۳/۱۲/۱۳۸۹

شجریان می ماند، اما نیک آهنگ چطور؟

محمدرضا شجریان، استاد الاساتید موسیقی سنتی ایران زمین است. چه کسی بود که این را نداند و چه کسی می تواند در چنین حقیقتی تردید ایجاد کند؟ استاد ما استادیش را از هیچ شخص، مقام و یا مرجعی نگرفته است که کسی بخواهد از او دریغ کند. او را مردم استاد خوانده اند، چرا که مردم بهتر از هر کسی می توانند هنرمندانشان را پیدا کنند و قدر بدانند. استاد آواز ایران هیچ گاه تلاش نکرد دامان هنر خود را به ورود در وادی سیاست بیالاید، اما آن زمان که گمان کرد نمی توان به این سکوت ادامه داد انتخابی کرد استادانه: او مردم را برگزید. صدای خس و خاشاک شد تا همه گان بار دیگر بدانند هنرمند آن است که مردم استادش می خوانند. صدای مردم است و عزیز کرده مردم هم می ماند. کاش این فوت کوزه گری را نیک آهنگ کوثر هم یاد می گرفت.

کاریکاتوریست چیره دست و سرشناس کشور را کمتر کسی است که نشناسد. اما نمی دانم از این خیل مشتاقان کاریکاتورهای نیک آهنگ چند نفر هستند که توانایی درک و تحلیل نفرت پراکنی های وی طی یک سال گذشته را دارند. کاریکاتور، هرچند از جانب حاکمیت ایرانی و حاکمان ایرانی همواره به چشم هنری دردسر ساز و نامقبول نگریسته شده اما به لطف نسلی از با استعدادترین کاریکاتوریست های کشور جایگاه مناسبی در میان ایرانیان پیدا کرده است. مانا و توکا نیستانی، نیک آهنگ کوثر، بزرگمهر حسین پور، هادی حیدری، جمال رحمتی و ... نام های آشنایی در میان ایرانیان هستند که سال ها حرف های ناگفته خود را در میان کارتون های آنان دیده اند و لبخند زده اند. کاریکاتور هنر به تصویر کشاندن حرف های ناگفتنی است. حرف های مردمی که زبانی غیر از کلام می خواهند برای به تصویر کشیدن آنچه گفتنش حکایت هفتاد من کاغذ می شود. اما کاریکاتور نیز به مانند هر هنر دیگری بی مردم می میرد. کاریکاتوریست نیز به مانند هر هنرمند دیگری آنگاه که مردمش را از دست دهد مرده است. کاریکاتوریست سیاست مدار نیست که بقایش را بتواند از هزار عامل و منشا قدرت دیگر غیر از مردم بگیرد. کاریکاتوریست هنرمند است و هنرمند یعنی مردم، یعنی محبت. اما گویا آقای کوثر این را فراموش کرده اند.


من نمی خواهم به استبداد جمعی دامن بزنم. من نمی خواهم از استبداد اکثریت دفاع کنم. من نه می توانم و نه می خواهم که حق حیات و ابراز عقیده را از اقلیت بگیرم. اما من باور دارم که چه ما بخواهیم و چه نخواهیم وادی هنر متفاوت است از سیاست. آنان که می خواهند هنر را به سیاست پیوند بزنند همواره در خطر از اینجا رانده شدن و از آنجا واماندن تهدیدشان می کند، پس باید بندبازهایی زبردست باشند تا از این خط باریک به سلامت عبور کنند و در این عبور تنها اتکایشان می تواند به یک مرکز ثقل باشد: «مردم». هنرمند نمی تواند هم خود را به سیاست بیالاید و هم به خواست اکثریت مردم پشت کند، در عین حال انتظار داشته باشد که جایگاهش به عنوان یک هنرمند را هم حفظ کند. این انتخابی است که من گمان می کنم نیک آهنگ کوثر انجام داده است. انتخابی که از نگاه من به پریدن از هواپیما بدون چتر نجات شباهت دارد.


توضیح بیشتری نیست. همه چیز در دو اثر از آقای کوثر خلاصه می شود، هرچند که به همین خلاصگی نیست. شاید بتوان با طنزی تلخ گفت «این هم از هنر آقا کوثر است که همه چیز را می توان در دو اثر خودش خلاصه کرد».

