بهنام به هر دلیل که رفت، برای رفتن «نهال» فقط میتوان یک دلیل تصور کرد: «عشق» . حالا نسل سیاه پوش ما در تیرهترین روزهای سوگواری خود این افتخار را خواهد داشت که در برگهای تاریخ بنویسد: «ما هرچه بودیم و هرچه کردیم، عشق را فراموش نکردیم» . بازی تلخی است که مروارید عشق را اینچنین در حریر تیرهروزیهایمان میپیچیم. تلخی سرنوشت درسهای سختی به ما میدهد. شاید این بار میخواهد بگوید: انسانیت در جسم و کالبد ما تجلی نمییابد. گوهره وجود ما عشق است. هزار جسم خاکی فدای پاسداری از این امید زندگانی.پی نوشت:
«مجمع دیوانگان» سوگوار اعجاز عشق است. برای سه روز روند معمول وبلاگ متوقف میشود. باید بدانیم که در کجا ایستادهایم و از کنار روی دادهای بزرگی که در زندگی تجربه میکنیم به سادگی نگذریم.
(عنوان یادداشت برگرفته از رمان «گابریل گارسیا مارکز» است.)
دور از دنیای سیاست واژهها چه زیبا میشوند
پاسخ دادنحذف