سیاوش نکوروح - «خداناباوری کهنه نو٬ سام هریس» (متن کامل را از اینجا+ دانلوذ کنید) یکی از بدترین نقدهایی است که تا به حال در مورد سم هریس خواندهام. نقدی پر از مغلطه و دروغ. جالب اینکه این مشکل از ترجمه نبوده و نوشته اصلی مقاله از برگردان فارسیش، چندان بهتر نیست.
مقاله با نقد پوزیتیویسم شروع شده. جکسون لیرس٬ داروینیسم فرهنگی را که تفسیر هیتلر از فرگشت (قضیه داروین) است، ربط داده به پوزیتیویستها و بعد نتیجه گیری کرده که علت دو جنگ جهانی پوزیتیویسم و علم گرایی بودهاند. حتی بر فرض درستی این نگرش «تقلیل گرایانه» به تاریخ٬ ربط این اتفاق به سم هریس چیست؟ (جالب این است که مترجم در مقدمه مقالهاش نوشته: «امید مترجم این است که آدمی به آن اندازه از رشد و آزاداندیشی برسد که از دوگانه سازیهای کاذب، مطلق انگاری و تقلیل گرایی در نظریه پردازیهایش رهایی یابد!»). اینکه سام هریس دانشمند است و از دانش و بحث منطقی دفاع میکند! وقتی شخصی مانند سام هریس از دانش دفاع میکند٬ منظورش دانش در جایی است که بشود آن را نقد کرد٬ زیر سوال گذاشت٬ نه مانند دوره نازیها که هر نقدی بر تئوری حکومتی از حقیقت ممنوع بود. هیچ مقامی در دانش وجود ندارد به جز منطق.
جکسون لیرس که تاریخ شناس هم هست، در مورد سم هریس نوشته که وقتش را برای ثبت نام در جنگ بوش تلف نمیکرده. در حالیکه سم هریس هیچ وقت از جنگ عراق دفاع نکرده (نه در گفته نه در نوشته)٬ بلکه این شایعه، حاصل کار روزنامهنگاری به نام «گرینوالد» بود که خود طرفدار جنگ است.(+) (در مورد هیچنز اینگونه نبود٬ هیچنز طرفدار جنگ با عراق بود).
در بخش دوم ترجمه(+) نویسنده سام هریس را متهم به حرفهای ناگفته میکند. بهتر بگوییم٬ فهم غلط خود از نوشتهها و گفتههای هریس را نقد میکند. برای مثال اینکه هریس بحثی از مشارکت دانشمندان در گروههای نظامی-صنعتی یا سودجویی داروشناسها نمیکند. احتمالا نویسنده متوجه نشده که اشخاص و دانشمندها٬ موضوع آثار هریس نیستند. هریس هیچ جا نگفته که دانشمندان انسانهای بهتری هستند. او فقط میگوید که با منطق میتوان خوب را از بد تشخیص داد و برای این تفاوت گذاری نیازی به دین نیست. (در آمریکا خیلیها فکر میکنند مردم فقط به خاطر دینشان دزدی نمیکنند٬ آدم نمیکشند٬ ... یکی از موضوعات اصلی کتاب هریس اشتباه بودن این نگرش است)
بقیه نقد جکسون لیرس نیز پر است از مغالطه: برای مثال ربط امپریالیسم به سم هریس در چیست؟ یا قسمت «اهریمن نسبی انگاری»، باز هم هریس اینجا سعی کرده بود نشان دهد بدون دین نیز میشود خوب را از بد تفکیک کرد.
اما ببینیم «موضع کاملا سکولار» نویسنده در مورد برقع و «ختنه زنان» چیست؟ به نظر او برقع «پوشاکی است که به زنان اجازه میدهد به جهان بیرون وارد شوند در حالی که از مردان نامحرم محافظت میشوند. همانطور که «لیلا ابولوقاد» مینویسد برقع یک «خانه سیار» در جوامع پدرسالار است جایی که زنان بدون آن، در محیط خانه محصور میشوند. هریس نمیتواند تصور کند که زنان اسلامی ممکن است واقعا این پوشش را انتخاب کرده باشند. اما بعضی از این زنان واقعا انتخابش کردهاند». طبق این تفسیر، لابد برده داری هم یک چیزی بوده برای حفاظت جان سیاهپوستان از نژادپرستان!
نگاهی هم داشته باشیم به تئوریزه کردن ختنه زنان توسط جکسون لیرس: «همین طور هریس از کار پیشگامانه «کریستین والی» درباره ختنه زنان در آفریقا آگاه نیست. . «والی» اهمیت پیچیده این عمل را حتی بدون مدارا کردن در قبالش روشن میکند و از فهم بین فرهنگی به عنوان ابزاری برای ارتباط با زنان آفریقایی بومی استفاده میکند تا راهی برای پایان دادن به آن بیابد». فکر کنم اینجا هر خوانندهای باید متوجه شده باشد که این نوشته چندین ایراد اصولی دارد!
