۳/۱۷/۱۳۸۹

ناله ای در میان نهاده از سوی ناخرسندی خاموش در پاسخ نامه سرگشاده دکتر سروش

توضیح: متن زیر با همین تیتر یادداشتی بود که در وبلاگ «کنج ملال» خواندم. لازم به توضیح نیست که زاویه نگاه نگارنده به مسئله هیچ شباهتی به دیدگاه من ندارد. در چنین حالتی شاید طبیعی بود که تنها به آن لینک دهم اما به نظرم رسید که اینجا بازنشرش کنم، شاید بیشتر مورد توجه قرار گیرد. متن بدون تغییر و با اجازه از نگارنده آن منتشر می شود.


بدون انگیزه هیچ گونه بی احترامی به آقای دکتر سروش، و صرف نظر از آموزه هایی که می پرورند و صرف نظر از گروهی که پیرامون ایشان را پر می کنند، یعنی تنها نسبت به نامه ای که روانه عالم رسانه ها کرده اند و برنامه ای که در آن در برابر بهانه عالمان، ترک خانه را برایشان پسندیده اند:


نمی توانم با خویش صادق باشم و تصور کنم که ایشان به پایه ای از حوزه بیگانه و بی خبر باشند و به چنان به روحیه و رویه مخاطبان خویش ناآشنا باشند که ندانند یا نتوانند احتمال دهند که این نامه و مانندش، آن هم از خامه ایشان و به همان سبک هنرمندانه تداعی کننده دعوی ها و با همان لحن گزنده تداوم دهنده دغدغه های گذشته، از سوی مراجع چگونه قلمداد می شود و نزد مدرسان و فضلا چگونه تلقی می شود و ساده لوحانه است که ایشان را از خویش ساده تر گمان کنم و ایشان را غافل از یا جاهل به پی آمدهای زیان بار این کردار بر جنبش و تلاشی که خود را در زمره اش می دانند، تصور کنم.


نمی خواهم در صداقتشان تردید کنم ولی به ایشان یادآوری می کنم که تجربه این رویکرد ابزاری را پیش از این نیز آزموده اند و اگر بزرگواری آن مرحوم نبود، گمان نمی کنم رفتار ایشان با آن عالم مظلوم غیر سیاسی که بیش از هر کسی غمگین حمله به بیت مرجعیت بود، اما رویه سیاسی نداشت، مورد پسند عموم و خواص قرار می گرفت و…دست کم من شخصا دل شکسته شدم که همان گونه سخنانی را از زبان متفکری امروزین بشنوم که نواب صفوی در نامه هتاکانه اش به آیة الله بروجردی نوشته بود و متهمش به بی غیرتی و بی شرفی کرده بود و البته حوزه جوابش را در همان نماز جماعت آیة الله خوانساری که نامه را پخش کردند، داد، اما مرحوم محمد تقی جعفری علی رغم یک کم لطفی از سوی آقای گنجی که شما هم بر آن صحه نهادید، جوابی نداد و کسانی هم که جواب داشتند از سوی ایشان منع شدند. همینقدر یادآوری می کنم که بگویم با این موضع غرور موضوع را عقیم می کنید و آشفتن وضع، مانع از حمل می شوید.


جناب دکتر سروش، چگونه توقع دارید با این تفرعن هایی که در محک نقد زیبایی شناسی و هنر و ادب گران ترین هایند، اما بر دل ها هم همانقدر زخم بتر و بیشتر برچای می نهند، دل کسانی را به دست آورید که هنوز بیداد زبانتان را از یاد نشسته و بیان و سخنرانی هایتان را در یاد دارند؟


تنها من نبودم که گواهم که آیت الله…نامه ای محرمانه و محترمانه به شخص شما ارسال نمود و متواضعانه مواضعی را مورد انتقاد قرار داد و جوابتان را خواستار شد و مکرر تصریح نموده بود به مراتب فضلتان و مصرانه تاکید می نمود بر تقوا و پروایتان و صادقانه خدماتتان را ستوده بود. شما نامه سرگشاده در جوابش منتشر کردید و به ادبیات جاهلی و واعظانه اش تاختید و دوستانتان هم به تایید دست زدند و دستش انداختند، حال شما نامه سرگشاده می نویسید و می دانید که قبل از آنکه به دست علما برسد همه عالم انتشارش داده اند و منتظر واکنش ایشانند؟


نه، من نمی خواهم باور کنم که خدای نا خواسته حرکتی کرده اید که عالمان را مردد و ضعیف یا متزلزل و زبون نشان دهید و حجت بر ایشان تمام کرده باشید تا بعد به مردم بگویید دیدید اینها به تاریخ پیوسته اند و کاری برایتان نکرده اند؟ و با آنکه آدم خوش باوری هستم و تلاش هم کرده ام به بزرگان جنبش های مردم علی رغم انتقادات جدیی که دارم، نتازم تا آب به آسیاب ظالمان نریخته باشم، اما با قطع نظر از افکار و آثارتان و با تاکید بر اینکه معتقدم در حقتان جفاها شده، اما از منطق و روش شما در این مواجهه ترسانم و نگران و می توانم درک کنم که شیوه های هوشمندانه ای از این قبیل را چاره ی کار می یابید، اما نمی توانم تاییدش کنم و باز هم می گویم که دارید خودتان به همان دردی مبتلا می شوید که با داعیه ی درمانش، دل های مردم را به خود خوانده و اجابت شنیده اید؛ زبان شما و متاسفانه به نحو روز افزونی زبان محسن کدیور نیز که همواره برایم عزیز بوده ومی ماند، بلکه زبان بسیاری از شمایان دارد به تدریج به همان زبانی ماننده می شود که راندنش را آرزو می کردید و می کنم.


