۴/۱۳/۱۳۹۰

کشتی گرفتن با یک توهم کار سختی است

1- چند بار دیگر هم اشاره کرده بودم که انتقاد «حسن قاضی‌مرادی» به مثال معروف چرخه «استبداد - هرج و مرج – استبداد» خیلی به دل من نشسته است.* حرف ایشان در پاسخ به گروهی که به چنین چرخه‌ای در تاریخ کشور ما اعتقاد دارند این است که اسبتداد اساسا چیزی غیر از هرج و مرج نیست. در واقع، استبداد نمی‌تواند یک «نظم» در برابر یک «هرج و مرج» باشد. هرگونه نظمی ساخته و پرداخته یک ساختار قانون‌مند است و این در حالی است که استبداد از اساس ناقض هر ساختار و قانونی است. در واقع می‌توان یک «دیکتاتوری» قانون‌مند را متصور شد، اما «استبداد» قانون‌مند معنا ندارد. استبداد در «خودکامگی» ریشه‌دارد. مستبد نمی‌تواند خودش را حتی در قوانینی که خودش وضع کرده است محدود کند. مستبد «محدودیت‌ناپذیر» است، پس به صورت مداوم قانون را نقض می‌کند و امکان شکل‌گیری هر ساختاری را از بین می‌برد. در جامعه استبدادزده هیچ کس تکلیف خودش را نمی‌داند. امروز ممکن است شما را تشویق کنند و فردا به ناگاه محکوم شوید. امروز فلان کار سزاوار تقدیر است و فردا همان کار مستوجب عقوبت. یک روز نظر بنده به شما نزدیک‌تر است و فردایش شما می‌شوید جریان انحرافی که از فتنه اول هم خطرناک‌ترید!


2- وبلاگ «دانش‌طلب» به تازگی فیلتر شده است. برای من صرف این فیلترینگ چندان اهمیتی ندارد. نزدیک به دو سال است وبلاگ خودم را با فیلترشکن می‌خوانم یا به روز می‌کنم و آنچنان به این مسئله عادت کرده‌ام که حتی در مراجعه به وبلاگ‌های فیلتر نشده دوستان اصولگرا هم از فیلترشکن استفاده می‌کنم! اینجا نکته جالب توجه برای من موجودیتی فرضی به نام «حاکمیت» است که هیچ کس دقیقا نمی‌تواند تعاریف و یا مرزهای آن را مشخص کند. (البته گروهی علاقه دارند آن را «انقلاب» بنامند که طبیعتا بی‌معناست و تنها می‌تواند به قصد مصادره به مطلوب انقلاب انجام شود) این موجودیت فرضی به ظاهر هوادارانی دارد که دست کم تلاش می‌کنند از کلیت آن دفاع کنند. با این حال درست در شرایطی که خودشان تصور می‌کنند احتمالا با انتقادات سازنده مشغول دفاع از این کلیت هستند به ناگاه از داخل آن اخراج می‌شوند!


3- پرسش من این است: حاکمیتی که ما با آن مشکل داریم آن بخشی است که «دانش‌طلب» هم جزو آن حساب می‌شود؟ یا آن بخش دیگری است که «دانش‌طلب» را هم فیلتر می‌کند؟ من می‌گویم هیچ کدام. اساسا چنین هویتی به نام «حاکمیت» یا «نظام» یا «جمهوری اسلامی» یا «انقلاب» یک توهم بیشتر نیست. تا زمانی که یک پایبندی حداقلی به قانون وجود داشت، دست کم می‌توانستیم به استناد همان قانون حاکمیت را تعریف کنیم و مرزهایش را تشخیص بدهیم. اما زمانی که قانون‌شکنی روال روزمره شد دیگر مرزی هم باقی نمی‌ماند. «استبداد» نمی‌تواند بیان‌گر یک ساختار باشد. استبداد تنها و تنها توصیف یک «وضعیت» است که اتفاقا در اوج «هرج و مرج» به سر می‌برد.


4- در نهایت اینکه می‌خواهم به خودم جسارت بدهم و یک تکمله بر یکی از درخشان‌ترین سخنان مهندس موسوی بزنم. آن‌جا که خطاب به دستگاه سرکوب گفته بود: «در خیابان با سایه‌ها می‌جنگید». به باور من بسیاری از مخالفین وضعیت موجود نیز با «سایه‌ها می‌جنگند» و بر روی یک توهم شمشیر کشیده‌اند. بر روی هویتی که واقعیت ندارد، پس از تیرهای مخالفینش گزندی نمی‌بیند. آنچه من می‌توانم برای خودم یک «هدف» قلمداد کنم، مبارزه علیه اساس «قانون‌شکنی» است. ما باید بتوانیم ابتدا یک ساختار مشخص تعریف کنیم تا در آن ساختار امکان اصلاح و انتقاد به وجود بیاید. این ساختار لزوما مطلوب و ایده‌آل نیست. اساسا قرار هم نیست یک شبه به هیچ مطلوبی برسیم. ایجاد ساختار تنها گام نخست برای ایجاد امکان اصلاح است. به همین دلیل از جانب رهبران جنبش «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» شعار اصلی جنبش قرار می‌گیرد. این یعنی «به ما حریفی بدهید که بتوانیم آن را نقد و یا اصلاح کنیم. کشتی گرفتن با یک توهم کار سختی است».


