۱۰/۲۱/۱۳۹۳

یک جای کار می‌لنگد


اول گفتند که تقصیر معترضان بوده؛ آن زمانی که اسلحه کشیدند و در خیابان‌های شهر جوی خون راه انداختند، آن زمان که «قبرستان‌ها را آباد کردند»، گفتند که گناهش به گردن معترضین بوده و مسوولیت‌اش بر عهده خودشان و رهبران‌شان است. مصلحت ایجاب کرد بجز قبرستان‌ها، زندان‌ها را هم پر کنند و بعدش هم بی‌محاکمه محصور کنند در تمام مدت هرچه کوبیدند و خشونت به خرج دادند هم‌چنان گناه‌اش به گردن معترضین بود. اما وقتی حتی هاشمی را رد صلاحیت می‌کنی و باز دولت به دست کسانی می‌افتد که مدام باعث «دلواپسی» هستند، و البته وقتی در دستچین‌شده‌ترین مجلس تاریخ کشور باز هم ناچار باشی دهانی را با مشت ببندی، آن وقت معلوم است که یک جای کار بدجوری لنگ می‌زند.


به نظرم دیگر کار از «بصیرت» گذشته است. اگر پنج سال پیش امروز‌شان را ندیدند، شاید بشود گفت که «کوته‌نگر» بودند؛ اما حالا که همه به چشم دیده‌اند مشکل با سرکوب مردم در خیابان حل نشد و ضرورت تا سرکوب دولت و حالا سرکوب نمایندگان مجلس دست‌چین شده‌ی خودی‌ها هم گسترش یافته، دیگر فقط باید در برابر فهمیدن مقاومت کرد که در نیافت روال کار چطور می‌لنگد و بزنگاه نهایی چقدر نزدیک است. به هر حال، ارابه تاریخ تا ابد منتظر نمی‌ماند که شما به جای درس گرفتن و جبران، اشتباهات خود را در بوق و کرنا کنید و سند رسوایی‌ را به جای افتخار بر سر دست بگیرید. بزنگاه‌های دشوارتری در پیش است. ساده‌ترین‌اش انتخاباتی که یک سال دیگر از راه می‌رسد. آنجا که هزاران نفر نامزد ورود به خانه ملت می‌شوند و در هزاران نقطه کشور، در هزاران گردهم‌آیی و سخنرانی، هربار انگشتی به اجازه بالا می‌رود و از تکلیف محصورین می‌پرسد، یا زمزمه «یاحسین»ی به گوش می‌رسد. حتی می‌شود به سادگی به مجلسی فکر کرد که شاید هنوز هم بیشتر از یک «علی مطهری» نداشته باشد، اما ای بسا این بار دیگر ده‌ها عربده‌جوی در آن پیدا نشوند که به موقع عربده بکشند و صدای ملت را حتی در خانه ملت خفه کنند. آن وقت دیگر بعید است این چرخ لنگ باز هم دوام بیاورد!

۲ نظر:

  1. ناشناس۲۲/۱۰/۹۳

    خانه از پای بست می لنگد!
    اول گفتند که ما میخواهیم شما آقا باشید...
    اول گفتند که به پول آب و برق و نفت قانع نباشید...
    اول گفتند که همه در ابراز عقیده آزادند...
    اول گفتند که ایران را مدرسه میکنیم...
    اول گفتند که حجاب اختیاری است...
    حروم لقمه ها بله رو که گرفتند و خرشون از پل گذشت،
    دچار توهم ٩٨ دهم درصدی شدند و یادشون رفت که با خلق خدا چه عهد و پیمانی بستند!
    با چماق «روح منی»چرخه تصفیه و پاکسازی و تحقیق و گزینش و سرکوب و دستگیری و شکنجه و اعتراف گیری و تواب سازی در فضای جامعه براه افتاد.
    ریش و تسبیح و یقه چرک و پیرهن سفید رو شلوار شد نماد مسلمانی و حزب فقط حزب جمهوری عیارانقلابی بودن...یعنی گزینه دیگری پیش روی شما نیست،اگر می خواهید کار و تحصیل و زندگی کنید؛
    باید با ما همراه شوید وگرنه...اینچنین شد که تسبیح جمع پاره شد و مهره ها پراکنده شدند،
    گروهی ضدانقلاب و لیبرال و فدایی و مجاهد و ملحد و مشرک شدند؛
    گروهی ‌انقلابی و مسلمان و کمیته ای و پاسدار و بسیجی و سپاهی شدند!
    ٣١ سال تمام با شهدای جنگ - با شهدای قتل عام ٣٠خرداد -با شهدای کشتار تابستان ٦٧،
    با قتلهای برونمرزی دهه شصت -با قتلهای زنجیره ای دهه هفتاد- قبرستانها ایران را آباد کردند و سگ زردی خندید و کک کسی را نگزید!
    ٣١ سال تمام با سکوت و مماشات در جمیع جنایات و معاملات بزرگ و کوچک شرکت کردند و در عین
    بی کفایتی به پست و مقام رسیدند و منافع جمع را فدای سود فردی کردند و تا سال ٨٨ برای خود و اعوان و انصارشان هورا کشیدند!
    سال ٨٨ هم که بنا به فرموده پرده ها دریدند و از پستو به در آمدند،از دیوار کوتاه مترسک دست ساخت خود بالا رفتند و مدعی شدند که باید برگردیم به آن دورانی که روزی صدنفر را میکشتیم و عکس و خبرش را هم بی هیچ شرم و حیایی به زیور چاپ می آراستیم و نفس کش می طلبیدیم.
    حالا ٥ سال بعد از آن افتضاح تاریخی همه فرهیخته گان و نخبگان حوزه و دانشگاه در حال ساخت و پاخت با نظامیند که نه اسلامی و نه جمهوریه ...دلسوزان و دلواپسان درگیر اله کلنگ ٦دی و ٩دی و موسوی فتنه گر و رهبر فرزانه فرعون و دیکتاتور و ارابه تاریخ در حرکت!

    پاسخحذف
  2. ناشناس۲۸/۱۰/۹۳

    خوش به حال شما که بعد از این همه سال فهمیدید! ضمنا تبریک بخاطر انتخاب بجای نام وبلاگ/ دیوانه سرا!

    پاسخحذف