سالها پیش دوستی به من گفت اگر میخواهی در ایران وارد سیاست شوی باید سه «زیپ»ات را محکم ببندی. زیپ دهان، زیپ شلوار و زیپ جیب! بجز محکم کردن زیپ دهان که احتمالا در تمام جهان از ملزومات سیاست پیشگی است، دو زیپ دیگر آن توصیه بر این پایه استوار بود که جامعه ایرانی بر دو نوع فساد به شدت حساس است و سیاستمداری که به یکی از این دو فساد آغشته شود «مهره سوخته» قلمداد میشود. یکی «فساد اخلاقی/جنسی» و دیگری «فساد مالی». در تمامی این سالها برای مثال «فساداخلاقی» مصادیق فراوانی به چشم دیدهام که به نظرم مساله را تا حد زیادی تایید میکند، اما مدتی است در مورد «زیپ جیب» به تردید افتادهام. تردید من حاکی از آن است که «توده جامعه، لزوما به فساد مالی حساس نیست»!
* * *
بخش عمدهای از کارتنهای دهه شصت، روایتگر زندگیهایی سرشار از سختی و مرارت بودند که قهرمانان داستان میباید با تلاش و کوشش و مقاومت از پسشان بر میآمدند. «مهاجران»، «خانواده دکتر ارنیست»، «نل و پدربزرگ»، «حنا دختری در مزرعه»، «سندباد و علیبابا»، «هاکلبریفین» و بعدها «باخانهمان» (پرین) و «آن شرلی»، مجموعهای فرهنگی بودند که آشکارا میخواستند یک نسل از کودکان و نوجوانان را برای روزهای سختی و دشواری آماده کنند. با این حال، یک نمونه استثنا در تمامی آن کارتنهای کودکی وجود داشت: «رابینهود»! با آن پیام عجیب و منحصر به فردش: «دزدی کار خوبی است، به شرط اینکه از پولدارها بدزدید و به فقرا کمک کنید»!
* * *
دو فصل پیش، سردار رویانیان در فصل نقل و انتقالات فوتبال چنان غوغایی به پا کرد که خیلی زود باشگاه پرسپولیس به باشگاه «کهکشانیهای فوتبال ایران» شهرت یافت. ریخت و پاش میلیاردی جناب سردار سبب شد تا نیمی از ملیپوشان ایران (نظیر انصاریفرد، قاضی، ماهینی، سیدجلال حسینی و ...) به پرسپولیس بروند. در آن زمان، هواداران سرخپوشها که از سالها ناکامی تیمشان به ستوه آمده بودند سر از پا نمیشناختند و برای هیچ کسی اهمیت نداشت که این همه قرارداد میلیاردی از کدام خزانه باید تامین شود. حتی فصل بعد که بحث پرداخت چند میلیون دلار برای جدایی «محمدرضا خلعتبری» از باشگاه اماراتی مطرح شد باز هم هواداران از تصمیمات جناب سردار حمایت کردند. به نظر میرسید تا زمانی که احتمال قهرمانی وجود داشته باشد، برای اکثر هواداران کوچکترین اهمیتی ندارد که جناب سردار این میلیاردها تومان پول را از کجا تامین میکند. مشکل از زمانی شروع شد که کار به اعتصاب و تمرین نکردن رسید و پرسپولیس از صدر جدول سقوط کرد. تازه آن موقع بود که هواداران بعد از سه سال سکوت به کسری ۶۰ میلیاردتومانی حساب باشگاه و قراردادهای بی حساب و کتاب بازیکنان حساس شدند!
* * *
«خط ویژه»، فیلم برگزیده تماشاگران در آخرین جشنواره فیلم فجر است. با توجه به اینکه این فیلم در هیچ بخش دیگری از جشنواره نتوانست به سیمرغ بلورین دست پیدا کند باید گفت: تماشاگران، «فارغ از جنبههای هنری» این اثر را بیشتر از دیگر فیلمهای امسال دوست داشتهاند. در واقع هم فیلم از نظر داستانی ضعفهای فراوانی دارد. بازیهای به نسبت ضعیف و ضعف منطق داستان، اگر به دیده انتقاد مورد بررسی قرار گیرند جای حرف و حدیث فراوان دارند. با این حال، یک رازی در این فیلم وجود دارد که آن را در نگاه اکثر بینندگان ایرانی دلنشین میکند. من نام این راز را «افسانه محبوبیت رابینهود» میگذارم!
* * *
آموزه متفاوت کارتن «رابینهود»، بر خلاف بسیاری از کارتنهای هم دوره خودش بدجوری در فرهنگ ایرانیان رسوب کرد، اما این راز را کمتر کسی متوجه شد تا اینکه محمود احمدینژاد از راه رسید. مردی با یک هوش بخصوص در لمس کردن نبض جامعه! به نظر میرسید که هیچ کس در این کشور به خوبی احمدینژاد پیام کارتن رابینهود را درک نکرده است. او خیلی خوب توانست با یک بازنمایی مجازی، خودش را در قامت یک رابینهود جا بزند تا درست همان زمانی که منتقدان روشنفکرش از ادبیات، پوشش، تصمیمات یک شبه و عملکرد بدون برنامه او انتقاد میکردند، هواداراناش را با وامهای کوچک و چکپولهایی که در سفرهای استانی پخش میکرد به وجد بیاورد.
احمدینژاد با سوژه کردن خاندان هاشمی رفسنجانی (به عنوان نماد پولدارهای بد!) خودش را رابینهودی جا زد که میخواهد از حساب این پولدارها بدزدد و به جیب مردم واریز کند. او حتی به صورت مداوم به «بانکها» حمله میکرد و این نمادهای تجمیع سرمایه را در پیش چشم میلیونها شهروندی که در حسرت وام میسوختند مورد شماتت قرار میداد. پس دیگر هیچ اهمیتی نداشت که او پولهایاش را قانونی خرج میکند یا غیرقانونی! ریخت و پاشهایاش به سود کشور است یا نه؟ در چهارچوب مصوبات مجلس حرکت میکند یا نمیکند. حتی اخبار سالهای اخیر از مفاسد اقتصادی گسترده او و نزدیکانش هم شاخکهای توده مردم را چندان حساس نکرد و هیچ کدام از این مفاسد نه تنها سر سوزنی در اراده هواداران او خلل وارد نمیکرد، بلکه ای بسا بر وجهه رابینهودی او میافزود و محبوبیتاش را افزایش میداد. همه چیز میتوانست به همین خوبی پیش برود و او میتوانست تا ابد قهرمان محبوب قانونشکنی باقی بماند، اگر و فقط اگر اوضاع اقتصادی به هم نمیریخت! تورم و رکود به ناگاه از راه رسیدند و دوران ثروتهای بادآورده خیلی زود به پایان رسید. بدین ترتیب، آنانی که تا دیروز برایاش سوت و کف میزدند، خیلی زود به ستوه آمدند و کمکم پشتاش خالی شد و همان سرنوشتی را پیدا کرد که سردار رویانیان در پرسپولیس!
* * *
هر اثر موفق هنری، باید دارای یک «فلسفه وجودی» باشد. یعنی حرفی که استوانه وجود اثر را تشکیل میدهد. مثلا فلسفه وجودی بسیاری از آثار اصغر فرهادی احتمالا این است که «به سادگی قضاوت نکن»! فلسفه وجودی معروفترین اثر جناب داستایوفسکی همان است که در نام اثر آمده «هر جنایتی مکافاتی در پی دارد». حال به باور من، فلسفه وجودی و دلیل اصلی موفقیت «خط ویژه»، درست همان رازی است که محمود احمدینژاد ۱۰ سال زودتر آن را کشف کرده بود: «ایرانیها عاشق رابینهود هستند»!
من بارها و بارها در سالن تئاتر شاهد آن بودهام که تماشاگران دست به تشویق بازیگران بزنند. اما ابدا به خاطر ندارم که فیلمی را در سینما دیده باشم که تماشاگران چندین بار در حین فیلم از فرط شادی شروع به تشویق و کف زدن کنند. «خط ویژه» را دو بار در دو سالن متفاوت (سینما فلسطین و سینما پردیس ملت) دیدم و هر دو بار تماشاگران بارها در حین تعقیب و گریزها از فرط شادی شروع به تشویق کردند. آن هم تشویق چه کسانی؟ تشویق قهرمانهایی که رسما «دزد» بودند ولی خصلت رابینهودگونه آنان سبب شده بود تا تماشاگر از موفقیت آنان در فرار به وجد بیاید.
باید اعتراف کنم که کارگردانان خط ویژه به نحو احسن موفق شدهاند دست روی نقطه ضعف ما بگذارند و کار را به جایی رسانده بودند که در خلال یک فیلم طنز، گاه تمامی بینندگان را تا مرز اشک ریختن پیش میبردند. یعنی زمانهایی که از فقر مردم و امکان شادی آنها با دریافت گوشه ناچیزی از مفاسد اقتصادی کشور سخن میگفتند. واقعیت این است که همه ما، اگر قاطعانه با این روحیه رابینهودوار موافق نباشیم، باز هم احتمالا جایی در اعماق وجودمان با آن احساس همدلی میکنیم.
من خط ویژه را دوبار دیدم و هر دوبار راضی از سینما خارج شدم. اگر شما هم میخواهید ساعت خوشی را به همراه دوستان و خانواده سپری کنید قطعا خط ویژه انتخاب مناسبی است، اما بد نیست بعد از آن کمی هم با خودمان خلوت کنیم و از خودمان بپرسیم: «به راستی ما چقدر با دزدی و فساد اقتصادی مخالف هستیم؟ آیا اعتراض ما به مفاسد اقتصادی صرفا به مواردی محدود میشود که سودی نصیب خودمان نشود؟»
با تمام ایراداتی که به مدیریت پرسپولیس وارد است، شما هم خوب سوراخی پیدا کردهاید. به گمانم این چندمین مطلب شماست که محملی برای نشان دادن نفرتتان از پرسپولیس محیا کرده.
پاسخحذفاستقلال هم لابد فقط برای نداشتن چنین بدهی نجومی، تیمی بدون فساد مالیست! راستی آنوقتها که آقای فتحالله زاده بمب میترکاند خاطرم نمیآید از این بی سامانی ولخرجی چیزی نوشته باشید که این پول ها از کجا میآید.
ما شما را به انصاف میشناختیم.البته که هنوز هم هستید، اما خب، شما هم جاده خاکی میزنید گویا!
البته که قبول نخواهید کرد.
مجتبی فتحاله زاده
فکر می کنم جای بحثی نباشد که این فیلم از لحاظ هنری و سینمایی (البته اگر خوش رنگ و لعاب بودن بازیگرانش را فاکتور بگیریم!) تقریبا بی ارزش است.از لحاظ موضوع هم فکر می کنم واقعا باید از جامعه ای که فیلم منتخبش "خط ویژه" است ترسید.آن هم مردمی که تجربه ی فاجعه ی رابین هودی مثل احمدی نژاد را داشتند..همین می شود که از در و همسایه های نسبتا مرفه میشنوی که تا پای جان هم از گرفتن یارانه نقدی انصراف نمی دهند با این توجیه که می گیریم و شاید بعدا بدهیم به یک نیازمند ...بهتر از این است که دولت بخورد!
پاسخحذفرابینهود در جامعه ای ظهور میکند که عدالت هم مانند بسیاری چیزهای دیگر سر جای خودش نباشد. یعنی تعریف عدالت واژگونه شده باشد. رابینهود زمانی ظهور میکند که یک ملتی از گرفتن حقوق اولیه خودشان از مجرای قانونی نا امید شده باشند. رابینهود در میان یک ملت سرخورده از حاکمانش می آید و محبوب هم میشود...
پاسخحذفاتفاقاً سیستم راهزنی و دزدی اسلامی که از اول باعث پیشرفت آن شد این بود که برو دزدی و غارت کن نصفش رو ببخش به بقیه و بقیه را هم خودت بردار. و فرقی هم نمیکرد که این اموال و زن و بچه روستائیان ایرانیان باشد یا کاروان تجار مکه که به کشورهای دیگر میرفت. یک کار غارتگرانه و ضد تمدن که هنوز هم ادامه دارد به اسم الله. و برای کسی هم مهم نیست که بر سر اسیران چه میرفت ؟؟؟!!! هیچ کار مفید و مولد انجام نمیشد و مثل یک زندگی انگلی برای مسلمانان همیشه طلبکار به نام الله . خیلی عالی است,نه ؟؟؟
پاسخحذفhttps://www.facebook.com/Iranic/posts/244804035703664?stream_ref=10
پاسخحذف