وقتی قرار شد «اردشیر امیرارجمند» یک روز مانده به راهپیمایی سکوت 22خرداد در تلویزیون فارسی بی. بی. سی حاضر شود و به پرسشهای مردمی پاسخ دهد، نوعی احساس متناقض رضایت و افسوس را تجربه کردم. رضایت از این جهت که ایشان به خوبی دریافتهاند که با کدام رسانه میتوانند بیشترین طیف هم وطنان را مخاطب قرار دهند و در عین حال به درستی از این انتخاب خود استفاده کرده اند. اما افسوس از این جهت که اساسا چرا باید این حقیقت تلخ را بپذیریم که حتی اعضای شورای هماهنگی راه سبز امید نیز زمانی که به تریبون نیاز دارند باید دست به دامان شبکههای دیگر شوند و شبکه «رسا» همچنان نمیتواند نیازهای جنبش ما را بر طرف کند. در مورد «رسا» پیش از این هم دست کم دو بار نوشته ام*. اینجا به ذهنم رسید که پیشنهادات عملی خودم را برای ارتقای کیفیت این شبکه ارایه کنم. من یک فعال حرفهای رسانههای تصویری نیستم، پس هرآنچه که به ذهنم میرسد تنها طرح هایی خام است که شاید بتوانند با تغییرات کارشناسی مفید واقع شوند.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش ثابت در شبکه ایجاد میکردم با عنوان «هرچه میخواهد دل تنگت بگو» ! هفتهای یک ساعت این بخش را به گروهها و چهرههای مختلف اختصاص میدادم. حتی یک مجری هم برایش انتخاب نمیکردم. میگذاشتم هر کسی از هر گروهی که میخواهد بیاید و بنشیند و یک ساعت تمام هرچه دلش میخواهد بگوید. اصلا بنشیند و از جنبش سبز انتقاد کند. چه اشکالی دارد؟ به نظر من حتی اگر انتقادی هم وجود دارد بهتر است آن را به داخل شبکه بکشیم.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش ثابت در شبکه درست میکردم با عنوان «اقلیتهای قومی و مذهبی» . به خدا که این اقلیتها آنقدر حرف ناگفته دارند که تا سالها به آنها رسانه بدهکار باشیم. در عین حال، نمیتوانید تصور کنید که چه انسانهای قدرشناسی هستند. تا چه میزان نسبت به همین توجهات اندک واکنشهای مثبت نشان میدهند. اجازه بدهید نمایندگان اقلیتهای قومی و یا مذهبی هفتهای یک ساعت بیایند و درد دل کنند. اجازه بدهید آنها جنبش سبز را به راستی جنبش خودشان بدانند. باور کنید در آیندهای نزدیک تاثیرات شگفت انگیز این استقبال را خواهید دید.
اگر من سردبیر «رسا» بودم، میرفتم و دست یکی از فعالین حقوق زنان را میگرفتم و یک برنامه ثابت برایش ترتیب میدادم. هفتهای یک ساعت بیایند و خودشان به صلاح دید خودشان هرچه میخواهند از مطالباتشان بگویند. گلایههای بسیار این فعالین از وضعیت ناعادلانه علیه زنان در داخل کشور، مدت هاست به گلایه از تبعیض در جنبش سبز بدل شده است. انگار برای خودشان سهمی درخور در رهبری جنبش و یا مطالبات آن نمیبینند و از همراهی آن دلسرد شده اند. بگذارید در عمل ببینند که این جنبش هیچ آرمانی بجز برآیند آرمان فعالین خودش ندارد.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش موسیقی حرفهای هم در شبکه راه میانداختم. اول میرفتم سراغ «محسن نامجو» که برادر، بیا و بخش موسیقی شبکه را مدیریت کن. اگر امکانش نبود میرفتم سراغ «شاهین نجفی» . اگر باز هم نبود میگشتم و از میان دهها هنرمند ساکن در اروپا یکی را پیدا میکردم. جنبشی که به صورت خودانگیخته این همه آهنگ و نماهنگ زیبا و به یاد ماندنی تولید کرده، جنبشی است که هنر را در دل خود پرورانده است. اما سهم هنر در شبکه این جنبش ناچیز است.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک سری هم میرفتم سراغ «عباس معروفی» . یا شاید «رضا قاسمی» . یا حتی «شهرنوش پارسی پور» و «شهریار مندنی پور» . آنقدر نویسنده برجسته آنجا داریم که اصلا گیج میشدم کدامشان را انتخاب کنم. اما دست آخر یکی را میآوردم که بیاید و یک برنامه هفتگی ادبیات هم برای شبکه دست و پا کند. چه اشکالی دارد که برای همه جنبههای زندگی مخاطبان برنامه داشته باشیم. همهاش که نمیشود از سیاست حرف زد، بگذارید که مقدار هم دلمان باز شود.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش کارتون (کاریکاتور) هم راهاندازی میکردم. چه کسی بهتر از «مانا نیستانی» . اما اگر امکانش نبود باز هم کاریکاتوریست برجسته کم نداریم. بیاید و یک بخش کاریکاتور هفتگی در شبکه راه بیندازد. بعد میرفتم سراغ ابراهیم نبوی. آن همه «استند آپ» اجرا کرده است، نمیتواند هفتهای نیم ساعتش را به جنبش اختصاص بدهد؟ من که تردید ندارم آقای نبوی حاضر است یک برنامه هفتگی، در حد نیم ساعت، چه به صورت مکتوب و چه به صورت زنده به طنز اختصاص دهد. باور کنید یکی از پر مخاطبترین برنامههای احتمالی خواهد شد.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش مروری بر وبلاگستان هم میگذاشتم. البته مروری بر مطبوعات، نظیر آنچه که مسعود بهنود در بی. بی. سی اجرا میکند هم بد نیست؛ اما از آنجا که جنبش سبز بیش از هر رسانه دیگری به فضای مجازی متکی بوده بد نیست که یک بخش مروری بر وبلاگستان هم داشته باشیم. وبلاگ نویسان خوب و مسلط آنجا کم نداریم. اسم نمیبرم اما همین الآنش هم چندین گزینه مسلم در ذهنم دارم.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش فیلم هم راهاندازی میکردم. «بهمن قبادی» عزیز آن جاست. یک کارگردان تمام عیار و یک همراه سبز دوست داشتنی. حسابش را بکنید که اگر قبول کند چه میشود؟
در نهایت اینکه اگر من سردبیر «رسا» بودم، کاری میکردم که شبکه جنبش سبز تنها شبکه ماهوارهای باشد که گزارشهای تصویری به روز از داخل ایران منتشر میکند. جنبشی که در اوج درگیریهای خیابانی و سرکوبهای خونین، از دل آتش و خون تصویر بیرون میکشید و به جهان ارسال میکرد، چرا نتواند در فضای آرام و معمولی شهر، چند گزارش تصویری بگیرد و برای شبکه خودش ارسال کند؟ این روزها هیچ رسانه خارجی در داخل ایران فعالیت رسمی و قانونی ندارد. هیچ کس دستش به اخبار تصویری دست اول از ایران نمیرسد. اگر «رسا» بخواهد از این ظرفیت بلقوه اعضای جنبش استفاده کند، اگر بخش ناچیزی از این همه شهروند-رسانه را به کار بیندازد، یک سر و گردن از دیگر شبکههای خبری بالاتر خواهد رفت و به مرور کار به جایی میرسد که دیگر شبکهها گزارشها و تصاویر خود را به نقل از رسا منتشر کنند.
پی نوشت:
* در پیوند با موضوعیت شبکه رسا بخوانید:
چرا همه چیزمان به همه چیزمان نمی آید؟
یک سوزن به دوستان خارج نشین
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش ثابت در شبکه ایجاد میکردم با عنوان «هرچه میخواهد دل تنگت بگو» ! هفتهای یک ساعت این بخش را به گروهها و چهرههای مختلف اختصاص میدادم. حتی یک مجری هم برایش انتخاب نمیکردم. میگذاشتم هر کسی از هر گروهی که میخواهد بیاید و بنشیند و یک ساعت تمام هرچه دلش میخواهد بگوید. اصلا بنشیند و از جنبش سبز انتقاد کند. چه اشکالی دارد؟ به نظر من حتی اگر انتقادی هم وجود دارد بهتر است آن را به داخل شبکه بکشیم.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش ثابت در شبکه درست میکردم با عنوان «اقلیتهای قومی و مذهبی» . به خدا که این اقلیتها آنقدر حرف ناگفته دارند که تا سالها به آنها رسانه بدهکار باشیم. در عین حال، نمیتوانید تصور کنید که چه انسانهای قدرشناسی هستند. تا چه میزان نسبت به همین توجهات اندک واکنشهای مثبت نشان میدهند. اجازه بدهید نمایندگان اقلیتهای قومی و یا مذهبی هفتهای یک ساعت بیایند و درد دل کنند. اجازه بدهید آنها جنبش سبز را به راستی جنبش خودشان بدانند. باور کنید در آیندهای نزدیک تاثیرات شگفت انگیز این استقبال را خواهید دید.
اگر من سردبیر «رسا» بودم، میرفتم و دست یکی از فعالین حقوق زنان را میگرفتم و یک برنامه ثابت برایش ترتیب میدادم. هفتهای یک ساعت بیایند و خودشان به صلاح دید خودشان هرچه میخواهند از مطالباتشان بگویند. گلایههای بسیار این فعالین از وضعیت ناعادلانه علیه زنان در داخل کشور، مدت هاست به گلایه از تبعیض در جنبش سبز بدل شده است. انگار برای خودشان سهمی درخور در رهبری جنبش و یا مطالبات آن نمیبینند و از همراهی آن دلسرد شده اند. بگذارید در عمل ببینند که این جنبش هیچ آرمانی بجز برآیند آرمان فعالین خودش ندارد.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش موسیقی حرفهای هم در شبکه راه میانداختم. اول میرفتم سراغ «محسن نامجو» که برادر، بیا و بخش موسیقی شبکه را مدیریت کن. اگر امکانش نبود میرفتم سراغ «شاهین نجفی» . اگر باز هم نبود میگشتم و از میان دهها هنرمند ساکن در اروپا یکی را پیدا میکردم. جنبشی که به صورت خودانگیخته این همه آهنگ و نماهنگ زیبا و به یاد ماندنی تولید کرده، جنبشی است که هنر را در دل خود پرورانده است. اما سهم هنر در شبکه این جنبش ناچیز است.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک سری هم میرفتم سراغ «عباس معروفی» . یا شاید «رضا قاسمی» . یا حتی «شهرنوش پارسی پور» و «شهریار مندنی پور» . آنقدر نویسنده برجسته آنجا داریم که اصلا گیج میشدم کدامشان را انتخاب کنم. اما دست آخر یکی را میآوردم که بیاید و یک برنامه هفتگی ادبیات هم برای شبکه دست و پا کند. چه اشکالی دارد که برای همه جنبههای زندگی مخاطبان برنامه داشته باشیم. همهاش که نمیشود از سیاست حرف زد، بگذارید که مقدار هم دلمان باز شود.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش کارتون (کاریکاتور) هم راهاندازی میکردم. چه کسی بهتر از «مانا نیستانی» . اما اگر امکانش نبود باز هم کاریکاتوریست برجسته کم نداریم. بیاید و یک بخش کاریکاتور هفتگی در شبکه راه بیندازد. بعد میرفتم سراغ ابراهیم نبوی. آن همه «استند آپ» اجرا کرده است، نمیتواند هفتهای نیم ساعتش را به جنبش اختصاص بدهد؟ من که تردید ندارم آقای نبوی حاضر است یک برنامه هفتگی، در حد نیم ساعت، چه به صورت مکتوب و چه به صورت زنده به طنز اختصاص دهد. باور کنید یکی از پر مخاطبترین برنامههای احتمالی خواهد شد.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش مروری بر وبلاگستان هم میگذاشتم. البته مروری بر مطبوعات، نظیر آنچه که مسعود بهنود در بی. بی. سی اجرا میکند هم بد نیست؛ اما از آنجا که جنبش سبز بیش از هر رسانه دیگری به فضای مجازی متکی بوده بد نیست که یک بخش مروری بر وبلاگستان هم داشته باشیم. وبلاگ نویسان خوب و مسلط آنجا کم نداریم. اسم نمیبرم اما همین الآنش هم چندین گزینه مسلم در ذهنم دارم.
