عنوان: کتاب آذر
نویسنده: علی خدایی
انتشارات: نشر چشمه
نوبت چاپ: چاپ اول، پاییز 88
99 صفحه - 2200 تومان
ساده مثل زندگی
«کتاب آذر» به ظاهر مجموعهای شخصی است. یعنی مجموعهای که به واقع به «آذر» تعلق دارد، همسر راوی مجموعه که احتمالا خود نویسنده است. با این حال به باور من همه چیز به همین سادگی پایان نمیگیرد.
«کتاب آذر» از ۱۱ داستان کوتاه به هم پیوسته تشکیل شده که مجموعه در ۹۹ صفحه گرد آمدهاند. تمامی داستانها به ماجراهای ساده و روزمره خانواده راوی (که من اصرار دارم از به کار بردن عنوان نویسنده برای آن پرهیز کنم) اختصاص دارند و از این میان سه داستان با اسامی خاص «آذر» (همسر راوی)، «فرهاد» و «سهراب» (فرزندان راوی) نامگزاری شدهاند. با این حال به گمان من روایتها به گونهای ترسیم شدهاند که مخاطب خیلی زود از احساس نه چندان خوشایند سرک کشیدن به زندگی دیگران و یا مرور دفترچه خاطرات آنان فارغ میشود و حتی اگر نمیتواند با شخصیتهای داستان احساس همزاد پنداری کند، دست کم از تصویر سازیهای آن لذت میبرد و موقعیتهای ترسیم شده را درک میکند.
به باور من بزرگترین ویژگی «کتاب آذر»، همین تصویرسازیهای قوی مجموعه، در عین زبان ساده و روایتهای روزمره و شاید پیش پا افتاده آن است. به شخصه وقتی مشغول خواندن داستان «سهراب» بودم مدام در ذهنم مرور میکردم که چه فیلم کوتاه زیبایی میتوان بر پایه این داستان ساخت بدون اینکه نیاز به هیچ تغییری در متن آن باشد. اهمیت و ظرافت این مسئله زمانی بیشتر بیشتر به چشم میآید که ببینیم نویسنده هیچ اصراری به ترسیم تمامی جزییات و تشریح آنان ندارد و دست کم در مورد دیالوگهایی که در همهمه یک جمع خانوادگی رد و بدل میشود هیچ اصراری نمیورزد که تک تک سخنرانها را مشخص کند. در واقع نویسنده تا حدودی دست خواننده را باز میگذارد اما این کار را با چنان ظرافتی انجام میدهد که فضا سازی داستان بیش از حد دچار ابهام نشود.
ویژگی دیگر این مجموعه، نزدیک شدن به جزییات روزمره زندگی و بازخوانی سادهترین رویدادهای آن است. همین ویژگی است که به باور من سبب شده تا «کتاب آذر» از حالت یک دفترچه خاطرات شخصی خارج شود. به بیان دیگر، نویسنده آنچنان به این جزییات نزدیک شده و بر آنها پافشاری میکند، که کم کم سبب نوعی آشنایی زدایی میشود. اینجاست که دیگر خانواده مشخص و مورد اشاره راوی، صرفا خانواده خود نویسنده نیستند. بلکه خانوادهای نمادین از طبقه متوسط شهری هستند که بخش عمدهای از خوانندگانش را شامل میشود. دغدغههای ساده و پیش پا افتاده که شاید از نگاه دیگران دستمایههای مناسبی برای داستان پردازی نباشند در «کتاب آذر» به خوبی گرد هم آمدهاند و اتفاقا نتیجه موفقیت آمیزی هم به دنبال داشتهاند.
البته زبان ساده و معمول نویسنده در تمام مجموعه ثابت باقی نمیماند و دست کم در دو مورد کاملا متحول میشود. مورد اول خود داستان «آذر» است که دومین داستان مجموعه را تشکیل میدهد و با آمیختگی به ذهنیات نویسنده، به صورت همزمان دو روایت را پیش میبرد که گاه پا را از حد خیال هم فراتر میگذارند و میتوان گفت خواننده را گیج و حتی آزرده میکنند. در نمونه دیگر نویسنده در داستان «ترانههای ایرانی» دست به ابتکاری میزند که بیشتر شبیه یک آزمون بازیگوشانه است. گویی که علی خدایی میخواهد خودش را بسنجد که تا چه حد توانایی دارد قلمش را با موسیقی و خیال درآمیزد. مجموعهای از شعرگونههایی نه چندان پرداخته، در کنار قطعاتی که به نظر میرسد گزیدههایی از یک سفرنامه قدیمی باشند و البته تکه پارههایی از ترانههای قدیمی، معجون عجیب و غریبی پدید آوردهاند که به باور من شاید یک بار خواندن آن بتواند خوشایند باشد، اما در کل نتیجه بخش نبوده و کار ارزشمندی را پدید نیاورده است:
«... روبه روی شیح لطف الله چای میخوریم. پیچ، پیچ در پیچ از پلههای عالی قاپو بالا میرویم. تو برو جلوتر. دوات خانه، دهلیز. آذرِ دیوان عرض. در. رواق. آذر هست. آذر هست. ست. آذر هست. ت ت ت و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوب بیست سال نهند تباه نشود. آسمان شهری ابری بود. هوا سرد. آذر هست «اگه احساستو کشتم» تا باز بارانها... آمد و بعضی گفتند پیش از اینکه بارو نبود هوا همی خوشتر از این برف روی حصیرهای رنگین میاومد. نیکو بر بالای یکدیگر گسترده بودند. همی، «اینا چقدر گز خریدن. مسافرن؟» آذر هست...»
در نهایت اینکه علی خدایی، در «کتاب آذر» نیز همچون «تمام زمستان مرا گرم کن» به سراغ روایتی ساده از زندگی روزمره طبقه متوسط شهری رفته است که خود به آن تعلق دارد. پس هم در درک شرایطش میتواند موفق عمل کند و هم با بهرهگیری از نگاهی ساده اما دقیق و در عین حال زبان روایتی متناسب با این سادگی از عهده بازگویی آن برآمده است. به نظر میرسد تخصص اصلی «علی خدایی» هم همین سادگی در نگاه و روایت است و بهتر آنکه چندان از آن فاصله نگیرد.
پی نوشت:
پس از «یوسف آباد، خیابان سی و سوم» و «شاخ»، این سومین مجموعه از فهرست برگزیدگان منتقدین و نویسندگان مطبوعات بود که در اینجا از آن سخن گفتم. امیدوار بودم که پیش از اعلام نتایج از جانب هیات داوران در مورد همه نامزدها مطلب نوشته باشم که موفق نشدم. (اعلام نتایج نهایی را از خوابگرد بخوانید) نوشتن از باقی آثار این فهرست را هم ادامه میدهم و تا آن زمان به همین اظهار نظر اکتفا میکنم که من با انتخابهای امسل موافقم و خوشحالم که از این بابت با هیات داوران هم نظر بودهام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر