دیدار تیمهای فوتبال هفتنفره ایران و اوكراین، نیمه نهایی مسابقات پارالمپیك. دقیقه 33 جواد خیابانی میگوید: «این هم تصویر تماشاگران ایرانی اندك حاضر در ورزشگاه»، اما آنچه من میبینم صحنه آهسته حركت مربی تیم است. اتفاق تازهای نیست! حتما در میان تماشاگران صحنهای وجود داشته كه مسوولین رسانه ملی «به مصلحت ندیدهاند» بنده بیننده شاهد آن باشم. این داستان برای همه ما آشنا است؛ اما تا چه حد به ابعاد آن اشراف داریم؟
* * *
درست به خاطر ندارم چه کسی بود. در جریان یک فیلم مستند در مورد مقایسه سانسور پیش از انقلاب با پس از انقلاب، یکی از صاحبنظران تحلیلی داشت بدین مضمون: «سانسور پیش از انقلاب، سانسور ایدئولوژیک نبود. مامور سانسور صرفا یک حقوقبگیر بود که دستور سانسور را اجرا میکرد. با این دستگاه بالاخره میشد کنار آمد، اما سانسور پس از انقلاب یک سانسور ایدئولوژیک بود». شاید در نتیجه کار، سانسور در نهایت همان «سانسور» تلقی شود. اما من گمان میکنم، سانسور ایدئولوژیک در دل خود یک راز نهفته دارد که سرانجامش را به دروغگویی میرساند. یعنی دیگر بحث در حذف «عناصر یا پدیدههای نامطبوع» خلاصه نمیشود، بلکه کار به «خلق جهان ایدهآل» کشیده میشود.
* * *
مسئله من اینجا سانسور، به معنای رایج و شناخته شده جهانی نیست. مسئله من، سانسور ایدئولوژیکی است که در ذات خود با «دروغ» پیوندی ناگسستنی دارد و گستره آن به مراتب بیش از عرصهای است که «سیاست» خوانده میشود. برای مثال كارتونهای كودكی را به یاد دارید؟ به ما گفته بودند كه «دوقلوهای افسانهای» خواهر و برادر هستند. چرا؟ چون درك واقعیت رابطه این دو از نگاه بخش عمدهای از جامعه (یعنی حتی پدران و مادرانمان) «به مصلحت» نبود! پس هیچ كس اعتراض نكرد كه چرا داریم به فرزندانمان دروغ میگوییم؟
البته شیوه دستكاری ترجمه و تغییر روایت اصلی ابدا به برنامههای كودك منحصر نبود. «سالهای دور از خانه» یا آنچه ایرانیان به نام «اوشین» میشناختند احتمالا معروفترین و در عین حال بینظیرترین دستاورد خلاقانه سانسورچیها بود. جایی كه توانستند از اساس كل داستان فیلم «فقر و فحشا» را حذف كنند و یك داستان جدید از خودشان ابداع كنند! (شایعات گسترده وجود داشت كه خود ژاپنیها این محصول جدید را یك بار دیگر از صدا و سیما خریدهاند!) در تمام این موارد، یك توافق نانوشته در میان ایرانیان، یعنی مسوولین صدا و سیما با مخاطبین آن وجود داشت: «یك چیزهایی هست كه به مصلحت نیست؛ پس اینكه در ترجمه تغییری بدهیم و اصل ماجرا را عوض كنیم كار بدی نیست».
باز هم اگر کار در حد خلق محصولات جدید هنری (اوشین!) باقی میماند شاید جای بحثی نبود. اما ادعای من این است که این شیوه و مرام، چیزی فراتر از یک رفتار حكومتی یا عادت نسلی از جامعه ایرانی است. فرهنگی كه اعتقاد دارد «دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنهانگیز» طبیعتا به خود این اجازه را میدهد كه هركجا «به مصلحت دید» واقعیت را قلب كرده و یا بخشهایی از آن را حذف كند. این فرهنگ به مرور با برچسب «مصلحتسنجی» دروغ را تئوریزه میکند و طبیعی است كه شهروند رشد یافته در این فرهنگ حق متقابلی نیز برای دروغگویی مسوولین حكومتی قایل باشد، چرا كه اگر خودش هم روزی مسوول بشود این رفتارش را ترك نخواهد كرد. (چقدر برازنده است كه حاكمیت مستقر در چنین جامعهای یك نهادی هم داشته باشد به نام «مجمع تشخیص مصلحت»؟!)
این «مصلحتسنجی»ها البته گاهی هم به جدال کشید میشود و در حد اختلاف جناحهای سیاسی بالا میگیرد، اما نه از این بابت كه یك عده هوادار حقیقت محض باشند و یك عده دشمن آن. مسئله این است كه هر گروه چه چیز را «به مصلحت» تشخیص میدهند! اگر به واقع اختلاف بر سر اصل دروغگویی بود، کتابهای درسی ما نباید در طول تمامی سالیان پس از انقلاب و علیرغم روی کار آمدن دولتهایی از جناحهای مختلف همچنان سرشار از دروغ باقی میماند. دروغهای بیپایانی از مظلومیت شیخفضلالله نوری گرفته تا افسانه وابستگی رضاشاه به انگلستان و انکار نقش کاشانی در کودتای 28 مرداد و زدن برچسب خیانت به درونمایه انقلاب سفید و منحصر کردن تاریخ انقلاب به نقش آیتالله خمینی و خاین نامیدن بنیصدر و ... (به زودی باید شاهد افزوده شدن فهرست خیانتهای نخست وزیر امام هم به متون درسی باشیم!)
