۱۱/۰۹/۱۳۹۱

سرانجام سیاست‌ورزی به شیوه مطبوعات ورزشی خودفریبی است و بی‌عملی!

 یکی از شیوه‌های خبرسازی و داغ کردن بازار فروش در مطبوعات، ایجاد جنگ‌های زرگری و درگیری‌های کلامی میان چهره‌های شناخته شده است. نمونه بارز آن را می‌توانید در مطبوعات ورزشی کشور خودمان هم ببینید. از فتح‌الله زاده در مورد رویانیان می‌پرسند. بعد همان حرف را می‌گذارند کف دست رویانیان تا او هم واکنشی نشان بدهد. نتیجه کار می‌شود یک دعوایی که از اساس ساخته و پرداخته مطبوعات بوده است. یعنی اگر این مطبوعات حضور نداشتند، بسیار بعید بود که آقای فتح‌الله‌زاده گوشی تلفن را بردارد و یک زنگ به رویانیان بزند تا با او وارد درگیری کلامی شود!

واقعیت این است که کارکرد مطبوعات صرفا در انتقال اخبار و یا حتی نقد و تحلیل خلاصه نمی‌شود. به ویژه زمانی که از مطبوعات سیاسی فاصله می‌گیریم، با افزایش وجهه و کارکرد «سرگرمی‌خواهی» در مطبوعات مواجه می‌شویم. برای مثال، مطبوعاتی که به حوزه فیلم و سینما و سریال می‌پردازند، کم‌ترین تمرکز خود را بر روی نقدهای هنری قرار می‌دهند، چرا که چنین یادداشت‌هایی معمولا مخاطب خاص دارد و چندان سرگرم‌کننده نیست. در مقابل، صحبت کردن از زندگی خصوصی بازیگران مشهور و یا انتشار آخرین اخبار از روابط پشت پرده آنان کارکرد سرگردم کننده مناسبی دارد و تیراژ فروش را بالا می‌برد. اما بحث من اینجا آشنایی با شیوه‌های فعالیت ژورنالیستی نیست. من می‌خواهم به آسیبی اشاره کنم که از مطبوعات سیاسی ما به کل فضای سیاست‌ورزی تسری پیدا می‌کند.

* * *

آقای هاشمی صحبتی می‌کند. کنایه‌ای می‌زند و یا برگ یادداشتی از خاطرات گذشته خود منتشر می‌کند. شیوه عملکردی معمول ایشان است در ابراز نظراتشان به صورت غیرمستقیم. همین اشاره کوتاه برای دست‌کم یک هفته تمام در مطبوعات کشور بازتاب می‌یابد. با صاحب‌نظران تماس می‌گیرند و نظر آنان را پیرامون مواضع اخیر جویا می‌شوند. اصلاح‌طلبان حمایت می‌کنند. گه‌گاه از میان اصولگرایان هم ندایی هم‌دلانه به گوش می‌رسد که ارزش خبری بیشتری دارد. در کنارش اخباری از سیدحسن خمینی منتشر می‌شود و اظهارات پرهیجان «نوه امام». یا روز دیگر که رهبر نظام سخنی می‌گوید، در گوشه و کنار اخباری از مواضع متضاد نزدیکان دولت با اظهارات رهبری پیدا می‌شود. وقتی مجموع تمام این خبرها و اظهار نظرها را کنار یکدیگر روی گیشه مطبوعات مشاهده می‌کنید اینگونه القا می‌شود که گویا تغییراتی در جریان است و مثلا چرخشی در سیاست کلی رهبر نظام صورت گرفته است. خبر را خود مطبوعات تولید کرده‌اند و با نبوغ و نکته‌سنجی خود خبرنگاران مجموع اظهارنظرها کنار یکدیگر تدوین شده، اما در نهایت خودشان هم باور می‌کنند که به واقع یک چرخش سیاسی رخ داده است. ماجرا را که پی‌گیری می‌کنید همه‌اش در یک برگ از دفتر خاطرات قدیمی خلاصه می‌شود. باقی‌اش یک سری حواشی است که به سبک عملکردی مطبوعات ورزشی و یا احوالات بازیگران مشهور دارد کارکرد سرگرم کنندگی را دنبال می‌کند.

وقتی تلاش برای تغییر ساختار قدرت، صرفا به جدال «اظهار نظرها» فروکاسته شود، یعنی ما چشم بر روی منابع اصلی قدرت و ساختار برآیند و توازن قوا بسته‌ایم. یعنی سیاست را به شیوه مسابقات سرگرم کننده تلویزیونی دنبال می‌کنیم. هدف رسیدن به مطلوب و ایجاد تغییری واقعی نیست. هدف این است که دور هم باشیم و هر کدام در یک بازی گروهی نقش منحصر به فرد خودمان را به خوبی ایفا کنیم. مرور روزانه گیشه مطبوعات می‌تواند هر روز وقوع یک تحول عظیم و عن‌قریب را نوید دهد؛ اما ناظر هوشمند در برابر چنین صحنه رنگارنگی یک قدم عقب‌تر می‌ایستد و از خود می‌پرسد: «با مقابل هم قرار دادن یک سری اظهار نظرات شخصی، در کدام یک از معادلات و منابع قدرت تغییری رخ می‌دهد که بتوان به تغییر در وضعیت سیاسی کشور از چنین مسیری دل خوش کرد؟» آیا اگر از علی مطهری گفت و گویی در انتقاد از حمید رسایی منتشر شود، سیطره سپاه بر تمامی ارکان اقتصادی کشور دستخوش تغییر می‌شود؟ آیا با انتشار یک برگ خاطرات قدیمی هاشمی، سدی در برابر مافیای کلان قاچاق کالا ایجاد می‌شود؟ آیا موضع گیری اصلاح‌طلبان جلوی رانت‌خواری‌های نجومی احمدی‌نژاد و نزدیکانش را می‌گیرد؟ و یا یک نصیحت اندرزگونه حبیب‌الله عسگراولادی بر پایه یک شیوه کدخدامنشی شخصی می‌تواند خاستگاه منافع راست محافظه‌کار کشور را دگرگون کند؟

* * *

به باور من، مشکل فقط این نیست که فضای مطبوعاتی-رسانه‌ای منتقدان به فضای روزنامه‌های ورزشی-سینمایی شبیه شده است. مشکل زمانی جدی می‌شود که کل سیاست‌ورزی جریانات منتقد در همین خبرسازی‌ها خلاصه می‌شود. در واقع، جناحی که منابع قدرت را در انحصار گرفته، برای ایجاد یک پوشش ظاهری باید به چنین ابزاری متوسل شود. این جناح اصل استوانه قدرت را در اخیار دارد و برای رعایت یک رنگ و لعاب مشروعیت، پوششی مطبوعاتی-خبری هم برای خودش فراهم می‌کند. اما جناح منتقد نمی‌داند و یا فراموش می‌کند که برای ایجاد تغییر نباید صرفا جدال را به همین پوسته رسانه‌ای تقلیل داد. بدون هیچ تلاش، سازمان‌دهی، برنامه‌ریزی و یا اقدامی عملی برای تغییر در معادلات منابع قدرت، صرفا با وقت گذرانی در مجادلات رسانه‌ای خودش را سرگرم می‌کند. گویی می‌خواهد شانه از زیر بار مسوولیت سنگین خود خالی کند و یا برای پنهان ساختن ناکارآمدی و درماندگی‌اش از بسیج نیرو و ایجاد تغییر، با روی‌کردی تنزه‌طلبانه صرفا وجدانش را در پیشگاه تاریخ آسوده کند که «ما گفتیم، اما کسی گوش نکرد»!

