تهمینه: چندی پیش مطلبی منتشر کردید تحت عنوان «در باب «هنر متعهد» یا چرا ما «پدرخوانده»نمیسازیم؟» بنده در این نوشتار قصد دارم طرح مساله را در قالب چهار بخش پی بگیرم.
هنر چیست؟
به عقیده من هنر قالبی است که انسان بر میگزیند تا به بیان احساسات خود بپردازد. همانگونه که علم ابزاری است برای پرداختن به عقلانیت انسان. بنابراین هر اندازه این خودبیانگری صادقانهتر و بیپیرایهتر انجام پذیرد هنری نابتر را پیش روی مخاطب قرار میدهد. حال آنکه با کشف لایههای عمیقتر و درونیتری از حواس توسط انسان مدرن بر عمق آن افزوده میشود و دریافت حسی هنرمند از طبیعت، جامعه، روابط با انسانهای دیگر و حتی با دنیای درون خود هر یک به سوژهای برای هنرمند بدل میشود.
آیا هنر ایدئولوژی پذیر است؟
ایدئولوژی مشتمل بر گزارههایی است که باید و نبایدهایی را بر انسان تحمیل میکند.از آنجا که هنر را به نوعی بیان دریافتهای حسی هنرمند از دنیایی که در آن میگذراند دانستیم پس در واقع هنر آنچه که هست است، آنچه که فضای ذهنی هنرمند را آکنده است و نه آنچه باید باشد. پس شاید بتوان مدعی شد که هنر باید و نباید را بر نمیتابد و در واقع پیوند ایدئولوژی با هنر به تهی شدن مفهوم هنر از آن میانجامد. دقیقا به همین دلیل «هنر متعهد» مفهومی است از اساس متناقض، چرا که موجب به انقیاد کشیدن هنرمند میشود.
به عنوان مثال هیچگاه انتقاداتی را که به سهراب سپهری وارد میشود درک نکردم که «چرا در فضای تیره و تار اجتماعی وسیاسی شاعر به دغدغههای فردی خود فارغ از جامعه پرداخته است»! آیا واقعا میتوان این نقد را وارد دانست؟ به باور من اتفاقا این صداقت و رو راستی شاعر با خود و جامعهاش ستودنی است، گیریم فضای ذهنی من به اشعار شاعری دیگر نزدیکتر باشد و به طبع از خواندن اشعار او حس بهتری داشته باشم.
رابطه هنرمند با جامعه پیرامونش
از آنجا که انسان (به صورت عام) با محیطی که در آن زندگی میکند در ارتباط مداوم است، از آن تاثیر میگیرد و بر آن تاثیر میگذارد، پر بیراه نیست اگر فضای ذهنی هنرمند را حاصل محیطی بدانیم که در آن رشد کرده و روزگار میگذراند، یا دستکم تحریکات حسی بیرونی را منشا سوژه برای هنرمند بدانیم. پس آنگاه که به بررسی آثار هنری فیالمثل در حیطه سینما، تاتر یا ادبیات در کشورهایی مثل ایران میپردازیم با دو پدیده مواجه میشویم: اولا با حجم وسیعی از آثار مواجهیم که به شدت تحت سیطره ایدئولوژی هستند (از دین گرفته تا هر مکتب فکری دیگری که در ایران به شدت با بایدها نبایدها عجین میشود و دینی جدید بوجود میآورد) و ثانیا به دلیل سیطره فقر، استبداد و نظایر آن، فضای سیاهی بر پیکر جامعه حاکم است که به طبع تاثیر خود را بر حواس هنرمند میگذارد. طبیعی است در چنین فضای تیره و تار و مملو از پلشتی هنرمند مجال پرداختن به زیباییهای دنیا را نیابد و باز هم طبیعی است که در جامعهای نسبتا آزادتر شاهد آثاری به مراتب روح نوازتر باشیم.
یک نکته قابل توجه است و آن اینکه هنرمند نیز مانند همه افراد جامعه دارای زندگی منفک از احساسات هم هست او ممکن است در بحبوحه یک بحران سیاسی در جامعهاش قرار گیرد و دارای قضاوت و تحلیلی سیاسی باشد و برای ابراز این تحلیل از قالب هنرش استفاده کند، ولی آنجا دیگر اثری هنری خلق نشده و تنها لباسی فاخر بر تن یک بیانیه سیاسی پوشانده شده است. به عنوان مثال من فیلم «اعتراض» مسعود کیمیایی یا «بایکوت» مخملباف را به هیچ وجه نمیتوانم یک اثر هنری بدانم چون در تمام طول فیلم بیننده شاهد قضاوتهای خالق اثر است. قضاوتهایی که آبشخور عقلانی دارد و ناظر بیرونی شاهد نواختن یک احساس نیست.
از طرفی میتوان آثاری را مورد توجه قرار داد که با وجود دستمایههای اجتماعی احساس آفریننده به سوژه مورد نظررا کاملا هنرمندانه می نمایاند. «باشو غریبه کوچک» بهرام بیضایی فیلمی است در باب آثار ویرانگر جنگ اما به تمام معنا احساس بیننده را با هنرمند همراه میکند واقعیت این است که سوژه میتواند درونی باشد یا اجتماعی. زیبایی باشد یا زشتی و کراهت یا ترس و ...
اگر گریزی به ادبیات بزنیم مثالهای بسیاری میتوانیم بیابیم از آثاری با دغدغههای اجتماعی که احساس خواننده را چنان درگیر میکند که گاه اشک را از چشمان خواننده غرق در اثر جاری میکند. آثار غلامحسین ساعدی اگر چه نگاه به فقر ویرانگر جامعه دارد هر یک بیش از دیگری بر درون خواننده چنگ زده و بیتاب هر یک از شخصیتهایش میکند. «بوف کور» هدایت با وجود تفسیرهای اجتماعی بسیاری که افراد مختلف به زعم خویش بدان نسبت میدهند عمق درگیری و تنهایی درونی نویسنده را چنان در مقابلت تصویر میکند که نا خود آگاه تسلیم عریانی احساس نویسنده میشوی و خود را غرق در تلخیاش میبینی.