پی‌نوشت:
* به کتاب «تاملی بر عقب‌ماندگی ما» مراجعه کنید.

۴ نظر:

  1. علی ط۱۳/۴/۹۰

    آقا یک پستی را هم به اقای واحدی و مواضع اخیرش اختصاص بدهید. ایشان فکت ها را قاطی کرده اند تا خودشان را برای پارازیت وامثالهم لوس کنند و طبعا نمی دانند چه ضربه ای به نیروهای تحولخواه می زنند.

    پاسخحذف
  2. فرزاد۱۳/۴/۹۰

    خب اول در جواب کامنت بالایی بگم ضربه ای که خاتمی تو این مدت به نیروهای تحول خواه زده بسیار بیشتره از ضربه ای که واحدی زده. ویل دورانت می گه هیچ زوالی صورت نمی پذیره مگر از درون. ماجرای ما هم این طوره. هیچ کس هیچ مسئولیتی حاضر نیست قبول کنه. و خب اساساً من بعید می دونم برنامه ای وجود داشته باشه. کلمه هم کوچکترین حرفی رو سانسور می کنه. سابقاً فقط محدود به انتقاد از بی عملی شورا بود ولی گویا ماجرا گسترده تر شده. بگذریم.
    آرمان به نظرم ما با یه تقلیل مواجهیم. از قضا در مورد این که استبداد یعنی بی قانونی مثال نقض وجود داره حاکمیت آلمان نازی و چین کمونیست کنونی با وجود قانون مند بودنشون به هیچ وجه در جامعه ما شاهد وجود نداشتن قانون نبودیم. وجود قانون شکنی به صورت گسترده یا سیستماتیک( این البته خودش پایبندی به نوعی دیگر از قانون نانوشته است که بحث راجع بهش مفصله اما از قضا قانون این حکومت ها اجازه می ده این چنین بی قانونی هایی وجود داشته باشه. از قضا توی بخش قانون اساسی به موضوع اشاره کردی. این که چرا بعضی از قوانین امکان اجرا نمی یابند).
    از قضا آرمان خان ما با اشباح حاکمیت روبرو نیستیم. اگر قبول کنیم با یک سیسصتم تمامیت طلب روبروییم افراد روبروی ما نیستن. ما با یک ساختار روبروییم. این که وبلاگی مثل دانشطلب بیرون رانده می شه از این ساختار رسمی نه به علت شکل دارای هرج و مرج سیستم( اساساً چنین فرضی حتی راجع به سیستم های کافکاوار کره شمالی و کامبوج دوره ی توت بوت هم صادق نیست) بلکه مربوط به باز آرایی نیروهای درون سیستم و تغییر شکلش در مواجهه با نیروهای درون سیستمه. از قضا امثال دانشطلب و جوانفکر هنوز جزء نیروهای درون سیستمن و من این موضوع رو بیشتر به چشم هشدار به نیروهای هم طیفشون می بینم تا بیرون راندگی واقعی. البته ممکنه دور نباشه اون روزی که امثال دانشطلب هم به بیرون سیستم رونده شن همون طور که بخش عظیمی از اصلاح طلبا امروز از سیستم بیرون رونده شدن.
    در مورد قانون هم حرفی بارها گفته شده و تکرار شده اما گوش داده نشده. این که قانون اساسی کاملی نیست حرفیست درست و قابل قبول. اما لزوماً به این معنا نیست که خیلی اصول چون مطرودن و اجرا نشدن وضع اینه. حرف اینه که در قانون اساسی فعلی این قانون ها شرایط اجرا شدن حتی در دراز مدت رو هم ندارن.
    ماجر اینه که برنامه ی فعلی در مورد شرکت در مجلس اون هم با خواسته ی محیر العقول آزادی زندانیان سیاسی بن بسته. اساساً آزادی زندانیان سیاسی رو هم علی الخصوص در مقطع فعلی حکومت بهش تن در نمی ده و اساساً خواسته ایه مربوط به اواخر فروپاشی. نه این که مشغول هیچ کاری نباشیم و حتی به دلایل واهی به اعتصاب زندانیان خودمون هم پایان بدیم. به نظر من در این شرایط حتی جواب سربالای عسگر اولادی که کسی برای نظام شرط نمی ذاره از سر خاتمی زیاده. و البته می دونم بحثش این جا نیست اما واقعاً برنامه ی اصلاح طلبان حتی بعد از فرستادن نماینده به مجلس چیه. اون هم نمایندگانی که در بحرانی ترین شرایط علیه خود خاتمی شعار دادن. حتی به فرض بر آورده شدن پیش شرط ها و برگشتن به چهارده سال قبل چه چشم انداز واقعی برای تغییر حتی حداقلی به سمت دموکراتیک در دراز مدت وجود داره. اصلاحات در ترکیه جواب به خاطر چشم انداز تغییر قانون اساسی توسط مجلس. نمی گم اصلاح ناممکنه چه این که خودم اعتقادی ندارم اما باید دقیق مشخص کرد چه چشم اندازی برای اصلاح وجود داره و چه چیز می خواد اصلاح بشه تا این رو به عنوان یه پروژه ی سیاسی حساب کنیم که بخوایم تبلیغش کنیم و نیرو براش جمع کنیم. چه افقی به طور صریح در برابر دید ما وجود داره وگرنه بنده معتقدم دو سال اول خاتمی ماکزیمم اصلاحاتی که با قانون اساسی فعلی امکانش وجود داشت انجام شد. خواسته های شورا و خواسته های خاتمی هم هیچ کدوم در شرایط آرام فعلی امکان پذیر نیست و به شرایطی انقلابی نیاز داره که اساساً برای خیلی از افراد نزدیک به کافی هم نیست. شما اگر دفاع می کنید از ایده ی اصلاح باید دقیق توضیح دهید چگونه اصلاح ممکنه.
    خود بنده هم البته پیشنهادی دارم. مثلاً انتقال اختیار تغییر قانون اساسی از رهبر به پارلمان به عنوان پیش شرط اصلاح طلبا برای شرکت در انتخابات. حاکمیت راضی نخواهد شد اما حداقل چشضم انداز روشنی از خواسته هامان خواهیم داشت( این نظر رو از قضا توی کلمه هم نوشتم ولی سانسور شد)
    بدون چشم انداز روشن و تعیین هدفی منطقی این گونه اصلاح طلبی بن بست کامله.

