نذاشتن همصدایی رو بلد باشیم
نذاشتن حتی با همدیگه بد باشیم
کتابهای سفید رو دوره میکردیم
که فکر شبکلاهی از نمد باشیم
من هربار این ترانه ماندگار «شهریار قنبری» را میشنیدم، از خودم میپرسیدم «نذاشتن حتی با همدیگه بد باشیم» چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اگر همه چیز نفاق و نفرت و سرکوب بوده، پس «بد بودن» حتی ترویج هم شده است. امروز اما گمان میکنم «بد بودن»، مخالف بودن، منتقد بودن و متفاوت بودن هم آیینی دارد که به واقع آموختنی است. نخستین بند این آیین از نگاه من «تلاش برای درک طرف مقابل» است. تلاش ما برای درک طرف مقابل لزوما نباید به همفکری یا توافق ختم شود، اما حداقل کارکردش این است که ما خودمان بفهمیم که با چه چیز مخالفیم.
در مورد تحریک احساسات عمومی با رویدادهایی که گروهی آن را «توهین به اعتقادات» خود میخوانند بحثهای زیادی شکل گرفت. در جریان یک گفت و گوی کامنتی، دوستی برای من نوشته است: «اگر ضرورتی نیست پس هم نوعی را آزرده خاطر نکنیم نه با توسل به گزاره های اخلاقی مطلق بلکه به این دلیل ساده که ذره ای از خشم و تشنج دنیا و اجتماعی که خود درآن می زییم را کاهش دهیم.(کاهش رنج عمومی)که در مورد اخیرمن ضرورتی(غیر غرض و مرض) نمی بینم اگر شما سراغ دارید بفرمایید».
پیشنهاد این دوست ما بسیار دلسوزانه و خیرخواهانه است، اما مشکل من با آن بخشی است که ایشان نمیتوانند غیر از «غرض و مرض» دلیلی برای آنچه «توهین به اعتقادات» خوانده میشود ببینند. من از ایشان خواستم که بیشتر به این مسئله فکر کنند اما گویا بیحاصل بود، چرا؟ به همان دلیل که «نذاشتن حتی با همدیگه بد باشیم»! یعنی من باور عمیقی دارم که در جامعه ما، حتی توانایی اندیشیدن و بررسی جوانب امر همچون یک نوزاد نارس کوچک باقی مانده و رشد نکرده است. بسیاری از ما برای بررسی جنبههای مختلف یک امر به ظاهر «بدیهی» دچار مشکل هستیم و نتیجه اینکه همه چیز را در پیشپا افتادهترین برداشت موجود خلاصه میکنیم: «طرف مقابل سوء نیست دارد» یا «طرف مقابل مزدور است» و یا تعابیری نظیر آن. این شیوه از تک بعدی اندیشیدن و عجز در عمقبخشی به هر رویداد، پتانسیل بالایی دارد که به ریشه بنیادگرایی بدل شود. من تردید ندارم هیچ یک از آنانی که به سفارتها حمله میکنند یا پرچم آتش میزنند و عربده میکشند، توانایی اندیشیدن به این رویداد از جنبههای دیگر را ندارند.
خلاصه امر، این یادداشت تلاش میکند تا 10 جنبه متفاوت که میتوانند به علتی برای «توهین به اعتقادات» بدل شوند را بررسی کند. قرار نیست تحلیل عمیقی صورت بگیرد. من تنها امیدوار هستم این شیوه از بررسی بتواند به عنوان یک مدل پیش روی دوستان قرار بگیرد و حتی تکمیل شود تا شاید بتوانیم هرچه بیشتر به درک متقابل، در عین حفظ فاصله و اختلاف نزدیک شویم.
1- هنر برای هنر
من نمیخواهم در مورد آنچه گلشیفته فراهانی در هنگام پذیرش نقش خود در فیلم کوتاه اما جنجالی میاندیشیده «نیتخوانی» کنم. اساسا به باور من این شیوه از نیتخوانی بدون دلیل در هر زمینهای باطل است. شواهد امر اینگونه است: «گلشیفته یک بازیگر حرفهای بود. ایفای نقش در یک فیلم کوتاه هنری، آن هم با درونمایهای کاملا انسانی و دارای پیامی کاملا اخلاقی به وی پیشنهاد میشود. گلشیفته میپذیرد. اما نتیجه کار؟» گروههایی پیدا شدند که تصمیم گلشیفته را اقدامی تحریکآمیز و نوعی هجمه به باورهای خود و جامعه دانستند.
2- اصلاحات مدرن در هنر
بیش از پنجاه سال پیش، نیما یوشیج انقلابی در شعر فارسی ایجاد کرد. یکی از پایههای نظریه او، سخن گفتن از تجربیات شخصی در شعر بود. برای مثال نیما اعتراض داشت که چرا تصویر «معشوق» یا «دلبر جانان» در تمام طول تاریخ ادبیات کلاسیک ما مشابه است؟ «بالا بلند و سیه چشم و کمان ابرو»! آیا معشوق هیچ شاعری کوتاهقد نبوده؟ درسهای نیما را بعدها محسن نامجو، که انقلاب مشابهی در موسیقی سنتی ایجاد کرد خیلی خوب بیان میکند: «کلیگویی آفت شعر است . . . حرف مفت آفت ذهن». از سوی دیگر میدانیم که یکی از اساسیترین بنیانهای سبک «رپ» در موسیقی، همین سخن گفتن بر پایه تجربیات کاملا شخصی و به عامیانهترین زبان رایج در جامعه است. چندی پیش، شاهین نجفی تلاش کرد تا بر پایه این دو آموزه، در ترانه جنجالی خود از تعابیر رایج در فضای اینترنتی استفاده کند و حرفش را بزند. نتیجه کار صدور حکم ارتداد او بود!
3- تاویل اسطوره در هنر
«افسانه غرانیق» قدمتی چند صد ساله دارد. یک جست و جوی ساده در اینترنت انجام دهید تا در تمامی سایتهای مذهبی به این افسانه و پاسخهایی که برای آن تهیه شده برخورد کنید. دقت کنید که اینجا فقط با بعد «داستانی» این افسانه کار داریم و به مانند هر افسانه داستانی دیگر، ابدا از آن انتظار واقعیت نداریم. حال میدانیم که توانایی تاویلپذیری، از ویژگیهای داستانهای افسانهای است. هر هنرمندی میتواند برداشت و خوانش جدیدی از یک افسانه کهن ارایه دهد تا هم به اثر خود و هم به آن افسانه کهن بعدی جدید بدهد. «آیات شیطانی» را میتوان خوانشی متفاوت از افسانه غرانیق خواند. بر کسی پوشیده نیست که نتیجه کار به هیچ وجه چنگی به دل نمیزد و کتاب ارزش ادبی و هنری بالایی نداشت، (حتی به نسبت دیگر آثار همین نویسنده) اما اگر شاید اگر این جنبه از یک رمان مورد نظر قرار میگرفت هیچ گاه فتوای قتلی برای رشدی صادر نمیشد.
4- هنر در خدمت باور
هرقدر «آخرین وسوسه مسیح» میتواند نمونهای کمنظیر از تاویل در اسطوره قلمداد شود، «مسیح باز مصلوب» را باید یک تلاش شکستخورده ادبی خواند، هرچند از بعد باورهای مذهبی بسیاری بدان علاقه دارند. کازانتزاکیس در «مسیح باز مصلوب» تلاش میکند تا به نوعی جامعه خود را مورد انتقاد قرار دهد و نشان دهد اگر به واقع «عیسی مسیح» بار دیگر ظهور کند، اصلا بعید نیست که باز هم ظرفیت پذیرش عدالت و پاکی او وجود نداشته باشد و بار دیگر همین مدعیان مسیحیت او را به صلیب بکشند. کازانتزاکیس دغدغههایی کاملا انسانی و ای بسا مذهبی را مطرح میکرد، اما همواره به اتهام توهین به باورهای مسیحیت مورد تکفیر کلیسا قرار میگرفت.
5- روشنگری
نام «علی دشتی»، امروز در بازار نشر ایران با تحقیق و تصحیح پیرامون آثار خیام و حافظ به چشم میخورد. ادیب و سیاستمدار برجسته دهههای 30 و 40 که در جوانی در کسوت روحانیون بود، اما تحصیلات مذهبی خود را نیمهتمام گذارد، در سالهای پایانی عمر تلاش کرد بار دیگر به سراغ بحث مذهب برود. او آموختههای خود در مورد تاریخ اسلام و شخص پیامبر تحت عنوان «23 سال» منتشر ساخت. کتاب از زبانی مودب و شمایلی تحقیقی برخوردار است، اما نتیجه کار به گونهای است که بسیاری گمان میکنند اگر فراگیر شدن این کتاب تقریبا مصادف نمیشد با جنجال «آیات شیطانی»، اصلا بعید نبود که فتوای قتل علیه دشتی صادر شود!
6- اصلاح اجتماعی
برجستهترین تاریخنگار عصر مشروطه و صاحب آثار ماندگاری چون «تاریخ مشروطیت» و «تاریخ هجده ساله آذربایجان»، از اساس خود را یک اصلاحگر اجتماعی قلمداد میکرد. او به همان میزان که در پیراستن زبان و ادبیات فارسی تلاش میکرد، در پیرایش اخلاقی جامعه خود نیز کوشا بود. مجموع مقالات کسروی در مورد اخلاق و لزوم پیرایش اخلاق تودهای آنچنان چشمگیر است که اگر مورد بیمهری قرار نمیگرفت میتوانست با تاریخنگاریهای ماندگارش برابری کند. با این حال اندیشههای او در نهایت آنچنان مورد خشم و غضب مسلمانان افراطی قرار گرفت که به سلاخی شدن خود و دستیارش انجامید.
7- هشدار و دفاع
«خرت وایلدرز»، نماینده مجلس هلند با ساخت فیلم جنجالی «فتنه» مورد توجه مسلمانان قرار گرفت. درونمایه این فیلم تلاش میکرد تصویری خشن از اسلام ارایه دهد و مدعی شود مسلمانان قصد دارند که جهان را به زور شمشیر(!) فتح کنند. آقای وایلدرز مدتها وقت خودش را صرف این نظریه کرد تا به مردم هلند هشدار بدهد که آمار افزایش جمعیت مسلمانان در این کشور خطرناک است و این احتمال وجود دارد که در آینده نزدیک آنان دست به خشونتهای جبرانناپذیر بزنند. میتوان گفت قتل فجیع «تئو ونگوک» به دست یک مسلمان افراطی شاهدی قوی در اختیار وایلدرز قرار داد. در نهایت باید اعتراف کرد هرچند شیوه مونتاژ تصاویر او در فیلم جنجالیاش جهتدار، یکسویه و غیرمنصفانه بود، اما در نهایت تصاویر تمام سخنورانی که پیروان مسلمان خود را تحریک میکردند تا با قتل غیرمسلمانها در راستای حکومت جهانی حرکت کنند واقعی بود. تلاشهای هشدارآمیز جناب وایلدرز با موجی از واکنشهای خشن مسلمانان در سراسر جهان پاسخ داده شد!
8- تقابل باورها
بنابر روایت تاریخی، آنان که مسیح را به حاکم نماینده روم تسلیم میکنند گروهی از یهودیان هستند. این رویداد تاریخی، به نوعی ریشه کینه و اختلاف میان مسیحیان و یهودیان بدل شده است. یک فرد مسیحی اگر بخواهد تاریخ خود را بدون ملاحظههای مدرن روایت کند باید یهودیان را عامل قتل پیامبر خود بداند! آیا این روایت تحریک کننده نیست؟ «مصائب مسیح»، که کارگردان آن (مل گیبسون) یک مسیحی عمیقا معتقد است، نمونهای هنری بود که به این آتش اختلاف کهن دامن میزد.