چه اثری ماندگار می شود؟
و اما بحث ماندگاری اثر مساله دیگری است. فاکتورهای زیادی بر آن اثر گذار است و شاید منصفانه نباشد که ارزشمندتر بودن اثر را مساوی ماندگارتر بودنش بگیریم. به نظر میرسد هر چه اثر به فضای حسی افراد بیشتری از جامعه نزدیک باشد بیشتر در بطن جامعه میماند موسیقی یا ادبیات فولکلور نمونه قاطعی است از این دست آثار که سالهای سال در بستر تاریخ جوامع حفظ شدهاند. ولی این تمام ماجرا نیست کم نبودند هنرمندانی که دغدغههایی فراتر از مرزهای جامعه پیرامونشان داشتهاند.
در دنیای جدید با سیطره مناسبات سرمایهداری در قلمرو فرهنگ اما فاکتورهای کاملا کنترل شده توسط محافل قدرت اقتصادی و سیاسی هم بر این ماندگاری اثرگذار است. حاشیههای اسکار، گلدن گلوب، کن، نوبل و دیگر جشنوارههای جهانی هر ساله بخش مهمی از اخبار جهان را به خود مشغول میکند و در این میان کم نیستند روشنفکران منتقدی که انتقاد خود را با شیوههای گوناگون به این زد و بندها اعلام میکنند. (مثلا حضور نیافتن وودی آلن درمراسم اسکار امسال برای دریافت جایزهاش برای فیلم «نیمه شبی در پاریس») خلاصه ی کلام اینکه هنرمند پیامبر یا مصلح اجتماعی نیست. هنرمند هنرمند است.
پینوشت:
تصویر متعلق است به یکی از آثار «ونسان ونگوک»
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند.
هنر می تواند حالتهای مختلفی داشته باشد و تمام این حالت ها با ارزش هستند.
پاسخحذففیلمی ممکن است فقط سرگرم کننده باشد و دارای هیچ نوع پیامی نباشد، چنین فیلمی هم با ارزش است. چون سرگرمی چیز کمی نیست.
آهنگی یا نقاشی یا شعری ممکن است فقط زیبا باشد و هیچ پند و اندرزی در آن نباشد، اینها هم باارزش هستند چون زیبایی چیز کمی نیست.
. . .
اما اگر هنرمندی بتواند علاوه بر هنر نکته ای هم به مخاطب بیاموزد، یا دردی را آشکار کند، بدیهی ست که این بالاتر و بهتر است.
بخاطر دارم در دهه اول بعد از انقلاب، " سرگرمی و زیبایی " به تنهایی ارزش محسوب نمی شد و همه بدنبال پیام بودند!!
برعکس آن رفتار هم درست نیست نباید بگوییم که هنر باید فاقد پند و اندرز یا پیام باشد.
هنر در هر حال خوب است و هنری که نکته آموزنده ای در آن باشد بهتر است.
مهمترین مسئله در ایران ما بنظرم اینست که کلا" سواد هنری نداریم .فی المثل درحیطه موسیقی منی که ادعای سوادم می اید هیچ نمیدانم وبدبختانه حتی هیچ منبعی وجود ندارد که باکمی تلاش بتوانمبمرور سواد موسیقایی درحد نازلی بیاموزم.نهایتش یاازشجریان خوشم میاید یاباگوگوش ولیلا فرور دم تکان میدهم . چطوربگویم که واضح تر بیان کنم رمان خوان مزه رمان را میفهمد حافظ خوان حافظ رادستش میگیرد وحظ میبرد انکه نقاشی میداند از دیدن چند تابلو شاید به لذتی برسد که برای خیلی از افراد جامغه ما مفهوم نباشد .علیرغم شعارهای مردم ما(ربطی چندان بحکومت ندارد)متاسفانه تلاشی در جهت بالارفتن سطح سواد خارج از مدرسه وجود ندارد.من هنوز نمیدانم سه گاه یا شور یاماهور و...والخ یعنی چه .ان یکی صدسال تنایی را دستت میبیند وبا پررویی می گوید طول و تفضیل نده در دو خط بگو داستانش چی بود . یعنی زحمت نویسنده -مترجم وخواننده و...همه را در دوخط دوخط میخواهد . درکل خلاصه حرفم این بود که ما اول باید اموزش های لازم برای استفاده ولذت بردن از هنر راببینیم -حالا بعضی ها کمتر بعضی بیشتر - انوقت است که کارگردان ایرانی هم جرات میکند در سه دقیقه قصه یکسال را بگنجاند .ام الان باید کوچکترین جزئیات رو هم برای بیننده بیان کند ورن داد فریاد عده ای در میاید. جالب اینکه همین ملت روایت فیلمساز خارجی را مثلا"در فیلم24 راحت هضم میکنند.اگر کلامم ناقص بود ببخشید.والسلام .لکلک.
پاسخحذفوودی آلن به جز سال 2002 در هیچ سالی در مراسم اسکار شرکت نکرده و امسال هم استثناء نبوده. عدم شرکت در اسکار هم به علت «زد و بند» نيست بلکه به فلسفه وجودی جوايز هنری برمیگرده و اعتقادِ وودی آلن به اين مسئله که ارزش یک اثر هنری رو نبايد از نگاه فردانگارانه (subjective) سنجيد.
پاسخحذف