۱۰/۱۳/۱۳۹۱

یادداشت وارده: نصیحت‌ناپذیری یا خودمحوری

 مرتضی.ع - امروز داشتم به یک موضوع جالب فکر می‌کردم و آن اینکه این مساله نداشتن حافظه تاریخی مردم ایران مخصوص مردم ایران است یا مخصوص مردم به طور عام. وقتی بیشتر فکر کردم به ذهنم رسید که کدام ویژگی انسان می‌تواند سبب اصلی این ویژگی اجتماعی او باشد؟ به نظر می‌رسد بررسی این مساله می‌تواند به ما کمک کند تا تشخیص دهیم که چه ملتی حافظه تاریخی دارد و چه ملتی از آن بهره نمی‌برد و البته پر واضح است که این حافظه تاریخی چه نقش مهمی در سرنوشت جامعه ایفا می‌کند و فکر نمی‌کنم نیازی باشد برای مخاطبان این وبلاگ توضیحات اضافه‌ای داده شود.

 

از نظر من از میان ویژگی‌های انسان یکی از تاثیرگذارترین آن‌ها بر پیشرفت بشر و در عین حال در داشتن حافظه تاریخی حس «نصیحت‌پذیری» یا در مواردی «تجربه‌پذیری» است. مشخص است که همه ما تاثیر این ویژگی را در پیشرفت‌های صنعتی و تکنولوژیک بشر به عینه مشاهده و در بسیاری از موارد (علی‌الخصوص در تمرینات درسی و گزارش آزمایشگاه!) از آن بهره برده‌ایم؛ اما آیا تا به حال در موارد اجتماعی نیز به همین منوال آن را منطقی دانسته‌ایم؟ برای مثال بلااستثنا وقتی در درس معارف می‌خواندیم که پس از معرفی اسلام به کافران آنها می‌گفتند «چگونه به دین تو بگراییم در حالیکه پدران ما بت‌پرست بوده‌اند؟» به این حافظه تاریخی کافران خندیده‌ایم و این استدلال را به شدت مسخره فرض کرده‌ایم، با یک چنین طرز تفکر رایج در جامعه ما قابل پیش‌بینی است که نصیحت‌پذیری اجتماعی دستخوش چالش‌های فراوانی باشد. یا در مثال دیگر اگر یک نفر با توجه به تجربیاتش بگوید که «فساد در حال رسوخ به تمامی منافذ جامعه است»، به جای نصیحت‌پذیری چه چالش‌هایی که ایجاد نمی‌شود، عده‌ای می‌گویند مگر خودت که هستی و چه کرده‌ای؟ عده‌ای می‌پرسند اطلاعاتش را از کجا آورده؟ عده‌ای او را دروغگو و منفعت‌طلب فرض می‌کنند و هزاران دلیل دیگر برای نصیحت‌ناپذیری پیدا می‌شود.


آیا شخصأ تا به حال نصیحت کسی را قبول کرده‌اید؟ همیشه نصیحت کننده یا ما را درک نمی‌کند یا از نسلی دیگری است و در این زمانه نمی‌توان نظر او را اعمال کرد یا خودش جوانی‌اش را کرده و به ما که رسیده عاقل شده! یا قدیمی فکر می‌کند یا حتی در مواقعی که هیچ چیز پیدا نکنیم طرف «امّل» است و قابل تامل نیست به هر حال ما قرار نیست غیر از تجربه خودمان تجربه دیگری را بپزیریم. از همین جهت و از آنجا که در بسیاری از موارد تاریخی عمر یک انسان یا حتی در مواردی یک نسل پاسخگوی تجربه مجدد یک پدیده نیست، پس در نتیجه همه نسل‌های ما خود را نسل سوخته می‌نامند، ضمن اینکه در اغلب موارد از نگاه ما هیچ یک از پدیده‌های اجتماعی مشابه پیشین ندارند. مثلأ اگر قیمت مرغ سه برابر شود و سپس با اقدام هوشمندانه دولت به پنجاه درصد گرانتر از قیمت اولیه بازگردد مردم همانقدر راضی می‌شوند و استقبال می‌کنند که چند روز قبل از کاهش قیمت گوجه راضی شده‌اند و اگر کسی بگوید بابا این همان ترفند است، در گریز از نصیحت‌پذیری ادعا می‌کنند که نه، این یکی فرق می‌کند!

 

از همه این مسائل هم که بگذریم بایستی یک پدیده دیگر را نیز مد نظر قرار داد و آن اینکه کدام یک از ما دیگری را (هرکسی را) داناتر از خود می‌دانیم؟ آیا تا به حال کسی را دیده‌اید که نظرات یک منبع تحلیلی (حال هر چه می‌خواهد باشد از فردی در فامیل تا تحلیلگر بی بی سی یا روزنامه نویس و ...) را از نظر خودش درست‌تر بداند و به آن اعتماد کند؟ یا حتی جلوتر برویم تا به حال شده کسی وارد خانه‌تان بشود و معتقد نباشد که طراح ساختمان می‌توانسته نقشه را بسیار بهتر در بیاورد؟ من حتی دیده‌ام کسانی که نظر یک فوق تخصص قلب را زیر سوال برده‌اند با اینکه دیپلم هم نداشته‌اند! به نظر شما چرا ما هیچ یک به روانشناسان اعتقادی نداریم و فقط در مواردی که کار در حد روانپزشک باشد به آن‌ها مراجعه می‌کنیم و با نگرفتن علاج بر بی‌اعتقادی خود صحه می‌گزاریم؟ به نظر من این خودمحوری اجتماعی نیز از نکات تاثیرگذار بر نداشتن حافظه تاریخی است.

 

حال نمی‌دانم کدام یک از این موارد تاثیر بیشتری بر نداشتن حافظه تاریخی ما دارد و یا چه ملت‌هایی این خاصیت را دارند و یا حتی تحلیل من صحیح است یا خیر، فقط خواستم نظر خودم را با شما در میان بگذارم و امیدوارم شما هم از عمل متقابل دریغ نکنید.

 

پی‌نوشت:

«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت‌های شما استقبال می‌کند.

۸ نظر:

  1. در مورد این حافظه ی اجتماعی که میگید من کاملا موافقم.اگر بخوایم ظریف تر هم نگاه کنیم تو زندگی های شخصیمون هم نمود داره.کم اتفاق می افته که از تجربه های گذشته ی خودمون یا نزدیکانمون درس بگیریم و مرتکب تکرارش نشیم.
    زندگی ما شده تکرار مکررات چه تو بعد شخصی چه تو بعد اجتماعی.

    پاسخحذف
  2. غلامعلی یوسفی۱۳/۱۰/۹۱

    در این خصوص می توان از عوامل مختلفی نام برد.
    1- باورهای ما قلبی هستند و نه مغزی، ما بیشتر با قلب مان کارمی کنیم تا مغزمان. به همین سبب است که نمی توانیم منطقی باشیم و هیچ استدلال یا تجربه ای در ما اثر نمی کند. به همین خاطر است که در بحث ها هیچکس قانع نمی شود و تغییر عقیده نمی دهد.
    2- بخشی از باورها و رفتارهای ما، ریشه در حسد، کینه، تنفر،... دارد، بدیهی است تجربه یا استدلال در اینگونه موارد هم بی اثر است. بعنوان مثال فقرا و حتی مردم عادی نمی توانند نگاه مثبتی نسبت به ثروتمندان داشته باشند، حتی اگر هزار تجربه متفاوت کسب نمایند!! هیچ استدلالی نمی تواند نظر آنها را تغییر دهد.
    همچنین نسبت به حکومت مادام العمر یا طولانی هم حسد می ورزند.
    بعبارت دیگر فقط افراد رشد یافته و کسانیکه از نظر اخلاقی در سطح بالایی قرار دارند می توانند منطقی باشند و منصفانه قضاوت کنند.
    3- سیاست ظاهرأ ساده است در حالیکه درک آن برای مردم خیلی مشکل است. مردم وقایع اتفاق افتاده را به دلخواه تفسیر می کنند و علل غیر واقعی برای آن بیان می کنند در نتیجه از حقیقت دور می شوند و تکرار تاریخ و تجارب بدست آمده هیچ نفعی برایشان ندارد.
    خلاصه اینکه آزادی و دمکراسی بزبان ساده است و به شرایط زیادی نیاز دارد، به انسان رشد یافته نیاز دارد یعنی انسانی که دارای علم و اخلاق است.
    موفق باشید.

