‌گیرم و مشغول به فعالیت انتخاباتی می‌شوم. تصور من تا صبح فردای انتخابات این است که کارم صد در صد قانونی است چرا که در حال فعالیت تبلیغاتی قانونی برای نامزد قانونی و تایید شده نظام برای انتخاباتی که مرتب اعلام می‌شود آزاد و واقعی است هستم اما صبح فردای انتخابات به اتهام انقلاب مخملی و حرکت غیرقانونی علیه نظام بازداشت می‌شوم. چه حسی باید داشته باشم؟ این است نتیجه بازی کردن در زمین نظام؟ چه کسی میز بازی را به هم ریخته است؟

 

بازگشت به خاتمی هم حق بدهید مخالفانی داشته باشد. چرا اطمینان خاتمی از رای نیاوردن موسوی درست و واقعی است ولی اطمینان موسوی از رای آوری خودش توهم است؟ یادمان هست که خاتمی در انتخابات مجلس هشتم در سال ۸۶ با همین استدلال اصلاحات در چارچوب نظام آمد و حتی به اندازه حوزه‌ها نامزد نداشت. نظام از همان موقع درصدد جمع کردن اصلاحات بود٬ همان زمانی که موسوی در کارگاهش نقاشی می‌کشید و در باب انتخابات یک مصاحبه هم نداشت که تمام تقصیرها بر گردنش انداخته شود.

 

جنبش سبز بدون شک نیازمند نقد و بازنگری است و راه آن هم از همین نقدها و گفتگوها می‌گذرد. از نویسنده سپاسگزارم که به این کار می‌پردازد و با او موافقم که باید احساس زدایی کرد و به گفتگو و نقد منطقی روی آورد. از دلبستگان فردای بهتر برای ایران حتی مخالفان جنبش هم می‌خواهم که در باب تفکر و درانداختن راهکارهای مفید برای بهبود شرایط میهن بکوشند.


پی‌نوشت:

«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند.

۱ نظر:

  1. ناشناس۷/۱۲/۹۱

    ای مسلمان تروریست ریاکار دروغگو دزد.

    نوروز عید تو نیست.

    به دو دلیل:
    ۱- پیامبر راهزن تو هیچگاه نوروز را جشن نگرفت.
    ۲- مردم عربستان هیچگاه نوروز را جشن نمی گیرند.

    تو برو همان عید فرزند کشی و عید گشنگی خودت را جشن بگیر.
    اگر نمی دانی برو بخوان یا

    پاسخحذف