۵ نظر:

  1. سلام

    شاید بتوان قسمتی از حرفت را قبول داشت، امّا به نظر من برای زدن چنین حرفی نیازی به مقایسه‌ی آقای شجریان وآقای نیک‌آهنگ نداشت.
    اگر به مقام مقایسه برآییم
    این‌ هم قابل ذکر است که
    که هنر گاهی ابزار می‌شود.
    آقای نیک‌آهنگ کوثر در سه سالی که وبلاگش و کاریکاتورهایش را دنبال می‌کنم همیشه سیاسی نقش می‌زده است، چون هرکسی به فراخور توان و قدرت تخیل ، یا قدرت زبانی خودش به نحوی اعتراض یا نظر خودشو ابراز می‌کند. مثل خبرنگارهای مختلف که ابزراشون قلم است و کلمه مثل خود شما. اگر بخواهیم دقیق‌تر نگاه کنیم کلمه و قلم هم هنر به حساب می‌آیند و این دیدگاه درست نیست که در مقاصد سیاسی استفاده نشود. سال‌هاست با کلمه‌ها سیاسی‌ترین نوشته‌ها نوشته می‌شود و محبوبیت خاص خودشان دست می‌یابند و برای مردم یک الگو یا اسطوره می‌شود، ساده‌ترین و دم دستی ترین مثال قلعه‌ی حیوانات است. از بحث دور نشویم، برخلاف همیشه که مقاله‌های شما را در این وبلاگ دنبال می‌کردم و لذّت می‌بردم از دقت‌تان، این بار این پست شما برام قابل درک نبود. چون هیچ ارتباطی بین این دو نمی‌بینم و لزومی ندارد دلخوری‌مان از چند کار یک هنرمند را (همین دو کاری که گذاشتین) بهانه‌ای کنیم برای این‌که کلیت یک هنرمند را زیر سؤال ببریم آن‌هم به منظوری دیگر... مانند این است من به خاطر این‌که از این‌که مادر غذا نمی‌پزد ناراحت باشم، بگویم مادر بدی‌ست و دلیلش هم این است که یخچال پر است ولی غذا حاضر نیست. باور کن همین‌طوری به نظرم رسید.

    پاسخحذف
  2. دوست عزیز

    ابتدا ممنون از لطفی که به مطالب این وبلاگ داشتید. راستش این یادداشت اول نه به این صورت بود و نه قرار بود با این عنوا منتشر شود. پاراگراف اول یادداشت را من در مورد حسین درخشان نوشته بودم و عنوان یادداشت هم «حسین درخشانیسم» بود. عادت ندارم به هیچ وجه یادداشت هایی را که می نویسم بازنویسی و یا اصلاح کنم، اما در مورد این یادداشت به نظرم رسید مقایسه نیک آهنگ با حسین درخشان بی انصافی است. پس در واقع هنگامی که نیک آهنگ را با استاد شجریان مقایسه کردم باید حق بدهید که به او حترام بسیار زیادی گذاشته ام. منصفانه هم این یادداشت را بخوانید تایید خواهید کرد که تمام انتقاد من به نیک آهنگ در آن فوت کوزه گری نهایی است. من اصلا سیاسی نوشتن را منفی نمی دانم که اگر اینگونه بود صاحب این وبلاگ نبودم. من آثار آقای کوثر را یکجا زیر سوال نمی برم همان طور که اشاره کردم ایشان و چند چهره دیگر نسل طلایی کاریکاتوریست های تاریخ کشور ما هستند. من اتفاقا برعکس نظراتی که در گوگل ریدر زیر این مطلب نوشته شده به هیچ وجه تعصبی به چهره مهندس موسوی نگاه نمی کنم. تمام حرف من این است که هنرمند، چه سیاسی کار باشد چه نباشد در لحظاتی از زندگی خود بر سر دوراهی های خطیری قرار می گیرد. در این دوراهی ها از نگاه من تنها راه نجات مردم هستند. در مورد آقای کوثر هم من قضاوتی نکردم، اما نوشتم که به نظر من مردم واکنش تاریخی مثبتی به این آثار جدید و خط مشی افراطی ایشان نشان نخواهند داد.

    پاسخحذف
  3. salam arman...
    mibinam ke az filter dar oumadi???
    bebin man pass e gmailam o yadam rafte!!!!!!!!

    پاسخحذف
  4. man address gmailet o nadaram

    پاسخحذف
  5. ناشناس۱۵/۳/۸۹

    حال کردم. نیک آهنگ حسابی اونجای سبزاللهی را فلفلی کرده.

    پاسخحذف