۸/۱۴/۱۳۸۹

«سندروم جنووز» و پنج شنبه سیاه تهران

من هنوز این تصاویر را ندیده ام (به اینترنت پر سرعت دسترسی ندارم)، اما «آینده نیوز» خبر از انتشار تصویر قتل یک شهروند تهرانی در روز روشن و در مقابل دیدگان انبودهی از تماشاگران می دهد. بنابر نوشته این سایت، دو نفر با یکدیگر درگیر می شوند، یک نفر دیگری را با چاقو مضروب می کند، سپس جدود 45 دقیقه و در حالی که فرد مجروح به شدت خونریزی داشته روی سر او می ایستد و اجازه نمی دهد دیگران (از جمله دو مامور پلیس) به فرد مضروب کمک کنند. خبرنویس «آینده نیوز» این اقدام گروهی شهروندان تهرانی را مبنی بر اینکه بی تفاوت ایستاده اند و جان دادن یک شهروند را نظاره کرده اند دستمایه قرار می دهد تا این روز را «پنج شنبه سیاه» بخواند. به نظر چندان هم بی پایه نمی آید، اما شاید نباید تمام ماجرا را با توصیفاتی احساسی و هیجانی تفسیر کرد.

اهالی با سابقه وبلاگستان بدون تردید وبلاگ «شهیر بلاگ» را به یاد می آورند. وبلاگی که مطالب آموزنده و بحث های داغ آن زمانی شهرت ویژه ای در فضای وبلاگستان فارسی داشت؛ هرچند متاسفانه امروز دیگر این وبلاگ وجود خارجی ندارد. سال ها پیش من در یکی از مطالب «شهیر بلاگ» با «سندروم جنووز» آشنا شدم اما شاید آن زمان به هیچ وجه پیش بینی نمی کردم که روزی خیابان های شهر تهران نیز شاهد یک نمونه تاریخی از این سندروم شناخته شده باشد. با دیدن خبر «آینده نیوز» بلافاصله به یاد مطلب شهیر بلاگ در تاریخ «جمعه، 4 آبان ماه 1386» افتادم و خوشبختانه آن را در تاریخچه وب پیدا کردم که می توانید متن کاملش را از این آدرس بخوانید. در غیر این صورت ادامه این نوشته مختصری از ماجرا را بازگو می کند.

در روزهای آغازین بهار 1964، یک زن در خیابان های نیویورک به مدت نیم ساعت از جانب یک قاتل مورد حمله و ضرب و شتم قرار می گیرد تا در نهایت جان خود را از دست می دهد. این جنایت در برابر دیدگان 38 شهروند آمریکایی رخ می دهد اما هیچ یک از این افراد نه تنها دخالتی نمی کند، بلکه حتی زحمت تماس گرفتم با پلیس را هم به خود نمی دهد. پس از انتشار این خبر، تحلیل گران روزنامه نیویورک تایمز و دیگر مطبوعات آمریکایی به مانند نویسندگان سایت «آینده نیوز» دست به قلم می برند و با نگاهی هیجانی به حادثه نسبت به از خود بیگانگی و بی تفاوتی شهروندان گلایه کرده و داد سخن می رانند. اما دو روانکاو آمریکایی به نام های «بیب لتین» (Bib Latane) از دانشگاه کلمبیا و «جان دارلی» (John Darley) از دانشگاه نیویورک دست به تحقیق گسترده ای پیرامون این واقعه زدند تا پدیده جدیدی را که به «سندروم جنووز» (Genovese Syndrome) –برگرفته از نام خانوادگی مقتول- شهرت یافت معرفی کنند.

تحقیقات این دو روانکاو که با صحنه سازی هایی مشابه انجام شد نشان داد عکس العمل شاهدان نسبت به یک واقعه بستگی به این دارد که چند تن ناظر صحنه هستند. در یک مورد دانشجویی خود را مانند بیمارانی که دچار صرع هستند در یک اطاقی خالی به غش می زد. در ٨۵ درصد موارد زمانی که تنها یک دانشجو ناظر این صحنه بود به کمک وی می آمد. اما وقتی که دانشجوی بازیگر خود را در برابر چهار نفر دانشجوی دیگر به غش می زند تنها در ٣١ درصد موارد یک یا چند دانشجوی ناظر بر صحنه به کمک وی آمدند. یا مثلا در مورد دیگری وقتی از اطاقی دود به بیرون می آمد و کسی در اطاق گیر افتاده بود در ٧۵ درصد موارد اگر تنها یک تن ناظر جریان بود بلافاصله برای آوردن کمک اقدام می کرد در حالیکه با زیاد شدن نفرات شاهد، تنها در ٣٨ درصد موارد کسی اقدام به آوردن کمک می کرد. نتیجه ای که لتین و دارلی گرفتند این بود که افراد وقتی در یک گروه به سر می برند، هر فرد گویی مسئولیت را به طور مرموزی به دیگری واگذار می کند. فرض هر نفر از گروه اینست که بالاخره کس دیگری پیدا خواهد شد که دست به عمل بزند. روانشناسان مزبور اینگونه نتیجه گیری می کنند که در جریان جنایت رخ داده در نیویورک نیز علت اینکه هیچ یک از آن ٣٨ نفر به پلیس تلفن نزد این نبود که صدای وی را نشنیدند بلکه این بود که همه آنها صدای او را شنیدند. دو روانکار آمریکایی خلاصه تحقیقات خود را به این صورت اعلام کردند: اگر کاترین (زن مقتول) در یک خیابان خلوت مورد حمله قرار گرفته بود که تنها یک تن ناظر قضیه بود چه بسا که امروز زنده بود!