اگر من سردبیر «رسا» بودم یک بخش فیلم هم راهاندازی میکردم. «بهمن قبادی» عزیز آن جاست. یک کارگردان تمام عیار و یک همراه سبز دوست داشتنی. حسابش را بکنید که اگر قبول کند چه میشود؟
در نهایت اینکه اگر من سردبیر «رسا» بودم، کاری میکردم که شبکه جنبش سبز تنها شبکه ماهوارهای باشد که گزارشهای تصویری به روز از داخل ایران منتشر میکند. جنبشی که در اوج درگیریهای خیابانی و سرکوبهای خونین، از دل آتش و خون تصویر بیرون میکشید و به جهان ارسال میکرد، چرا نتواند در فضای آرام و معمولی شهر، چند گزارش تصویری بگیرد و برای شبکه خودش ارسال کند؟ این روزها هیچ رسانه خارجی در داخل ایران فعالیت رسمی و قانونی ندارد. هیچ کس دستش به اخبار تصویری دست اول از ایران نمیرسد. اگر «رسا» بخواهد از این ظرفیت بلقوه اعضای جنبش استفاده کند، اگر بخش ناچیزی از این همه شهروند-رسانه را به کار بیندازد، یک سر و گردن از دیگر شبکههای خبری بالاتر خواهد رفت و به مرور کار به جایی میرسد که دیگر شبکهها گزارشها و تصاویر خود را به نقل از رسا منتشر کنند.
پی نوشت:
* در پیوند با موضوعیت شبکه رسا بخوانید:
چرا همه چیزمان به همه چیزمان نمی آید؟
یک سوزن به دوستان خارج نشین
صحیح است، صحیح است
پاسخحذفاگر من سر دبیر رسا بودم حجاب را اختیاری می کردم نه اجباری ! به عنوان سکولار به همین دلیل رسا را تحریم کرده ام !
پاسخحذفرسا یک رسانه انحصارگر است.همین حالا حالشان از این همه پیشنهاد ضعف رفته و نقش بر زمین شده اند.من هم از دیدن روسری ان خانم مجری عصبی میشوم و غیر از مواقع ضروری ازنگاه کردن به ان پرهیز میکنم.اما ارمان عزیز شما به جا نوشته اید. کاش رسانه سبز ی واقعا دمکراتیک داشتیم.
پاسخحذفنظرات جالب و سازنده ایست و شدنی و نشانه همان تساهل و تسامحیست که اصلاح طلبان از آن دم میزنند البته توجه داشته باشید اینها هزینه مادی دارد!
پاسخحذفهم باید خودمان کاری کنیم و هم رسا دیوارهای نامرئی خودی و غیرخودی را بشکند.
پاسخحذفرسایی ها کاری کنید....
در حسرت رسانه سبز مردم ایران.
سبز به نشانه تکثر در عمل
صداقت در زبان
اخلاق و مدارا در عمل......
یادداشت – 19 ژوئن 2011
پاسخحذفدر حاشیه گردهمائی روز 29 خرداد در برلین که به مناسبت شهادت هاله و هدی در مرکز شهر برگزار شد در گفتگوئی که با یکی از فعالین چپ داشتم، در حالی که از بلند گو گاهی سرودهای نا آشنا به گوشم می رسید، پرسیدم چرا ترانه ای را که آریا آرام نژاد در باره شهادت هاله سروده است پخش نمی کنند، دیدم دوستان گویا خبری از آهنگ تحرک آور "لمس آزادی" ندارند و با تأملی بیشتر بدین نکته پی بردم که گویا فاصله ای که بین بخش های مختلف مخالفین رژیم حاکم بوجود آمده است دارد می ماسّد. چپ سنتی که برگزار کننده این متینگ بود، از آنچه سایت های جنبش سبز می کنند کمتر اطلاع دارد و راستش دیدم خودم هم کمتر به سایت های چپ سنتی مراجعه می کنم. نتیجه گیری را به خودتان واگذار می کنم.
سلام
پاسخحذف6 پشینهاد آخری خوب بود. بقیه ش چرت بود. مرسی
پیشنهاد اون کانون فیلم هم جنبه ورک شاپ داشته باشه و هم اکران فیلم های کوتاه و بلندایارن مثل آپارات. مرسی . اولیاش چرت بود. دمت گرم