    پاسخحذف
  3. ناشناس۱۳/۱۰/۹۱

    فکر میکنم حافظه تاریخی یک امر اجتماعی باشه نه روانشناختی یا تربیتی.
    اصولا خلاصه کردن حافظه اجتماعی به تنها انتقال رودرروی افراد، ساده کردن صورت مساله است.
    تجربه تاریخی نه صرفا بصورت دهان به دهان بلکه از کانال عام فرهنگی منتقل میشه.
    در همه کشورها مردم تا چیزی رو خودشون تجربه نکرده باشند باور نمیکنند، مگر اینکه تجربه گذشتگان از مسیر منطقی خودش به فرهنگ تبدیل شده باشه.
    یکی از مهمترین دلایل عدم انتقال تجربیات در ایران که به ضعف حافظه تاریخی معروف شده وجود گسستهای پی در پی هست. این گسستها هم از طریق حمله خارجی و تاراج اقتصادی و فرهنگی اتفاق افتاده و هم بخاطر وجود استبداد که با سرکوب خشن خود به تجربیات سیاسی مردم اجازه ورود به فرهنگ را نداده است.
    برای انتقال تجربیات سیاسی وجود احزاب نقش اصلی رو بازی میکنه که متاسفانه وضعیتش تو ایران مشخصه.

    سعیدی

    پاسخحذف
  4. غلامعلی یوسفی۱۴/۱۰/۹۱

    وقتی جوانی فقیر با طبقه بالاتر از خود ازدواج می کند، با کمبودهای زیادی مواجه می شود.
    احساس می کند که خیلی چیزها کم دارد.
    مسکن خوبی ندارد، درآمدش کافی نیست، شغلش آبرومند نیست، همچنین وضعیت اقوامش، حتی طرز لباس پوشیدن و حرف زدنش و....
    خوب توجه کنید
    همین جوان اگر با طبقه خودش ازدواج می کرد هیچ یک از این کمبودها و مشکلات را نداشت.
    . . .
    مشکل ما در سیاست دقیقأ مانند همین مثال است.
    ما هم احساس می کنیم ایرادات زیادی در مردم وجود دارد.
    فکر می کنیم، بینش سیاسی آنها کم است، حافظه تاریخی ندارند، طمعکارند و خیلی راحت فریب می خورند، شخصیت شناس نیستند، ناسپاس و قدرنشناسند و ...
    در حالیکه چنین نیست.
    ما در سیاست با طبقه بالاتر از خودمان ازدواج کرده ایم به همین سبب است که این همه ایراد و ضعف بوجود آمده است.
    آزادی، دمکراسی و دخالت در سیاست برای مردم ما خیلی زود بوده، مردم این منطقه از جهان شاید تا دویست سیصد سال دیگر باید تحت حکومتهای طبیعی قرار داشته باشند و هیچ دخالتی در سیاست نداشته باشند.
    . . .
    بعنوان مثال
    ضعف های مردم عراق و افغانستان بیشتر احساس می شود تا مردم عربستان، کویت، قطر و امارات!!
    چرا؟
    چون مردم این دو کشور در صحنه قرار گرفته اند و تاثیر گذار شده اند و بدیهی است که ناتوانی های زیادی دارند و نمی توانند بخوبی انتخاب کنند، نمی توانند نتیجه خوبی کسب کنند.
    . . .
    واما در جامعه ما:
    ما در راهی قدم گذاشتیم که خیلی برایمان زود بود و قابل برگشت هم نیست.
    امکان ادامه دادن و رسیدن به هدف نیز وجود ندارد. آنانی که فکر می کنند با حذف ولایت فقیه همه چیز درست می شود و به مقصد می رسیم اشتباه می کنند، پس از حذف ولایت فقیه تازه در ردیف پاکستان، عراق و اقغانستان قرار می گیریم.
    فقط یک راه وجود دارد و آن:
    " وفاداری به شخصیتهای بزرگ است " درست مانند روسیه
    ما باید همیشه دو سه شخصیت داشته باشیم و ریاست جمهوری در بین همانها دست به دست شود.
    اگر در سال 84 مردم به هاشمی رای میدادند و در سال 92 به خاتمی، همان حالت ایده آل و بلکه بهترین حالت ممکن بوجود می آمد.
    در این روش کافیست که مردم و صاحبنظران، در هر بیست سال یک شخصیت جدید پیدا کنند.
    این تنها راه سعادت مردم ماست.
    این بهترین حالتی است که ما می توانیم بدست آوریم.
    ( حتمأ میدانید که بهترین به معنی بی عیب نیست بلکه به معنی کم عیب ترین است. )
    موفق باشید.

    پاسخحذف
  5. ناشناس۱۴/۱۰/۹۱

    خدا پدرتو بیامرزه اقای یوسفی.راستا حسینی حرف میزنی.کامنت اولی عالی بود با قسمت 2 کاملش کردی .کلا" کامنتهای شما واقعا" اموزنده اند اگر وبلاگ .سایت یا نشریه ای دارید معرفی کنید استفاده ببریم . با احترام

    پاسخحذف
  6. غلامعلی یوسفی۱۵/۱۰/۹۱

    محبت دارید.
    وبلاگم را حذف کردند. دو سالی است که مهمان و مزاحم سایت "آهستان" هستم. همچنین اینجا و سایت آقای عبدی.
    پیوسته فعال هستم، کافیست چند ماهی به آهستان سر بزنید. متشکرم موفق باشید.

    پاسخحذف
  7. ناشناس۱۶/۱۰/۹۱

    خودبینی و خودمحوری و خودرای بودن اغلب ایرانیان ریشه در استبداد دارد و در طول تاریخ همواره بیشترین هزینه ها صرف مبارزه با استبدادسیاسی شده است و هیچگاه با استبداد نظری که با گوشت و خون ایرانی عجین گشته مبارزه ای صورت نگرفته و در این بهره زمانی مسئولیت خطیری بر دوش نواندیشان و صاحب قلمان میباشد تا ضمن یاداوری روانشناسانه و دلسوزانه ایرانیان را از چنگال این دیو وتابوی تاریخی برهانند.
    تنها با نگاهی گذرا در رفتارهای اجتماعی مردم این مرز و بوم میتوان پیامدهای این بیماری تاریخی را بخوبی مشاهده نمود.

    پاسخحذف
  8. سلام به دوست خوبم نويسنده‌ي مجمع ديوانگان. همونطور كه مي‌دونيد مدت حصر رهبران جنبش داره ميرسه به 2 سال و هنوز همه خوابيم. يكي از دوستان در گوگل پلاس مطلبي شير كرده پيرامون هم‌فكري براي راه انداختن يك كنش اساسي بر ضد اين حركت تا بلكه اميدي باشه جهت خروج اين عزيزان از حصر. راستش بهتره خودتون بخونيد و كامنت‌ها رو هم حنما بخونيد
    اين لينك اصلي مطلب هست توي گوگل پلاس كه آقاي حمزه غالبي گذاشتند:
    https://plus.google.com/u/0/117273852689654079289/posts/ge2CXwh7GcH

    و اين هم متن كامنت منه كه از دوستان خواستم كه پرمخاطب‌هاي وبلاگستان رو وارد اين بحث كنيم و ازشون بخواهيم پيرامون اين موضوع مطلب كار كنند و پيشنهاداتشون رو به پست‌هايي متناسب با موضوع در وبلاگشون بيارند:...


    از اون بالا كه خوندم و اومدم شايد كلا 10 درصد كامنت‌ها «پيشنهاد» بود مابقي جروبحث و كل‌كل و بحثاي بي‌نتيجه.
    يك پيشنهاد: سعي كنيد اين «فراخوان طرح» يا «درخواست پيشنهاد» به وبلاگستان برسه بعدش خود به خود ايده‌هاي خام شروع به رشد و تكامل مي‌كنند. مثلا از بين چندتايي از وبلاگ‌هاي نسبتا معروف‌تر و پرمخاطب‌تر كه من ميشناسم بهشون كامنت مي‌دم و دعوت مي‌كنم كه وارد بحث بشن هم‌فكري كنن و با يك‌سري انتشار پست‌هايي پيرامون اين مضمون موج حركت رو راه بندازن. منتهاي مراتب تلاش مابقي دوستان رو هم مي‌طلبه در دعوت و اطلاع‌رساني (يادمون نره يكي از مهم‌ترين شيوه‌ها درست و به موقع و با حداكثر توان دعوت كردن و اطلاع رساني كردنه فارغ از حاشيه فكر رو روي هدف تمركز كنيد):

    http://www.imayan.blogspot.com/
    http://divanesara2.blogspot.com/
    http://sigarchi.net/blog/
    http://fatemehshams.com/

    من به اينا و بعضي ديگه كامنت مي‌دم. باقي دوستان هم به ياري خدا، يا به اين‌ها يا به مابقي نويسنده‌هاي پرمخاطبي كه مي‌شناسن پيغام بدن. به اميد خدا يه حركت در خور شكل بگيره.
    يا حسيــــــــــــن! ميرحسيــــــــن!

    پاسخحذف