ه. عظیمی - خودی و غیرخودی از نوع جنبش سبز
بر خود لازم میدانم از تفكر باز و روحیهی دموكراتیك «آرمان امیری» تشكر كنم كه به آن چه میگوید، عامل است و مشتاقانه و صادقانه از یادداشتهای وارده استقبال میكند. تمامی نظراتی كه در وبلاگ «مجمع دیوانگان» و «گوگل پلاس» بر یادداشت قبلیام با عنوان «تمام اشتباهات میرحسین؛از كاندیداتوری تا حصر خانگی» نوشته شده بود را به دقت خواندم. ظاهراً تفكر خودی و غیرخودی «رهبر نظام» (+) به جنبش سبز هم سرایت كرده است و طرفداران این جنبش نه احتمال یك درصد بلكه احتمال یك در سیزده میلیون هم نمیدهند، فردی وجود داشته باشد كه به موسوی رأی داده است و در عین حال به وقوع تقلب به معنای تغییر نتیجه اعتقادی ندارد و به عملكرد میرحسین و مواضع اصلاحطلبان انتقاد داشته باشد. مطابق همین نوع تفكر، هر كس بگوید موسوی اشتباه كرده است یا تقلب صورت نگرفته، عامل رژیم و نیروی كمیته تولید محتوای جنگ روانی برادران است. به نظر شما این منطق شبیه تعابیر «كیهان» نیست كه هر كس در حمایت از موسوی حرف بزند را عامل بیگانه، فریبخورده «بیبیسی» و پیاده نظام دشمن معرفی میكند؟ این تفكرات صفر و یكی تا كی میخواهد قربانی بگیرد؟ آیا بهتر نیست این رسم برچسب زدن و نیندیشیدن را دست كم روشنفكران و آزادیخواهان رها كنند؟
اما تنوع و تكثر طیف دیدگاههای موافقان و مخالفان یادداشت قبلی به حدی زیاد است كه ترجیح میدهم در مطلب دیگری به آن بپردازم. خودم را نیازمند انتقادات و دیدگاههای ارزشمند شما میدانم و از همه كسانی كه با نگارش نظر و پیام به غنای بحث كمك كردهاند قدردانی مینمایم.
دفاع از فعالیت صلحآمیز هستهای به چه قیمت؟
وقتی با مدافعان شرایط موجود بحث میكنیم كه آیا واقعاً این 167 كیلوگرم اورانیوم غنی شدهی 20 درصد(+) و نیروگاه برق 1000 مگاواتی بوشهر كه ظرفیت آن یك شصت و هفتم كل برق تولید شده در كشور(+) است، ارزش این همه تحریم و فشار اقتصادی را دارد؟ اصلیترین پاسخهایشان این است:
1- استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای حق مسلم ماست و ما نباید تسلیم زورگویی مستكبران شویم.
2- رهبر انقلاب یكی از تیزهوشترین و آگاهترین مسئولین و سیاستمداران است، پس وقتی «آقا» بگوید برای دفاع از حقوق هستهایمان باید ایستادگی كنیم، حتماً این سیاست درست است!
به اعتراف تمامی فعالان اقتصادی و به شهادت آمار و ارقام، دولت دوم خاتمی، از لحاظ برقراری ثبات سیاسی در روابط بینالملل و ثبات و رشد اقتصادی در داخل كشور موفقترین دولت پس از انقلاب به بوده است و این مهم محقق نشد مگر به درایت و تدبیری كه خاتمی و دستگاه دیپلماسی وقت در خصوص پروندهی هستهای و سیاست تنشزدایی در پیش گرفتند. سیاست تعلیق موقت غنیسازی، اگر چه در آن زمان با تأیید تلویحی رهبری مواجه شد، اما با روی كار آمدن احمدینژاد و مواضع «انقلابی» و «بنیادگرایانه» وی، «روحیه انقلابی» رهبری نیز به وجد آمد و پروندهی هستهای ایران روز به روز به سمت وخامت و بحرانیتر شدن، پیش رفت. تا جایی كه امروز كمتر كسی از اقتصاددانان یا تحلیلگران سیاسی را میتوان یافت كه بر مبنای معادله هزینه-فایده، استراتژی هستهای ایران در هفت سال گذشته را تأیید كند.