* * *
صدا و سیما همچنان فیلم پخش میكند کسی هم به سانسور لباس بازیگران و یا جایگزینی تصاویر تماشاگران با صحنههای آهسته اعتراض نمیكند. به هر حال تمامی جناحهای رسمی فعال در عرصه سیاست ما در مذهبی بودن مشترك هستند و عجیب نیست كه در هر زمینهای اختلاف دارند، بر سر سانسور ایدئولوژیک با یکدیگر به توافق برسند! حتی شهروندان هم تفاوت چشمگیری ندارند. گروهی همین الآن هم از «فساد در رسانه ملی» گلایه دارند و برای هتاکیهای سلحشور هلهله میکنند. گروه دیگر هم همانانی هستند که در دهه شصت، با هزار زحمت دستگاه غیرقانونی ویدئو را به خانه میبردند اما برای آنکه ساحت خانواده آلوده نشود کنترل را دستشان میگرفتند و هرجا «صلاح میدیدند» راسا اقدام به سانسور میکردند. (البته الآن شرایط عوض شده و گربه هم شد عابد و مسلمانا و همه روشنفکر هستند؛ اما ذات آن «مصلحتسنجی» وجود دارد و فقط شکل بروزش تغییر کرده) طبیعی بود که این دروغهای مصلحتآمیز آنقدر ادامه پیدا كند تا بالاخره یك جایی گند كار درآید! یعنی یك جماعتی یادشان برود كه سخنرانی فلان رییس جمهور خارجی، سریال اوشین نیست که هر چه دلمان بخواهد ترجمه کنیم و از اساس دنیا را به شکل دیگری ترسیم کنیم.
حرف من، هرقدر ساده و تكراری باشد، باز هم آنقدر اهمیت دارد و آنقدر بیپاسخ مانده كه بخواهیم همچنان تكرارش كنیم و تكرارش كنیم. جامعه ما، جامعهای است كه تا فیهاخالدونش به دروغ عادت كرده است. آنقدر که دیگر برخی انواع دروغ را اصل «دروغ» نمیشمارد! (و چه چیز خطرناکتر از این پاک کردن صورت مسئله؟) این دروغگویی نه به مثال ساده «سانسور» در صدا و سیما محدود میشود و نه به هیچ وجه شیوه انحصاری حاكمیت است*. هرچند ممكن است یك «پدیده شگفتانگیز» در صدر دولت ظهور كند كه روی همه را سفید كرده و صدای همه را در بیاورد اما به هر حال این بخشی از فرهنگ ما است كه اتفاقا عمیقا بدان اعتقاد داریم و به هزار و یك ترفند هم آن را توجیه میكنیم. من تردید ندارم همین الآن، هر یك از خوانندگان این نوشته میتوانند به فكر بیفتند و چند مثال از خودشان ابداع كنند تا به اثبات برسانند كه «در برخی شرایط خاص به مصلحت است كه دروغ بگوییم» و البته هیچ كدام هم زیر بار نروند كه نتیجه نهایی مستقیم و بدون تردید این نگرش، همین حاكمیت سرتاپا دروغی است كه صدای همه را در آورده است. این عارضه کهن جامعه ایرانی، به همان میزان که دیرینه و مزمن، گسترده و ریشهدار است، به همان میزان نیز راهکاری ساده و بسیار قابل حصول دارد: «دروغ نگویید و در قلب واقعیت خود را مرجعی برای تشخیص مصلحت قلمداد نکنید»!
پینوشت:
* حالا كه بحث دروغ پیش كشیده شد و همه مثال ها را از حاكمیت زدم، می خواهم به اختصار بگویم در میان گروه های منتقد حكومت، من بیشترین دروغ ها را در میان اخبار رسانه و فعالین حقوق بشر دیده ام. متاسفانه شیوه اطلاع رسانی با برچسب «حقوق بشر» در كشور ما به حدی با دروغ در هم آمیخته، كه دست كم بنده و دوستانم در جمع های خصوصی «حقوق بشر» را نامی مستعار برای مجموعه ای از بی اخلاقی ها و دروغ گویی ها می شناسیم.
احسنت. اما اینکه گفته اید: "سانسور ایدئولوژیک در دل خود یک راز نهفته دارد که سرانجامش را به دروغگویی میرساند. یعنی دیگر بحث در حذف عناصر یا پدیدههای نامطبوع خلاصه نمیشود، بلکه کار به خلق جهان ایدهآل کشیده میشود" به نظرمن، بدترین نتیجه سانسور ایدئولوژیک نیست.
پاسخحذفبدترین نتیجه این است که خود سانسورکنندگان باورکرده اند که جهان ایده آل را خلق کرده اند. نه تنها خود باورکرده اند، بلکه به دیگران نیزاین را باورانده اند.
باورانده اند که درجامعه امنیت کامل وجود دارد، اسلام به تمام معنی پیاده شده، دزدی نمی شود، فساد وجود ندارد و تورم و بیکاری و تجاوزنیز. و اگرهست تعدادی انگشت شمار، آنهم آزارواذیت و نه تجاوز ... و مردم حیران بین آنچه درجامعه می بینند و آنچه به آنها گفته می شود که ببینند.
به نظر من سانسور در عصر فعلي كه عصر ارتباطات هست ، فارغ از اينكه اگر از يك سطح بهينهاي فراتر بره ، چندان توفيقاتي براي رژيمهاي غيردموكراتيك نداره ، در عين حال ضررهايي هم متوجه اين رژيمها از جمله ايران ميكنه.
پاسخحذفدر مطلبي داخل وبلاگم به آدرس زير دلايلم رو شرح دادم.
behgasht.persianblog.ir/post/29
خوب بود خیلی.
پاسخحذف