تا زمانی که نپذیریم، عمیق‌ترین شکاف تاریخی در ساختار قدرت و منافع طبقاتی و گروهی کشور، چیزی متفاوت از دعوای مدیرعامل پرسپولیس و استقلال است که صرفا زاییده خبرسازی رسانه‌ای مطبوعات باشد و با همان ابزار هم به دوستی و مجلس گل و شیرینی بدل شود، تنها باید شاهد تداوم روند رو به اضمحلال موجود باشیم. چه جای تعجب که در این مسیر، هرچند وقت یک‌بار هم حوصله سرور مستبد از این خبرسازی‌های سطحی سر برود و شبانه دستور برچیدن بساط خبرسازی مطبوعاتی را بدهد که ظاهر و باطن امر کمی بیشتر شبیه هم شود؟!*

 

پی‌نوشت:

* طبیعتا این یادداشت قرار نبود مصادف شود با خبر یورش به دفاتر مطبوعات و بازداشت دست‌جمعی روزنامه‌نگارانی که تا این لحظه شمارشان به 12 نفر رسیده است. سطر آخر، صرفا برای اشاره‌ای به این خبر به متن افزوده شده است، اما من امیدوارم که متن همچنان مستقل از این مسئله اخیر خوانده شده و مورد قضاوت قرار گیرد.

۱۵ نظر:

  1. غلامعلی یوسفی۹/۱۱/۹۱

    فضای باز سیاسی آرزویی است که تاکنون در جامعه ما تجربه نشده است.
    موافقان می گویند فضای باز هیچ مشکلی بوجود نمی آورد بلکه شرایط خوبی مشابه کشورهای دمکراتیک ایجاد خواهد کرد و چون فضای باز عملأ تجربه نشده، کسی نمی تواند ادعای موافقان را رد کند.
    واقعیت این است که منطقه خاورمیانه ظرفیت لازم برای آزادی را ندارد، ( مصر نمونه آن است همین امروز در سه شهر مصر اعلام حالت فوق العاده شده است )
    فضای باز سیاسی فقط در صورتی مفید واقع می شود که مردم به درجه ای از تمدن رسیده باشند (متمدن کسی است که دارای علم و اخلاق باشد)
    اما آزادیخواهان و دمکراسی طلبان ما این واقعیت را قبول نمی کنند. و چون تجربه عملی هم وجود ندارد لذا نمی توان به آنها ثابت نمود!!
    درحالیکه حقیقت بسیار عیان است.
    همین فضای ورزشی ما نمونه یک فضای آزاد است.
    می گویند در فضای باز، بدها و خوب ها شناخته می شوند، خوبها جای بدها را می گیرند و ...
    آیا براستی در فضای ورزشی ما چنین شده است؟
    چرا مزایایی که شما برای فضای باز نام می برید در فضای باز ورزشی ما تحقق نیافته؟
    چرا مزایایی که شما برای فضای باز نام می برید در تعاونی ها، شرکتهای سهامی، مجتمع های آپارتمانی... که شرایطی کاملأ دمکراتیک و مشابه کشورهای پیشرفته دارند تحقق نیافته؟
    و خلاصه اینکه
    مطبوعات ورزشی ما، نشاندهنده شخصیت ماست. نمونه ای از چگونگی رفتارهای ما در صورت آزاد شدن است.

    پاسخحذف
  2. ناشناس۱۰/۱۱/۹۱

    این آقای یوسفی حرف دل من رو زد عمیقا به ناآمادگی هم‌وطنانم برای چنین تحولی باور دارم
    فعلا باید تلاش کنیم تا ملت بپذیرند آزادی خوب است و سپس در حوزه عمل وارد شویم!

    پاسخحذف
  3. ناشناس۱۰/۱۱/۹۱

    از اینکه به این سرعت و پشت سر هم می‌توانید مطالب خوب بنویسید در حیرتم سرعت حوصله ما برای خواندنِ مطالب جدی و خوب، به سرعت حوصله شما برای نوشتن نمی‌رسد
    موفق باشید

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۰/۱۱/۹۱

    اتفاقا اعلام حالت فوق العاده در این سه شهر(به اضافه حکومت نظامی)نشانه فهم مصری ها از دموکراسی است که بعد از دوسال دوباره به خیابان آمده اند و با قانون اساسی تحمیلی و رئیس جمهور حزبی و سیطره اخوان المسلمین بر ارکان حکومت و ظهور دیکتاتوری جدید قیام کرده اند؛لطفا وقتی از چیزی اطلاع کافی ندارید اظهار نظر نکنید!

    پاسخحذف
  5. ناشناس۱۲/۱۱/۹۱

    این میشه که وقتی میگن اینا همش بازیه راسته یعنی مثلا زمانی روی یه موضوع مثل معاون اولی مشایی کار میشه که برای مدت طولانی حتی تا امروز خوراک بسیاری از رسانه ها و بحث و جدل افراد هست و از طرف آقای خامنه ای اعتراضی برانگیخته نمیشه ولی در موضوعی مثل انتخابات آزاد فورا میاد میگه جدول دشمن رو پر نکنید یا موضوع اختلاس رو کش ندید چون این بحث ها و پی گیری ها نتیجه مطلوب آقایون رو نداره ولی در رابطه با موضوعات دیگه تا جایی که بحث دامن خودشون رو نگیره مسئله ای نیست

    پاسخحذف
  6. ناشناس۱۲/۱۱/۹۱

    اتفاقا اعلام حالت فوق العاده در این سه شهر(به اضافه حکومت نظامی)نشانه فهم مصری ها از دموکراسی است که بعد از دوسال دوباره به خیابان آمده اند و با قانون اساسی تحمیلی و رئیس جمهور حزبی و سیطره اخوان المسلمین بر ارکان حکومت و ظهور دیکتاتوری جدید قیام کرده اند؛لطفا وقتی از چیزی اطلاع کافی ندارید اظهار نظر نکنید!
    ---------------------------------------------------سلام عزیز دل همین مردم مبارک رو بر داشتند واخوان المسلمین (حزب ازهمه رقم) رو روی کار اوردند .همون بلایی که درایران بسر ما نازل شد وبر تونس نیز این بگذرد .دیگرکامنت های اقای یوسفی را بخوان .تابفهمی دنیا دست کیه .لکلک

    پاسخحذف
  7. غلامعلی یوسفی۱۳/۱۱/۹۱

    دوستان، عزیزان
    ما در سیاست شخصیت بزرگ نداشته ایم، رفتار درست نداشته ایم، لذا با آنها آشنا نیستیم.
    اصلأ چرا باید مرسی روی کار بیاید تا مجبور شوند با او مقابله کنند!!؟ نکته اینجاست.
    چرا از اول به البرادعی یا... رای ندادند!!؟

    پاسخحذف
  8. ناشناس۱۳/۱۱/۹۱

    سلام:تنها دلیل روی کار آمدن مرسی عدم شرکت اکثریت مردم مصر در انتخابات بود؛همینطور تصویب قانون اساسی مسخره ای که اخوان المسلمین و حزب نور سلفی ها نوشتند.شرکت نکردن در انتخابات بزرگترین اشتباهی بود که مصری ها مرتکب شدند(نگاه کنید به آمار شرکت کنندگان در انتخابات ریاست جمهوری و رفراندوم قانون اساسی؛در انتخابات ریاست جمهوری کمتر از50%شرکت کردند و مرسی با اختلاف یک و نیم میلیون رای اون هم با تقلب پیروز شد و در رفراندوم قانون اساسی نیز فقط 23%واجدین شرکت کردن و این قانون با10میلیون رای تصویب شد در حالی که اکثریت تحریم کرده بودن)بحت بر سر اینه که همین مردم به اشتباهشون پی بردن؛حتی سلفی ها!و به مقابله با انحصار قدرت برخاستن؛منظور من بیداری مصری هاست و درک درستشون با توجه اینکه همه اشتباه میکنن اون ها هم در مورد تحریم انتخابات اشتباه کردن.

    پاسخحذف
  9. خب بنظرت چه مقدار ازین فضا ناشی از محدودیت و هزینه بالا برای روزنامه نگارهاست و چه مقدارش ناشی از نابلدی و سطحی نگری؟ پرداختن به مسائل سیاسی بطور عمیقتر بنظرم با این فضای امنیتی نشدنیه چون نیاز به نزدیک شدن به مهره های اصلی قدرت و تحلیل رفتار اونها داره که هزینه ش هم بالاست. و در شرایطی که فضای سیاسی واقعا بی حرکته و کنش سیاسی فقط از یک سمت (حاکمیت) انجام میشه تنها اخباری که میشه برای مردم تو روزنامه ها منتشر کرد همین حرفای خاله خامباجی ای نیست؟

    پاسخحذف
  10. ناشناس۱۳/۱۱/۹۱

    آقای یوسفی
    بفرض که حرف شما رو در مورد عدم ظرفیت دموکراسی در خاورمیانه قبول کنیم. فقط میمونه حکومت نخبه ها که آخرش راه به دیکتاتوری میبره. آیا وضعیت فعلی ما نتیجه دموکراسیه؟
    ممکنه شما پیشنهادی هم غیر از این دو راه بدین.

    پاسخحذف
  11. غلامعلی یوسفی۱۳/۱۱/۹۱

    در پاسخ
    اگر انقلاب نمی شد و مردم ما در سیاست دخالت نمی کردند، یعنی هیچ خواسته ای مطرح نمی کردند، امروز کشورمان جزو پانزده قدرت اقتصادی جهان بود، شهرهای بزرگ ما از دبی هم آبادتر بودند. نه تنها کارگران ساختمانی و رفتگران ما خارجی می بودند بلکه ایرانی ها حتی دیگر راننده تاکسی هم نمی شدند و...
    تا اینجا را قبول دارید؟
    می بینید برای خوشبخت شدن راهی غیر از آزادی و دمکراسی هم وجود دارد. چون در این صورت ما بدون آنکه به آزادی و دمکراسی رسیده باشیم به خوشبختی می رسیدیم.
    این موضوع به همین سادگی ثابت می شود.
    . . .
    اینکه ما دمکراسی را مقدم بر هر چیزی دانسته ایم اشتباه است.
    اینکه ما دمکراسی را تنها راه سعادت و خوشبختی دانسته ایم اشتباه است.
    شاید بگویید سخنم درباره گذشته درست است اما مصداقی برای حال و آینده ندارد.
    تاریخ همیشه در حال تکرار است.
    هاشمی و خاتمی هم توانا و خدمتگزار بودند، هفتاد هشتاد درصد قابلیت های رژیم گذشته را داشتند لااقل از بهترین دولتهای منطقه مانند امارات، قطر، کویت و عربستان چیزی کم نمی آوردند.
    مشکل اینجاست که ما شخصیت شناس نیستیم.
    مشکل اینجاست که حداکثر موفقیت یک دولت برای ما مشخص و معلوم نیست. لذا همه را ناموفق میدانیم.
    به همین سبب است که مرتب از شاخه ای به شاخه ای می رویم.
    به این مطلب که قبلأ نوشته شده توجه کنید:
    فرض کنید تواناترین، دلسوزترین و پاکدامن ترین فرد به ریاست جمهوری برسد و هشت سال هم بگذرد پس از هشت سال، جامعه به شکلی درخواهد آمد؟ بیکاری به چه میزان کاهش خواهد یافت؟ تورم چگونه خواهد بود؟ چه مشکلاتی برطرف و چه مشکلاتی هنوز باقی خواهد ماند؟
    هر چقدر به پاسخ این سوال فکر کنید کم است، این سوال سرنوشت ساز است.
    *** واقعیت این است که ما هیچ معیاری برای ارزیابی دولتها نداریم.
    در کشور ما اگر ماهاتیر محمد هشت سال رئیس جمهور باشد، حتی اکثر پرفسورهای اقتصاد متوجه توانایی او نمی شوند!! چون تعریف مشخصی از دولت موفق و آثار و نتایج آن وجود ندارد.
    بی جهت نیست که مردم ما از همه شناخته شده ها ناراضی و به ناشناخته ها دل می بندند!!
    موفق باشید.

    پاسخحذف
  12. غلامعلی یوسفی۱۳/۱۱/۹۱

    در پایان از ارائه پیشنهاد فرموده بودید.
    ما باید آزادی، دمکراسی، عدالت، پول نفت، حذف فساد و اشرافیت و لیبرالیسم را بکلی فراموش کنیم.
    اصلأ به اینها فکر نکنیم و بدنبال رسیدن به آنها هم نباشیم.
    اگر ابتدا این کار را بکنیم آنگاه راه پیش روی مان نمایان می شود.
    بعد حس می کنیم که چه باید بکنیم، یعنی خودبخود راهنمایی می شویم.
    اگر همه این آرزوها را کنار بگذاریم اول میانه مان با حکومت خوب می شود، خوف حکومت از ما، از بین می رود. فضای سیاسی تلطیف می شود.
    آنگاه فقط یک موضوع باقی می ماند.
    کافیست کسی را پیدا کنیم که مدیریت اش قوی باشد. بسرعت پالایشگاه بسازد، پل بسازد، مدرسه بسازد... در سطح جهان دوستی برقرار کند... همان کارهایی که هاشمی و خاتمی می کردند.
    حکایت ما همان گوهری داشت زبیگانه تمنا می کرد است.
    چقدر خوشبختی به ما ایرانی ها نزدیک است.
    چقدر کار ما ساده است.
    کافیست تا سی سال آینده نامی جز هاشمی، خاتمی و قالیباف بر برگه های رای ننویسیم.
    سی سال بعد هم یک نفر را با دقت انتخاب و به این جمع اضافه کنیم.
    ما باید مانند روسیه همیشه دو سه نفر داشته باشیم و ریاست جمهوری بین همین دوسه نفر دست به دست شود.
    افرادی که فقط به اقتصاد و سازندگی می پردازند کسانیکه سردار سازندگی و مرد عمل هستند.
    کسانیکه معرفت و مردانگی داشته باشند.

    پاسخحذف
  13. ناشناس۱۴/۱۱/۹۱

    آقای یوسفی
    یعنی شما فکر میکنی به همین آسونیه.
    یعنی فکر میکنی چند نفر تصمیم گرفتند شاه سقوط کنه و اصلا فساد و دیکتاتوری در سقوطش نقشی نداشته.
    خوش بحالت که همه چی انقدر برات آسونه.

    پاسخحذف
  14. ناشناس۱۴/۱۱/۹۱

    جناب یوسفی به نظر شما انسان میتونه در زندان در حالیکه کلیه ملزومات زندگی براش فراهمه خوشبخت باشه؛میشه دهان آدم رو بست؛چشمش رو بست و بهش خونه و خوراک داد؛یا اینکه انسان میتونه خودش رو به نفهمی بزنه؟آیا خوشبختی فقط خوب خوردن و خانه و ماشین و جیب پر پول داشتن است؟یا زندگی شامل چیزهای دیگری هم هست؟

    پاسخحذف
  15. غلامعلی یوسفی۱۶/۱۱/۹۱

    اگر آزادی را به دو دسته اجتماعی یعنی آزادی حجاب، موسیقی و ... و آزادی سیاسی یعنی آزادی بودن روزنامه ها و انتخابات تقسیم کنیم.
    آنگاه می توان گفت آزادی سیاسی قابل لمس نیست. یعنی در نبود آزای سیاسی انسان احساس خفقان نمی کند.
    دبی شهری است که آزادی اجتماعی دارد اما آزادی سیاسی ندارد و پاریس شهری است که هر دو این آزادی را دارد.
    واقعأ زندگی در این دو شهر متفاوت است؟ دو احساس متفاوت به انسان دست می دهد!؟
    واقعیت این است که ما مردمانی ناسپاس و ستیزه جو هستیم که بدنبال موضوعی برای درگیری می گردیم.
    اینکه ما در صد سال گذشته آزادی را پیراهن عثمان کردیم، چیزی که اصلأ قابل لمس نبوده، بخاطر آن است که بدنبال موضوعی برای درگیری می گردیم.
    . . .
    فرمودید " خوب خوردن و خانه و ماشین و جیب پر پول " مهم نیست.
    آخرین باری که به خانه یک فقیر رفته اید کی بوده است؟ اصلأ تا بحال با مردم خیلی فقیر معاشرت داشته اید؟
    احساس هایتان را زیاد باور نکنید، احساس های ما برخواسته از محیط اطراف مان است.

    پاسخحذف