9- خوانش افراطی از مذهب
اینکه مرز افراط کجاست؟ واقعا پرسش دشواری است. در واقع هیچ افراطگرایی نیست که خود را افراطی بداند. احتمالا چنین فردی دیگران را «سستعنصر» یا «بیغیرت» میخواند. برای مثال روایتی وجود دارد که مرگ فاطمه، دختر پیامبر اسلام و همسر نخستین امام شیعیان را جنایتی از جانب عمر، خلیفه دوم اهل سنت میداند. در این روایت ما به جای «وفات حضرت فاطمه» با «شهادت حضرت فاطمه» مواجه هستیم. طبیعی است که معتقدان به این روایت قاتل یکی از «پنج تن آل عبا» را به شدت مورد اعتراض قرار دهند (با یک جست و جوی ساده مجموعهای از رکیکترین تعابیر در مورد عمر را به سادگی میتوان یافت) و چه کسی است که از جایگاه و احترام والای «عمر» در نزد بیش از یک میلیارد نفر از مسلمانان اطلاع داشته باشد؟
10- عمل به تکلیف مذهبی
در مورد «انجمن حجتیه» داستانها و روایتهای فراوانی وجود دارد. میتوان گفت شیوه عملکرد نسبتا پنهان و رازآلود این انجمن سبب شده است تا واقعیات آن تا حد افسانهسازی از یک انجمن سری پیش رفته است. به هر حال آنچه میتوان به قطعیت در مورد اهداف نخستین این انجمن گفت، تلاش برای برخورد با «فرقه ظاله بهاییت» است. بهاییت دستکم از جانب پیروانش یک «مذهب» به شمار میآید، اما تاریخ کشور ما سرشار بوده است از بروز خشونتهایی خونبار علیه پیروان این مسلک و البته تبلیغات یک سویه در مورد باورهایش. ناگفته پیداست که فعالان انجمن حجتیه برای خود نوعی «تکلیف و رسالت» مذهبی قایل بودهاند.
در نهایت بار دیگر تاکید میکنم، این موارد، صرفا نوعی مدل پیشنهادی برای گمانهزنی پیرامون علل و انگیزههای اعمالی است که ممکن است به «توهین به اعتقادات» تعبیر شود. اگر به یاد بیاوریم در هر جریان، ما یک طرف داستان هستیم و طرف دیگر نیز دقیقا ممکن است عامل و یا قربانی یکی از این جنبهها باشد، دست کم میتوانیم بهتر متوجه شویم که با چه چیز مخالف هستیم و طرف مقابل ما به چه دلیل در برابرمان قرار گرفته است. این شیوه، شاید به شکلگیری توافق منجر نشود، اما بیشک میتواند در کاهش بروز خشونت موثر باشد.
مطالب این نوشته بالاتر و متفاوت با فضای فکری بنده است، اما تا آنجا که متوجه شدم نویسنده هر توهینی را بگونه ای توجیه کرده است!!
پاسخحذفمشابه این رفتار در سیاست هم وجود دارد، فعالان سیاسی و مطبوعاتی در زمانیکه آزاد می شوند ( فضای باز سیاسی ) در گفتار و کردار خطاهای بسیاری مرتکب می شوند، خطاهای آشکار که غیر قابل توجیه هستند.
اما هیچوقت جامعه ما وجود این خطاهای بیشمار و آشکار را نپذیرفته و مشابه همین نوشته، هر رفتاری را بگونه ای توجیه کرده اند!!
وقتی هیچ توجیه و جوابی وجود نداشته باشد می گویند این رفتار در فضای خودش درست بوده!!
. . .
واما در مورد توهین هایی که اتفاق می افتد.
در بین میلیونها و بلکه میلیاردها انسان هر حالتی و هر چیزی یافت می شود، حتی توهین به مقدسات. حتی توهینی که کوچکترین علتی هم نداشته باشد.
اما خشونت پاسخ آنها نیست بخصوص اگر سازمان یافته نباشد و برخواسته از اراده شخص باشد.
حداکثر اعتراض قابل قبول راهپیمایی آرام است.
از نویسنده ی مقاله خواهشی دارم: شرح دقیقی از انقلابی که محسن نامجو در موسیقی سنتی ایران کرده بنویسند. شاید در یک مقاله ی دیگر، المان های موسیقایی که در کار نامجو دستخوش تغییری بزرگ (انقلاب) شده اند را بررسی کنند.
پاسخحذف