۸/۲۳/۱۳۹۱

فرهنگ‌سازی به شیوه اداره بنگاه لاتاری؟

 

به تازگی سیمای جمهوری اسلامی مجموعه‌ای گسترده از آگهی‌های تبلیغاتی را پخش می‌کند که گویا به طرحی با عنوان «طرح فجر» اختصاص دارند. به نظر می‌رسد از مجموعه برنامه‌هایی است که برای دهه فجر در نظر گرفته شده و فعلا مقدمات آن در جریان است تا در روزهای دهه فجر نتیجه‌اش اعلام شود. موضوع آگهی، دعوت به خرید یک سری کتاب با عنوان کلی «طرح فجر» است. جوایزی که اتفاقا بسیار هم چشم‌گیر هستند. مثلا «57 میلیون تومان برای یک نفر». (فهرست کامل جوایز را از اینجا+ ببینید) به ظاهر، با طرحی جهت گسترش فرهنگ مطالعه مواجه هستیم و تردیدی نیست که اگر فردای روزگار کسی یقه مسوولین بخش کتاب در کشور را بگیرد که در دوره زمام‌داری شما تیشه به ریشه بازار نشر و فرهنگ کتاب‌خوانی زده شد، این طرح حاضر به عنوان یک سند در جیب این عزیزان وجود دارد که بگویند «در هیچ دوره‌ای از تاریخ کشور چنین هزینه‌ای برای ترویج مطالعه نشده است!»

 

به باور من، طرح‌های اینچنین، از همان ابتدای کار نشان‌دهنده بیگانگی طراحان، با موضوع مورد بحث هستند. یعنی این پیشنهاد که «جایزه تعیین کنیم» چیزی شبیه یک قالب از پیش‌طراحی شده است که می‌توان آن را برای رفع هر مشکلی ارایه کرد:

 

- جایزه تعیین کنیم برای دانش‌آموزانی که بهترین نتایج را کسب کنند.

- جایزه تعیین کنیم برای ورزش‌کارانی که مدال بیاورند.

- جایزه تعیین کنیم برای راننده‌ای که کمترین خلاف‌ها را انجام می‌دهد.

- جایزه تعیین کنیم برای کارمندی که بیشترین بازده را دارد.

 

خلاصه امر اینکه فرمول «جایزه تعیین کنیم»، از نگاه من صرفا دم دستی‌ترین راهکار برای مدیرانی است که یک شبه و بدون هیچ‌گونه صلاحیت و تخصصی مسوولیت می‌گیرند و طبیعتا به دلیل ناآشنایی با حوزه تحت امر خود و البته بی‌اطلاعی از هرگونه دانش مدیریتی و یا شیوه‌های فرهنگ‌سازی، صرفا جهت رفع تکلیف و ای بسا از سر دل‌سوزی در سطح درک و دانش خود همان نسخه همیشگی را می‌پیچند که اتفاقا کارکرد یک سند تبلیغاتی را هم دارد و همه‌جا می‌توان آن را در بوق و کرنا کرد.

 

قطعا کسی نمی‌تواند منکر تاثیرات پاداش و جایزه به عنوان یکی از عوامل انگیزشی شود. با این حال وقتی به چشم خود می‌بینیم که تمام برنامه‌ریزی‌های یک سیستم در برخورد با یک معظل به همین فرمول ابتدایی تقلیل پیدا می‌کند، آنگاه است که باید نگران باشیم. برای مثال در امر ورزش، هرچند تعیین جایزه برای قهرمانان جهانی و المپیک بسیار مفید و ای بسا ضروری باشد، اما چطور می‌توان آن را جایگزینی برای گسترش زیرساخت‌های ورزش همگانی یا نهادسازی و حمایت از رده‌های پایه و حتی ورزش مدارس قلمداد کرد؟ یا ضعف در فرهنگ ترافیکی را تا کی می‌توان با چماق جریمه و هویج پاداش (که البته من این یکی را زیاد ندیده‌ام) پنهان کرد؟ نظام آموزشی ما از پایه فاسد و ناکارآمد شده و محصولات نهایی 12 سال آموزش ابتدایی تا متوسطه صرفا یک سری نوجوان بی‌تجربه هستند که هیچ مهارتی برای اداره زندگی خود در سطح جامعه ندارند، بعد نظام آموزشی خودش را به چند مدال جهانی در المپیادهای درسی خوش می‌کند.

 

این بار هم فرمول «جایزه تعیین می‌کنیم» گزارش به بازار نشر و کتاب‌خوانی افتاده است. به باور من اگر به واقع کسی دلش برای کمبود مطالعه در سطح کشور می‌سوزد، پیش از آنکه تلاش کند یک جماعت جدیدی را اهل مطالعه کند، باید کاری کند که اهالی مطالعه دلسرد نشوند. یک مرحله قبل از آن هم ناشران و نویسندگان هستند که باید همچنان رغبتی به نگارش یا انتشار داشته باشند. در مملکتی که سیاست‌های دستگاه ممیزی روز به روز نویسندگان بیشتری را ناامید یا فراری می‌کند و سیاست‌های ویرانگر در حوزه نظارت و قیمت‌گزاری کاغذ هر روز ناشران جدیدی را از دور خارج می‌کند، سخن گفتن از ترویج فرهنگ مطالعه اصلا چه محلی از اعراب دارد؟

 

حرف آخر اینکه اتفاقا در مورد اخیر، دم خروس بیش از هر زمانی بیرون مانده است. این بار، مسوولین گرامی حتی نتوانسته‌اند شرایط فرمول «جایزه تعیین می‌کنیم» را متناسب با موضوع مورد بحث طراحی کنند. نتیجه اینکه برای شرکت در جشنواره جوایز کلان «طرح فجر» هیچ لزومی ندارد که شما کتاب‌های این مجموعه را بخوانید! به نوشته سایت این مجموعه: «جهت شركت در قرعه‌كشی خرید كتاب‌های فجر تنها كافیست پوشش امنیتی پشت جلد هر كتاب را به آرامی با پشت ناخن پاك كرده و شماره 10 رقمی پشت جلد كتاب را به سامانه 30006176 اس ام اس كنید»! یعنی همان «برگه‌های خوش‌بختی» در دوره پهلوی یا آنچه در تمام جهان به نام «لاتاری» شناخته می‌شود!

 

پی‌نوشت:

کاریکاتور را ازاینجا+ برداشتم.

۲ نظر:

  1. ناشناس۲۴/۸/۹۱

    جالب تر اینه که یکی از جایزه ها که به دوستان کتاب خوان قراره بدن، یه تراکتوره :))

    پاسخحذف
  2. در مورد ضعف در فرهنگ ترافیکی نوشته بودی، یاد یکی از خاطراتم افتادم.
    سال ۱۳۶۸ رفته بودم لندن. با دوستم میخواستیم از یک طرف خیابان برویم آن طرف. منتظر شدیم تا چراغ عابر پیاده سبز شود. وقتی سبز شد، دیدم تمام ماشین ها مثل اینکه یک خطکش گذاشته باشند، پشت خطکشی عابرپیاده ایستاده‌اند. به دوستم گفتم، گفت ۲۰ سال بود که سر هر چهارراه یک پلیس ایستاده بود و هر ماشینی را که سایه‌ سپر جلویش روی خطکشی می افتاد، ۲۰ پوند جریمه میکرد. پرسیدم ۲۰ پوند زیاده؟ گفت متوسط حقوق ماهانه‌ی یک کارمند در ماه، ۶۰ پوند است!
    گفت ۲۰ سال بدون هیچ ارفاقی جریمه میکردند تا اینکه یکی دو سال پیش، رییس پلیس لندن اعلام کرد که امسال هیچ راننده‌ای به این دلیل جریمه نشد.
    می بینی که چماق جریمه، اگر مجری قانون جدی باشد و کار هم تداوم داشته باشد، بعد از ۲۰ سال مثمر ثمر است!

    پاسخحذف