هزینههای جنبش سبز
با فرض این كه در انتخابات 88 تقلب صورت گرفته باشد، یك بار دیگر میخواهم مسیر طی شده را مورد نقد و ارزیابی قرار دهم. آیا آن چه اصلاحطلبان و به طور خاص سران جنبش سبز در مواجهه با رویدادهای سال 88 در پیش گرفتند، بهترین گزینه بود؟ یا رویكرد دیگری نیز میتوانست به وقوع بپیوندد؟
اگر حلقه اصلی اصلاحات و سران جنبش سبز ادعا كنند كه پیشبینی چنین تحركاتی را مبنی بر وقوع تخلفات گسترده یا حتی با فرض تقلب، حمایت همه جانبه نظام برای بقای احمدینژاد را نكرده بودند، این نشان از ضعف تحلیل و محاسبات ایشان است. كسی مثل موسوی وقتی با رئیسجمهور عزیز كرده نظام در میافتد باید فكر همه عواقبش را هم كرده باشد.
اما اگر استراتژی عبور از خط قرمزها و صدور فرمان اعتراضات خیابانی و نپذیرفتن نتیجه انتخابات با اندیشه و آگاهی به عنوان یك گزینه بررسی شده است و در كنار آن، گزینه دیگری نیز مثل پذیرش نتیجه رسمی و ماندن در صحنه سیاسی كشور مورد دقت نظر واقع شده و نهایتاً میرحسین موسوی به تصمیم فعلی رسیده است، چند سؤال اساسی مطرح میشود:
1- آیا دستاورد اصرار و پافشاری فراقانونی برای برگزاری مجدد انتخابات و كشیدن خط بطلان بر نتایج اعلام شده، به هزینهای كه جنبش اصلاحات ایران هماینك به دلیل در اختیار نداشتن رهبر و نخبگان فكری میپردازد، میارزد؟
2- آیا پذیرش تصمیمات میرحسین موسوی در معارضه آشكار با حاكمیت و درافتادن با نظام و قرار گرفتن در نقش اپوزیسیون معارض كه نهایتاً منجر به حصر خانگی سران جنبش سبز و نداشتن هیچ گونه ارتباط با بدنه جامعه و اعمال محدودیتهای شدید بر روی تریبونها و رسانههای اصلاحطلبان و اخراج یا بازنشسته كردن گسترده اساتید شاخص اصلاحطلب روی داده، مشابه استدلال طرفداران ولایتفقیه در توجیه استراتژی دفاع از حقوق صلحآمیز هستهای نیست؟ چه فرقی میكند كه ولایتمداران بگویند چون «رهبری» گفته درست است و من بگویم چون «میرحسین» تصمیم به نپذیرفتن نتیجه انتخابات و كشاندن اعتراضات به خیابان گرفته درست است؟
3- خون دهها انسان بیگناه در حوادث پس از انتخابات به ناحق ریخته شد، افراد زیادی مجروح و مصدوم شدند، دانشجویان فراوانی از ادامه تحصیل منع شدند، نخبگان زیادی به خاطر این رویدادهای تلخ از كشور مهاجرت كردند. بسیاری از چهرههای شاخص فكری و سیاسی اصلاحات به زندان افتادند و سران جنبش در حصر خانگی به سر میبرند. آیا این هزینهها، تنگناها و محدودیتها مشابه همان چیزی نیست كه هماینك در عرصه جهانی به خاطر مواضع تند هستهای تجربه میكنیم؟ آیا این هزینهها به دستاورد جنبش سبز در سه سال و نیم گذشته میارزد؟
4- اگر با همان درایتی كه در دولت دوم خاتمی از حق مسلم هستهای در كوتاه مدت، چشمپوشی كردیم تا در مقیاسی وسیعتر به فعالیت فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بپردازیم، پس از انتخابات نیز (با فرض وقوع تقلب) از حق مسلم خود به طور موقت میگذشتیم تا با ادامه حیات سیاسی بتوانیم به تجدید قوا و حضوری دوباره دست یابیم، سیاست بهتری اتخاذ نكرده بودیم؟
5- عرصه سیاست، میدان تدبیر و بهترین حركت با مهرههای موجود است. همان گونه كه تعلیق موقتی غنیسازی اورانیوم، تلخ اما به صلاح بود، پذیرش شكست در انتخابات نیز تلخ اما به صلاح بود. اما آیا خونهایی كه در این راه ریخته شد و فضای احساسیای كه هنوز بر طرفداران جنبش سبز حاكم است، اجازه بازنگری در مسیر پیموده شده را میدهد؟ ظاهراً اعتقاد به تقلب در انتخابات و درستی مسیری كه میرحسین موسوی و جنبش سبز تا به امروز طی كرده است، همانند اعتقاد به هولوكاست برای یهودیان، به یك اصل محتوم و خدشهناپذیر تبدیل شده است كه حتی بازخوانی و نقد آن نیز منجر به خروج از جنبش و اتهام به خیانت خواهد شد. نگاه كنید به بخش نظرات(+) ذیل مطلب قبلی در وبلاگ «مجمع دیوانگان» و صفحه گوگل پلاس(+) این وبلاگ.
به نظر میرسد همان گونه كه ورود میرحسین موسوی به عرصهی انتخابات 88 با حساب و كتاب و طرح و نقشه قبلی نبود، تصمیم وی برای نپذیرفتن نتیجه انتخابات به بهانه دفاع از حقوق مردم، تصمیمی احساسی بود كه از پشتوانه نظری لازم برخوردار نیست.
دستاوردها یا توهمات
احتمالاً اگر بپرسیم دستاورد جنبش سبز در این سه سال و نیم چه بوده است؟ خواهیم شنید: «ما چهره واقعی حاكمان جمهوری اسلامی را به همه جهانیان نشان دادیم». خوب خسته نباشید! این را كه سی و چند سال است بیبیسی و صدای آمریكا دارند فریاد میزنند، شما چیز جدیدی به دنیا عرضه نكردهاید. چقدر این موضع افشاگری شبیه به مواضع جمهوری اسلامی در خصوص پرونده هستهای است. مسئولان نظام هم معتقدند كه ایران با پافشاری بر حقوق مسلم خود، چهره خبیث آمریكا و مستكبران را به همه جهانیان نشان داده است. من به مسئولان نظام هم خسته نباشید عرض میكنم!
در دنیایی كه قدرت بر اساس دانش و ثروت تولید شده اندازهگیری میشود، خیلی طبیعی است كه قدرتهای بزرگ از هستهای شدن یك كشور كوچك كه مخالف اهداف بلندمدت آنهاست جلوگیری كنند. مشابه همین اتفاق در بازار ایران و برای واردكننده خردهپایی كه بخواهد با واردكنندگان كلان و قدیمی رقابت كند در حال جریان است. یعنی قدیمیها و قدرتمندان حضور یك تازه وارد را به عرصهای كه مناسبات و منافعش را بین خودشان تقسیم كردهاند بر نمیتابند. كسی كه از فهم مناسبات بازار عاجز باشد، قطعاً درك درستی از ساز و كار تقسیم قدرت بین كشورهای پیشرفته صنعتی و كشورهای در حال توسعه نیز نخواهد داشت.
برای تأیید عرایضم این جمله درست را از میرحسین موسوی نقل كنم كه گفت: «اگر ما میخواهیم به غزه و لبنان كمك كنیم، اول باید خودمان در داخل كشور قوی باشیم». برای ورود به بازی قدرت ابتدا باید روی پای خود ایستاد، اندك اندك شروع كرد، از دشمنتراشی پرهیز كرد، برای گرفتن امتیازهای بزرگتر، عندالاضطرار باج داد*. با كارتهای بازی باید بازی كرد. زیر میز بازی زدن چیزی را درست نمیكند.
آقای موسوی و طرفداران جنبش سبز! همین حرفها را به شما عرض میكنم: برای ورود به بازی قدرت باید در زمین نظام بازی كنید، باید اندك اندك شروع كنید، خط قرمزها را رعایت كنید، از معارضه مستقیم با مسئولان نظام پرهیز كنید، زیر میز بازی زدن و انتخابات را تحریم كردن و تعارض با اصل نظام، راه به جایی نمیبرد. بازی سیاست به افراد زودجوش، احساساتی و عجول، ابداً توصیه نمیشود! سیاستمدار كار كشته مثل یك شكارچی ماهر، ساعتها صبر میكند تا شكارش به نزدیكترین و بهترین موقعیت ممكن نزدیك شود. اگر تیرش به سنگ خورد یا شكار گریخت، اسلحه را نمیشكند! دوباره و سه باره و صدباره تلاش میكند تا شكار قدرت را با تیر تدبیر به چنگ آورد. ناپلئون گفت: «من آن قدر شكست خوردم تا راه شكست دادن را آموختم».
نتیجهگیری
هر سیستمی كه فاقد حلقه بازخورد باشد، محكوم به فناست. جنبشی كه در رفتار گذشته خود تفكر و بازاندیشی نكند نیز از این قاعده مستثنا نیست. با توجه به هزینهها و دستاوردهای جنبش سبز طی 44 ماه گذشته، پافشاری بر وقوع «كودتای انتخاباتی» قابل نقد و بازنگری است. دنبال كردن قصهی «تقلب» و بازی كردن بیرون از دایره نظام، جنبش سبز را به جایی نمیرساند.
جنبش سبز نیازمند بازگشت به گفتمان خاتمی و سیاستی اعتدالگرایانه است. در همین راستا رأی دادن خاتمی در انتخابات مجلس نهم و این موضعگیری وی: «من شنبه پس از انتخابات به دیدن میرحسین موسوی رفتم و به او گفتم ممکن است تخلفی در انتخابات صورت گرفته باشد اما تقلبی که رای تو را عوض کرده باشد، اتفاق نیفتاده است. من مطمئنم که شما رأی نیاوردهای» (به نقل از خبر آنلاین) را قویاً تأیید میكنم.
راه برونرفت از بن بست هستهای در عرصه بین المللی، بازگشت به تعلیق غنیسازی و گفتمان تنشزدایی خاتمی است. راه برونرفت جنبش سبز از سر در گمی و بلاتكلیفی فعلی نیز مسكوت گذاشتن تخلفات یا به روایت دیگر تقلب در انتخابات 88 و حركت پشت سر محمد خاتمی است. نتیجه «روحیه انقلابی» در عرصه بین المللی برای جمهوری اسلامی، همین بحران سیاسی و اقتصادی كنونی است. نتیجه «روحیه انقلابی» برای جنبش سبز در عرصه داخلی نیز همین محدودیتها و محرومیتهای فعلی است.
بدیهی است كه هزینه تعلیق مجدد غنیسازی، به هیچ عنوان قابل قیاس با وضعیت 10 سال قبل نیست و جمهوری اسلامی برای اعتمادسازی جهانی میبایست امتیازاتی بیشتر از دست بدهد، لكن جلوی ضرر را از هر جا بگیریم منفعت است. جنبش سبز نیز طی 44 ماه گذشته هزینههای فراوانی متحمل شده است و بحث این نوشتار نیز جلوگیری از افزایش هزینهها و اتخاذ سیاستی معقول و منطقی بود كه این جنبش مردمی را به دستاوردی فراتر از «شعار» و «احساسات» میرساند.
كوتاه سخن آن كه بازگشت به عقلانیت و دیپلماسی به جای «روحیه انقلابی» بهترین راهكار در عرصه بینالمللی و داخلی است.
پانویس نگارنده:
* كما این كه جمهوری اسلامی طی سی و چهار سال گذشته بارها و بارها به روسیه و چین باج داده است. اصل باج دادن نه تنها به لحاظ سیاسی مذموم نیست، بلكه در اسلام نیز تحت عنوان «مؤلفة القلوب» و به منظور همكاری كافران در جبهه حق، میتوان بخشی از زكات را به ایشان پرداخت كرد. اختلاف اصلی الان سر این است كه به چه كسی باج بدهیم؟ اگر به آمریكا و انگلیس باج بدهیم حداقل حسنش این است كه اهل كتاب هستند، خدا و پیغمبری دارند. این روسیه و چین از بیخ كافرند و در عالم سیاست كثیفتر و پلیدتر از اینها برای من قابل تصور نیست. مهندس بازرگان گفت: اگر آمریكا شیطان بزرگ است، روسیه شیطان اكبر است.
پینوشت وبلاگ:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
خیلی تناقض توشه.
پاسخحذفاولا عین همین صحبتها رو میشه در مورد انقلاب 57 هم مطرح کرد.
ولی مساله اینه که حرکتهای عمومی چیزی نیست که به این راحتی قابل پیش بینی باشه و شما از قبل براش برنامه عاقلانه داشته باشی. اصلا بنیاد چنین حرکتهایی بر احساسات هست و کسانی هم که قصد دامن زدن داشته باشند بیشتر تو کوره احساسات میدمند.
بنا بر این نمیتونی میرحسین رو به ناتوانی در پیشگویی یا حلیل متهم کنی.
وقتی هم این حرکتها شروع شد بر خورد رهبر های سیاسی به این راحتی که فکر میکنی نیست.
یکی از شانسای جنبش سبز این بود که هم آدمهایی مثل خاتمی رو داشت و هم میرحسین. وگرنه اگر همه مثل خاتمی رفتار میکردند بطور کامل از بدنه جنبش جدا میشدند و براحتی نمیتونستند بجای اول برگردند. شایدهم خاتمی کاملا هوشیارانه این مسیر رو انتخاب کرد. اگه یادمون باشه موقع کناره گیری به نفع میرحسین به این موضوع اشاره کرد. گفت من مرد روز انتخاباتم ولی میرحسین مرد فردای انتخابات.
در ضمن این جمله که از خاتمی نقل کردی چه سندی براش داری. خاتمی به صراحت گفت نتیجه انتخابات یک کودتای مخملی بود. این نقل قول صریح راحت قابل سرچه. ولی نقل قول شما چی.
در هر صورت جنبش سبز با پرونده اتمی اصلا قابل قیاس نیست. اونجا پای میلیونها مردمی در بینه که هیچ تشکیلاتی ندارند و اصل حرکتشون بر احساسات بنا شده. ولی پرونده اتمی یک حکومت با همه امکانات پشتش قرار گرفته. اگر احساساتی هم هست تحت تاثری القائات حکومته وگرنه مردم بخودی خود فاقد همچین احساساتی بودو هستند. بنا بر این غیر ازاینکه با عقل و منطق و توجه به منافع کوتاه مدت و دراز مدت کشور رفتار بشه توقع دیگه ای ازش نیست. ده ها کارشناس روش کار میکنند و افکار عمومی و نخبه ها در موردش ایده میدند، در ضمن زمان کافی هم براش وجود داره نه اینکه اتفاقات با سرعت پیش بیاد و کسی مجال فکر کردن نداشته باشه.
سعیدی
@جناب سعيدي
پاسخحذفhttp://khabaronline.ir/detail/255863/
خاتمی پس از ۳ سال «تقلب در انتخابات ۸۸» را رد کرد
سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات می گوید، به میرحسین موسوی گفته که در انتخابات سال 88 تقلب نشده است. این اولین باری است که خاتمی وقوع تقلب در انتخابات را رد می کند.
سید محمد خاتمی رئیس جمهور اصلاحات طی سخنانی که امروز منتشر شده است، گفته که «من نباید پاسخگوی عملکرد موسوی و کروبی باشم».
آقای خاتمی گفته که «من شنبه پس از انتخابات به دیدن میرحسین موسوی رفتم و به او گفتم ممکن است تخلفی در انتخابات صورت گرفته باشد اما تقلبی که رای تو را عوض کرده باشد، اتفاق نیفتاده است. من مطمئنم که شما رای نیاوردهای».
رئیس بنیاد باران اعلام کرده که «من واژه انتخابات آزاد را قبول ندارم. برای همین در مصاحبه ای که با یکی از سایت ها داشتم تنها از واژه انتخابات استفاده کرده ام.»
1391-08-14
مطلب خوبی بود نظر خود را در کامنت پست قبل گذاشته ام اما توضیحات شما باز هم روشنگر بود
پاسخحذفموفق باشید
این تحلیل که فقط عملی اخلاقی است که به نتیجه برسد، جای مناقشه بسیار دارد. روز 25 خرداد میرحسین باید انتخاب می کرد به انبوه صدها هزارنفری که نتیجه انتخابات را نپذیرفته بودند بپیوندد یا با آنها همرا شود. انتخاب سختی بود ولی میرحسین درست انتخاب کرد. اگر او هم مثل رضایی به نتیجه انتخابات تمکین می کرد چه دستاوردی داشت؟ بر روال غیردموکراتیک و موانع برگزاری انتخابات آزاد صحه گذاشته بود و به ساختن بنای ظلم و قدرت استبدادی کمک کرده بود. اما به قیمت حصر خودش نخواست به اعتماد مردمی که بهش رای داده بودند پشت کنه. درسته که خودش و همفکرانش دچار رنج شدند اما انتخاب خودشان بود و کسانی را رسوا کردند که ظلمشان پنهان بود. ریزش نیروهای چشم و گوش بسته تا دیروز ارادتمند ولایت، اشکار شدن تناقض های ساختار دموکراتیک و امر ولایت مطلقه فقیه بر مردم عادی، آگاهی سازی قشر متوسط پایین و ... دستاورد کوتاه نیامدن میرحسین بود که دقیقا مرحله بازگشت ناپذیری است در فرایند دموکراتیک شدن ساختار سیاسی کشور.(که لااقل از نظر شخص من در سرنوشت کشورم حیاتی است)
پاسخحذفاما غنی سازی چه؟ هزینه بسیار تحمیل شده بر میلیونها نفر برای چیزی که هیچ تاثیری در سرنوشت کشور ندارد و فقط خواست شخصی بالاترین مقام کشور است.