نمی دانم چند نفر مانند من می اندیشند، ولی به نوبه خودم دچار بی اعتمادی می شوم، زمانی که محسن کدیور به صرف انتقاداتی که چند سالی است دارد و دارم، در نقل قول از آیة الله العظمی فاضل لنکرانی قدس سره درباره امری مربوط به روزگاری که نه او نه بسیاران و بیشتران، چنین انتقاداتی نداشتند، می گوید: محمد فاضل که چند سال پیش به عنوان مرجع مرد، و نا امید می شوم از آنکه می بینم شمایی که با مرجعیت همانقدر رفتارها و گفتارهای ناپسند داشته اید که متاسفانه برخی از ما با شما داشته ایم، تعیین تکلیف برای مراجع می کنید، آن هم در علن و با بوق و کرنا، حال آنکه خود توصیه های خصوصی و محرمانه بزرگانی چون علامه طهرانی قدس سره الشریف را به عنوان «نوشته یکی از طلاب مشهد» به بوته ضرب و شتم قوافی و استعارات زیبایتان بردید، اینک با لحن آمرانه به همان ها می گویید که چنین کنید و چنان… و شما هم در جای من اگر می بودید، لاجرم یا به صداقت این شخص بی باور می شدید یا از نفس و غرور و خودخواهیش هراسناک می گشتید.

عرایض بنده نامه سرگشاده نیسست، ناله سرگشاده است. ای کاش می دانستید که چه بسیارند کسانی در همین حوزه مقدسه قم که دل به شمایان بسته بودند و با مشاهده چنین مواردی پاک از شمایان امید گسستند و به سنگر پیشین دو چندان پیوستند.


نیز بدانید که خود متهم به «مرجع تراشی و مرجع کوبی» می شوید وقتی هرگز امکانات رسانه ای و ظرفیت های زبانی و قابلیت های اطلاع رسانی خویش را برای حمایت از مراجع محبوس و محصور و مطرودی که متاع علمی شان در بورس افکار شما سودآور نبوده است، به کار نگرفته اید و نخواهید گرفت، اما در حمایت از کسانی که بضاعت علمی شان کمتر از آن است که دیده های سخت گیر شما را اساسا متوجه خویش کند، به مصلحت جویی و مصلحت گویی، قیل و قال در انداخته و صد گونه مقال بر آورده اید. گلایه نمی کنم، و پاسخ هم نمی گویم، که نه مخاطب خطاب شمایم و نه موضوع عتابتان، و نه سخن گوی خوبانم و نه وکیل مدافعشان، اما نامه سرگشاده لاجرم به میهمانان ناخوانده هم رخصت عرض سلامی و فرصت چند کلامی می دهد…نمی دهد؟


پی نوشت یکم: وانگهی چه کسی گفته مراجع خاموشند؟ بله مانند شما نمی خروشند و اثرمندی تلاششان را به گستراندن نام و نشانشان نمی فروشند، اما آیا بی خبرید که میزان و نتایج رایزنی های گروهی از علما چه بسیار فواید داشته برای مردم که بسیاری از راه کارهای شمایان نداشته است؟ آیا اگر در راستای خواسته ها و ناخواسته های مردم برخاسته باشند و سربلند از کار در آمده باشند، به خاموشی سرزنش می شوند و دست آوردشان ارزشی در سنجه شما و با هنجارهای شما ندارد، اما اگر مدیحه سرایی سران جنبش و مرثیه سرایی قربانیاش را در مطبوعات و مکتوبات بنشانند، گویا و گرامی اند؟


پی نوشت دوم: مراجعی که 14 سال در حصر و حبس بودند، که 11 سال در حصر بودند، که اجازه دفن جنازه هاشان در مقابر مسلمین ندادند، که در زندان افتادند و گزارش احوال خویش هم نوشتند و به دستتان هم رسید، که 9 سال در اوین بودند، که به نحو مشکوک در گذشتند،که….آیا به عنوان پاداش خاموشی این سرنوشت را یافتند و باید امروز شرمسار سروش و غیر سروش باشند یا سروش های خاموش که آنها را حتی شایسته بر زبان راندن نام آنها نیافتند، باید شرمنده و سرشکسته باشند؟


پی نوشت سوم: می توانید صادقانه بگویید که در رویای آزادی انسان و ایزان و اسلام نیستید و با انحصار و فشار و استبداد نمی ستیزید، بلکه انحصار دیگری را توصیه و استبداد تازه ای را هدف قرار داده اید، تا صادقانه هم پاسخ بگیریر که چه کسانی همراه شما و چه کسانی در راه دیگری گام بر می دارند. اما اگر دغدغه مردم و میهن دارید، خود از گستره کرامت انسانی و عزت و شخصیتش دور نیفتید که هستند کسانی که بی پیش داوری ناظرند و کوچک ترین لغزشتان را شخیص می دهند و با آن دور تر می شوند یا دیرتر می گروند.


اگر مطلبی را ناروا یا نابجا یافتید به بزرگی و بزرگواری خود بر من خرده نگیرید، مصلحت بینی هایم کم و کمتر شده که از ملک مظلوم و از ملکوت محرومم و هر چند نه رندم و نه عالم سوز، اما کار ملک است آنکه تدبیر و تامل بایدش.

یک بنده شرمنده

مطالب مرتبط:

دکتر سروش: اکنون نوبت شما خاموشان ناخرسند است

نامه سروش به مراجع و دو نکته

مهاجرت ، راه سوم در پیش روی مراجع تقلید

دکتر سروش٬ سیاست٬ و سبکِ نگارش:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر