یادآوری:
«یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال
شدهاند و «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
آرمان
امین - این یادداشت جسارتی است از فردی که مطالعات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی
نداشته است و صرفا از دیدگاهی عوامانه به مسایلی از ایران نگاه میکند.
گمان
میکنم ایران در میان کشورهایی که از لحاظ سیاسی و اقتصادی به همدیگر نزدیکترند
(شاید جهان سوم) صفاتی دارد که آن را در زمینههایی متمایز از دیگران میسازد.
اطلاعات، ارتباطات و سرمایه. آشنایی ایرانیان با دنیای خارج که با وجود محدودیتهای
فراوان در اینترنت و ماهواره به دست آمده و همچنان رو به افزایش است، و استفاده از
سرمایهای مستتر در خانهها که بعضا به شکل مهاجرت یا سفرهای توریستی خود را
نمایان میکند، اصلیترین نمودهای این دو عامل هستند. مردم به واسطه این آشنایی
با انواع دیگری از زندگی (که غالبا با رفاه بیشتری همراه است) روبهرو میشوند و
منطقا در پی آن میروند؛ اما اینکه این جست و جو با چه پایهریزیای انجام میشود
مساله اصلی است. ظاهرا هنگامی که مردم نمیتوانند (یا نمیشود، یا شاید هم نمیخواهند)
پایههای ابتدایی چنین شرایط حیاتی(ی نکره) را بر اساس آزادی و پیشرفت و آرامش
محیا کنند، به دنبال راه میانبری میگردند که صورت آن را شبیه سازی کنند. مانند
تغییراتی که خیلیها روی چراغ سمند انجام میدهند تا شبیه BMW به نظر برسد!
اینکه
آیا دیگر مردمان در بلاد متمدن ذاتا در تشکیل آن موثر بودهاند و برای آن هزینهها
دادهاند یا لیاقت بیشتری در داشتن چنین زندگیای دارند را من خیلی پررنگ نمیبینم.
مردم ما هم حق (و سپس علاقه) دارند مانند آنهایی که از دور یا نزدیک تماشایشان
میکنند رفتار و زندگی کنند. مثل آنها بپوشند، تفریح کنند، خانه بسازند و خلق
کنند، انتخاب کنند و از سیاست ورزی فارغ باشند! عدهای با شکست از تلاشهای خود
برای رسیدن صحیح به نقطه مطلوب دست به این صورتپردازی میزنند و عدهای هم از
روی تنبلی، برای سریع رسیدن از همان راه میانبر. اما آنچه مهم است درک این علاقه
عمومی است.
قابل
انکار نیست که از تبعات چنین تظاهری، دروغی است سراسری که از ظاهر فوتبالیستهای
بیکیفیتمان را شامل میشود، تا تقلیدهای بازیگران در گرفتن عکس و فعالیتهای
اجتماعیشان، از برگزاری جشنهای هالووین تا چالش سطل یخ. دروغی که میخواهد اعلام
کند «من در ایران زندگی نمیکنم». یا چرا آنقدر دور برویم؛ ظاهر شهر تهرانِ به
ظاهر به روز شده پر است از این گول زدنهای اجباری. انگار زندگی در آپارتمانهای
لاکچری(!) با نمای رومی و ویکتوریایی نوعی صورت پردازی از محیطی است که در آن
نیستیم اما حق داریم باشیم. اینکه به همه و از آن مهمتر به خودمان تلقین کنیم که
در جایی بهتر زندگی میکنیم. نوعی زندگی راحت و مرفه. نوعی انتخاب راحت. نوعی
موسیقی راحت که نیاز به تفکر نداشته باشد. نوعی زندگی شبیه مردمی که آنها هم بعید
است در پانزده سالگی بتهوون بشنوند. هم طراز مردمی که بعد از چند هفته و ماه از
انتشار آلبوم گروههایی چون پینک فلوید و آرکایو، هپی را میپسندند. (اینجا+)
(تصویر
متعلق است به بام جمشیدیه؛ طراح: فرزاد دلیری)
پینوشت:
«مجمع
دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند. یادداشتهای وارده خود
را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.
خوب بود خوب بود.وضع اسفناکیه
پاسخحذف