حرف من اینجا تلاش برای تبرئه شاهدان قتل در میدان کاج سعادت آباد نیست. به گمان من تحقیقات روانکاوان آمریکایی تنها توانسته است یک توجیه روانشناسانه برای عمل ناظران این جنایات پیدا کند. با این حال هیچ کس نمی تواند منکر این مسئله شود که هر انسان، حتی در حضور جمعی هزاران نفره نیز می تواند و ای بسا وظیفه دارد فردیت خود را حفظ کند و فارغ از عکس العمل جمعی تصمیم بگیرد. ماجرا فقط جنایاتی استثنایی نظیر آنچه چهل سال پیش در نیویورک و یا امروز در تهران رخ داده اند نیست، از نگاه من ای بسا می توان جنایت بزرگتری را در ابعاد یک کشور تصور کرد که هفتاد میلیون ایرانی آن را به چشم می بینند اما «سندروم جنووز» قدرت حرکت را از اکثریت آنان گرفته است.

۱۶ نظر:

  1. ناشناس۱۴/۸/۸۹

    پلیس اونجا بوده عزیز به اورژانس 110 هم خبذ دادن به مردم گله ای نیست خوب از ترس بوده ولی پلیس و اورژانس اون وسط چه کاره هستن شما جرا واسه توجیح داستان به هم می بافی و شرو ور میگی؟

    پاسخحذف
  2. ۱-این چه جور حرف زدنه؟!

    ۲- چرا به مردم گله ای نیست؟ ما که اینقدر فکر می‌کنیم غیرت داریم واو شجاع هستیم...

    پاسخحذف
  3. ناشناس۱۵/۸/۸۹

    من اونجا بودم اینقدر یارو رو می زدم تا خودشم بمیره

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۵/۸/۸۹

    ناشناس جان حالا چرا عصبانی میشی؟!! روان آدم اونقدر پیچیدگی داره که اون سرش ناپیداس، ضمنن اورژانس و پلیس هم طبق معمول تو تهران دیر می رسن عزیز

    پاسخحذف
  5. ناشناس۱۵/۸/۸۹

    دوستان عزیز
    صحنه پنج شنبه گروگانگیری همراه با قتل بود، نه یک قتل ساده. در مواردی مانند این پلیس و روانشناس باید حاضر باشد و شرایط را به گونه ای فراهم کند که کمترین خسسارت به افراد حاضر وارد شود. جان تک تک افراد حاضر در صحنه به اندازه جان مقتول ارزش دارد. متاسفانه سیستم پلیس کشور و نه دو پلیس حاضر در صحنه مقصرند. چرا که عکس العمل دو پلیس در صحنه بدون هماهنگی مرکز نبوده است.

    پاسخحذف
  6. ناشناس۱۵/۸/۸۹

    عجيب ولي جالب

    پاسخحذف
  7. دوستان عزیز من، شما مثل اینکه هنوز نمیدونید که وظیفه پلیس ایران که این چیزها نیست اگر همین آدمکش بجای این کار میگفت رای من کجاست می‌دیدید که چگونه با وانت از روش رعد میشد اون هم نه یک بار بلکه چند بار.......... همه فدای یک تار موی مجتبی‌ زمان (پسر امام زمان)

    پاسخحذف
  8. ناشناس۱۵/۸/۸۹

    با کمال ادب و احترام و تشکر بابت مطالب زیبایتان
    لطفا اصلاح بفرمایید
    "سندروز" را به اشتباه به جای "سندروم" یا "نشانگان" به کار برده اید

    پاسخحذف
  9. با کمال ادب و احترام و تشکر بابت مطالب زیبایتان
    لطفا اصلاح بفرمایید
    "سندروز" را به اشتباه به جای "سندروم" یا "نشانگان" به کار برده اید

    پاسخحذف
  10. امید جان؛ ممنون از تذکر شما؛ اصلاح شد

    پاسخحذف
  11. امید جان؛ ممنون از تذکر شما؛ اصلاح شد

    پاسخحذف
  12. ناشناس۱۵/۸/۸۹

    مطلبتون جالب بود
    البته فکر می کنم اولین رسانه ای که به قول شما با قضیه احساسی برخورد کرد عصر ایران بود نه آینده

    پاسخحذف
  13. ناشناس۱۶/۸/۸۹

    دوست عزیز اگر یادی هم نویسندهاین مطلب چه در بالاترین و چه در سایتتان می فرمودید بد نبود. بزرگواری کنید نام ایشان را مرقوم بفرمائید. من از خوانندگاه فوروم ایران آمریکا هستم. با تشکر

    پاسخحذف
  14. ناشناس۱۶/۸/۸۹

    man khodam daneshjooye sicology dar canada hastam , in matn dar ketabe sociology ma hm bood ba hamin mesali ke inja zekr shod. in axol amali tabiyi ast motasefane. nemitavan az mardom , taze ba ghavanine mojood dar oon keshvar va oon ghatele ravani khorde gereft. elm in mozoo rea sabet karde motasefane doostan

    پاسخحذف
  15. دوست ناشناسی که تقاضای ذکر نام نویسنده را کردید:

    متاسفانه منظور شما را متوجه نشدم. اگر منظورتان از نویسنده مطلب وبلاگ «شهیربلاگ» است که من هم اسم بردم و هم لینک دادم. اما اگر منظورتان چیز دیگری است متوجه نشدم.

    در ضمن من مدت ها است هیچ گونه فعالیتی در سایت بالاترین ندارم. اگر لینک مطالب این وبلاگ را آنجا می بینید احتمالا به دلیل لطف دوستان خواننده است.

    پاسخحذف
  16. مطالب شهیر شهید ثالث تو "فوروم ایران امریکا" که متعلق به خودشون هست درج میشه .

    پاسخحذف