    پاسخحذف
  3. فرزاد جان

    نظام های چین کمونیستی و یا آلمان نازی هیچ کدام در رده بندی «استبداد» قرار نمی گیرند. چین یک نظام دیکاتوری تک حزبی دارد و آلمان یک نظام فاشیستی (یک جور دیکاتوری سازمان یافته توده ای) داشت. من در خود متن هم تاکید کردم که نظام «دیکاتوری قانون مند» قابل تصور است اما استبداد نه.

    پاسخحذف
  4. فرزاد۱۳/۴/۹۰

    پوزش می خوام.حق با شماست آرمان خان من توتالیتاریسم رو با استبداد خلط کردم( البته با لفظ دیکتاتوری سازمان یافته ی توده ای برای آلمان نازی موافق نیستم اون هم به نظرم یک دیکتاتوری تک حزبی بود) از قضا من فکر نمی کنم چیزی که تو ایران روبروییم چندان استبداد باشه( مثلاً شبیه چیزی که تروخیو تو دومینیکن بود) اساساً چنین استبدادی مربوط به جامعه ایه که دارای حداقل روابط بوروکراتیک باشه( شاید تلقی من اشتباه باشه)اما خب حداقل سطحی از قانون مندی وجود داره که غیر قابل برگشته( یه ذره این قانون مند نبودن استبداد تصورش حداقل برای من سخته و چیزی جز تروخیو به ذهنم نرسیداگر مثالی بزنی موضوع کمی روشن تر خواهد شد)اما خب با وجود همه ی قانو شکنی های سیستماتیک( رو این کلمه تاکید می کنم) فک نمی کنم با استبداد فردی مواجه باشیم در ایران بلکه استبداد یک حزبه. حتی جرئت می دم و می گم این حزب از طریق عادی به حذف رقبا روی نیاورده بلکه با کمک خود قانون اساسی و ساختار موجود چنین چیزی رو به وجود اوردن. منتها به نظرم بازگشت به قانون اساسی و نه حتی حذف نظارت استصوابی راهی نشون نمی دن به ما( متذکر می شم بازرگان در سال 64 بدون وجود نظارت استصوابی نامزد شد و محروم موند)من مخالفم چون در نهایت هدف این گونه جنبش ها رسیدن به دموکراسیه( مثلاً نگاه شود به چک و همین طور نگاه شود به جنبش دموکراسی خواهی کوبا و جنبش سی هزار امضا برای تغییر حکومت) مسئله ی اصلی من اینه که قانون اساسی ایران چنین ظرفیتی رو ایجاد نمی کنه پس اول ایجاد چنین ظرفیتی رو با توجه به قانون اساسی به عنوان خواست جنبش خواست( نگاه شود به جنبش دموکراسی خواهی مصر و سوریه. در دومی بشار اسد قول به لغو قانون شرایط اضطراری و حذف اصل 2 مبنی بر حق حاکمیت انحصاری حزب بعث داد.)من می گم در شرایط فعلی قانون اساسی فاقد چنین ظرفیتی برای گذاره. ابتدا باید اون ظرفیت حداقلی ایجاد شه و بعد حرف از اصلاحات زد. این چنین چیزی بیشتر ما رو در بن بست و موضع ضعف قرار داده.

    پاسخحذف