من باور دارم که هیچ حکومتی نمیتواند در طولانی مدت برخلاف فرهنگ عامه مردم خود رفتار کند. به بیان دیگر، اگر حکومت دموکراتیک باشد که خواه ناخواه تجلیگر فرهنگ و دلخواست اکثریت مردم خواهد بود. اما اگر نخواهد به صورت مستقیم آرای مردم را در سیاستهای خود بروز دهد سه سناریو بیشتر پیش رو نخواهد داشت. یا باید بتواند به هر طریق ممکن فرهنگ و رفتار عمومی را بنابر شیوه مورد نظر خود تغییر دهد. یا باید اهداف و منافع خود را با فرهنگ اکثریت وفق دهد و یا اینکه در نهایت سرنگون خواهد شد.
فارغ از هرگونه قضاوت تاریخی در مورد انقلاب 57، شرایط بروز آن، وزنکشی نیروهای دخیل و یا وقایع پس از وقوع، برپایه باورهای من هیچ نیروی دیگری جز آنکه شاهدش بودیم امکان تسلط بر کشور را در جریان این حرکت نداشت. یعنی مستقل از این قضاوت تاریخی که چه کسی بیشترین نقش را در انقلاب داشت و یا این قضاوت ارزشی که بهتر بود چه گروهی به قدرت برسند، به باور من آیتالله خمینی و نزدیکانش تحت هر شرایطی قدرت را در اختیار میگرفتند چرا که بسیار بیشتر از ماتریالیستهای چپگرا و یا سکولارهای راستگرا به فرهنگ عامه مردم ایران نزدیک بودند. من حاکمیت مذهبی و سنتگرای دو دهه نخست انقلاب ایران را در تطابق کامل با فرهنگ عامه ایرانیان میدانم و اتفاقا باور هم دارم که تمام رخدادهایی را که امروز به عنوان نقاط تیره عملکرد این حاکمیت از آنها یاد میشود در تطابق کامل با رفتارهای جمعی اکثریت مردم بود.
از این مقدمه نه چندان کوتاه میخواهم به حرفی برسم که بهانهاش را «دکتر حمید دباشی» در گفت و گو با برنامه پارازیت فراهم کرد. حرف من این است که برای تاثیرگزاری در آینده تاریخ سیاسی کشور، برنامهریزی سیاسی و تلاش برای سازماندهی اعتراضات و پیشبرد جنبش ضدحکومتی به هیچ وجه در اولویت قرار ندارد. بلکه تاثیرگزاری بر افکار عمومی و به دست گرفتن ذایقه عامه مردم است که حرف اول و آخر را میزند. به تعبیر جناب دباشی، این حاکمیت با روندی که در پیش گرفته است بدون تردید سقوط خواهد کرد و این حقیقت هرقدر هم که دیر و زود داشته باشد، سوخت و سوز نخواهد داشت. مسئله اصلی این است که پس از سقوط حاکمیت کنونی، کشور ما به چه سمتی حرکت خواهد کرد؟ آیا یکپارچگی آن از میان خواهد رفت؟ آیا حکومت بعدی دموکراتیک خواهد بود؟ آیا حکومت مذهبی جای خود را به یک حکومت سکولار خواهد داد؟
طی شش ماه گذشته، یعنی درست زمانی که بسیاری از آن با عنوان رکود جنبش سبز یاد میکنند، بحثهایی در جامعه ما مطرح شده و مورد توجه قرار گرفتند که شاید در شرایط عادی برای طرح و پیشبرد آنها به سالها زمان نیاز بود. بحث گسترده پیرامون مجازات اعدام، مسئله نفی مجازاتهایی غیرانسانی نظیر سنگسار و یا قطع اعضای بدن، نفی خشونت، لزوم قانونگرایی، حد و حدود دخالت دین و مراجع دینی در حوزه عمومی و یا سیاست، حقوق زنان و در نهایت آزادی بیان به عنوان مفهومی عام، همه و همه طی این مدت به بحث گذاشته شدند و افکار عمومی را به تفکر و گفت و گو واداشتند و من باور دارم فارغ از اینکه قضاوت نهایی در مورد این مباحث چه بوده و یا چه خواهد بود، آینده سیاسی کشور در دستان گفتمان پیروز در این فضا خواهد بود.
شاید پذیرش این مسئله در گام اول کمی دشوار باشد، در واقع «صبوری» و داشتن «نگاه طولانی مدت» دو ویژگی ضروری در دستیابی به چنین نگاهی است. با این حال من گمان میکنم اگر حرکت جامعه ایران را در بستر یک حرکت تاریخی صد ساله و حتی بیشتر نگاه کنیم به خوبی درخواهیم یافت که دستیابی به یک نتیجه جمعی در مورد این دغدغههای سیاسی و اجتماعی، بسیار ضروریتر و ماندگارتر از موفقیتهای ظاهری در تغییر پوستههای نظام سیاسی است. کشوری که در طول یکصد سال دست کم دو انقلاب بزرگ، چند کودتا و چندین جنبش ملی را تجربه کرده است از لحاظ اعتراضات مردمی و تغییر نظامهای استبدادی دچار کمبود نیست. مشکل اصلی این است که هیچ گاه این تغییرات نهادینه نشدهاند و پایدار باقی نماندهاند. پس باز هم به باور من، فرصت کنونی که در نوعی آرامش نسبی به دست آمده است، یک فرصت تاریخی و استثنایی است که میتوانیم پیش از وقوع توفان حوادث از آن استفاده کنیم و پیشاپیش تصویری از ایران فردای خود را در آن ترسیم و تثبیت کنیم.
"مجمع دیوانگان" در نشریهی داخلی سپاه! (نشریهی معاونت سیاسی نمایندگی ولی فقیه در نیروی زمینی سپاه) :
پاسخحذفhttp://basirat.ir/pub/publication.aspx?PubName=akhbar&Pubid=2119&PaperID=2075
(شبهه افکني و شايعات بيگانگان در خصوص هدفمندي يارانه ها)