پس نوشت: «آرمان امیری« در گوگل پلاس٬ بالای این مقاله نوشته: «دو شیوه استدلالی که از برخی آتئیستهای بنیادگرا به گوش میرسد. نمیتوانم قاطعانه بگویم هرگاه این دو شیوه استدلال مطرح شد قطعا پای فاشیسم و بنیادگرایی در میان است، اما باید بگویم هرگاه این دو شیوه از استدلال را میشنوم، شاخکهای من بلافاصله حساس میشوند که فرجام کار به فاشیسم ختم خواهد شد:
شیوه استدلال نخست: «ما این کار را میکنیم چون دشمنان ما هم این کار را میکنند» این همان منطق استدلال وابسته است. یعنی در ظاهر فرد برای خودش دستگاه فکری / اخلاقی مستقلی ندارد و صرفا در جایگاه واکنش به «دشمن» عمل میکند. اما عملا، این دستگاه به مرور به یک دستگاه توجیهگر هرگونه جنایتکاری ختم میشود چرا که برای هرگونه کار غیراخلاقی، همیشه میتوان یک «دشمن فرضی» پیدا کرد که او هم کار مشابهی انجام داده باشد. بدین ترتیب، این شیوه از استدلال، به مرور به کلکسیونی از رذایل بشری ختم خواهد شد.
شیوه استدلال دوم: «فقط نیت ما مهم است». این توجیه بسیار خطرناکتر از نمونه نخست است چرا که غالبا شکل و شمایلی مظلومانه به خود میگیرد و بسیار فریبنده است، اما در عمل، تاریخ می تواند گواهی دهد که تمام جنایتکاران و دیکتاتورهای بزرگ همگی با «حسن نیت» دست به جنایت زدهاند! و: "(مثلا هر دو از گفت و گو بیزار هستند و از جنگ استقبال میکنند. یکی میگوید آمریکا به ایران حمله کند تا دیکتاتوری را نابود کند، دیگری میگوید با آمریکا بجنگیم تا جهان را از فساد نجات دهیم) چرا که هر دوی این گروهها اعتقاد دارند که «نیتشان» خوب است و دیگر شکل عمل اهمیتی ندارد. به باور من وقت آن رسیده که ما از عبارت اخلاقی «هدف وسیله را توجیه نمیکند» یک گام هم فراتر بگذاریم و به آنجا برسیم که «تنها تفاوت واقعی، تفاوت در وسیله است». (+)
بنده شک ندارم آرمان امیری نیتش پاک است. او به دلیل ناآگاهی «دروغ» منتشر کرده. هدفم جنگ با آرمان امیری نیست٬ فقط میخواهم نشان بدهم انسان چقدر راحت دچار اشتباه میشود میشود. (برای یادآوری: مثلا سام هریس هیچ وقت از جنگ عراق دفاع نکرده است. نه در گفته نه در نوشته٬ بلکه روزنامهنگاری به نام گرینوالد که خود طرفدار جنگ بود٬ این شایعه را در مورد او پخش کرد. مترجم یا صلاح ندیده یا به خود زحمت نداده سری به وبلاگ سم هریس٬ بخش جواب به مجادلهها بزند که به تعداد بیشماری دروغسازی در مورد سم هریس اشاره دارد٬ از جمله جنگ عراق. سم هریس همان جا مفصلا با توضیح چندین مثال نشان داده که چگونه جملاتش را تغییرمیدهند تا به او اتهام نژادپرستی بزنند. این اتهام از یک طرف چماقی شده برای ترساندن منتقدان دین و از طرفی مفهوم نژادپرستی را میکاهد. من نمیدانم این نوع سواستفاده از لغت نژادپرستی به فاشیسم ختم میشود یا نه٬ ولی فکر میکنم قبل از چسباندن اتهام سنگینی به شخص، مانند نژادپرستی٬ نباید به چند مقاله انتقادی بسنده کرد٬ بلکه حداقل باید جواب نویسنده را خواند، یا همینطور چند نوشتهاش را!
نهایتا٬ من نیت مترجم (ایمان احسانی) را نمیدانم٬ اما از مقدمهاش میتوان تصور کرد که از سم هریس متنفر است (طرز استفادهاش استفادهاش از لغت روشنفکر). در نتیجه به دنبال نوشتهای گشته که تا حد ممکن سم هریس را نقد کرده باشد. تندترین نقدها را که به نظرش «از موضعی کاملا سکولار»! نوشته شده را پیدا کرده و یا متوجه مغالطات نوشته نشده یا برایش مهم نبوده. این نگرش مرا یاد کیهان انداخت که مقالات نیویورک تایمز را ترجمه می کرد تا حقانیت خود را اثبات کند.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند. یادداشتهای وارده خود را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر