استاد گرامی مینوازد و میخواند تا میرسد به بیت:
«ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت»
یک چیزی به نظرم اشتباه است. یعنی توی کَت من نمیرود! من نمیتوانم تصور کنم کسی خرقه را از «سر» به درآورد؛ به نظر من باید خرقه را از «تن» به در آورد! استاد اصرار میورزد اما بنده حتی به حرمت استادی ایشان هم حاضر به پذیرش نیستم. استاد میفرمایند «خود سیدخلیل* هم همین را میخواند»! انصافا روی حرف سیدخلیل دیگر نمیشود حرف زد؛ ولی حرمت سیدخلیل هم شاید بتواند دهان آدم را ببندد، اما تردید را که از دل بیرون نمیکند! به دیوان حافظ مراجعه میکنیم. نوشته است: «خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت». استاد گمان میکند حجت تمام است، اما من نمیپذیرم. نمیدانم دیوان به تصحیح چه کسی بود اما هرکه بود و هرکه هست، به باورم دقت لازم را در این مورد به خرج نداده است: «خرقه را که از سر نمیپوشند که آن را از سر به درآورند! خرقه را به تن میکنند و از تن هم به درمیآورند».
سراغ اینترنت میآیم. «خرقه»، این واژه آشنا و ای بسا یکی از پرکاربردترین واژگان شعر و ادبیات کهن عرفانی ما در صفحه ویکیپدیا تعریف نشده است! (دست کم تا تاریخ نگارش این یادداشت) همین واژه در لغتنامههای آنلاین تعریف مفصل و مشروحی ندارد. (اینجا) به سراغ دیوان حافظ آنلاین میروم؛ باز نوشته است:
«خرقه از سر به درآورد و ...». (+)
ادامه نمیدهم. آسمان هم به زمین بیاید من نمیتوانم باور کنم که حضرت حافظ این مسئله ساده را رعایت نکرده باشد! حالا همه عالم و آدم هم بیایند و مدام نسخههای خودشان را به رخ بنده بکشند که اتفاقا این یکی جلد طلاکوب داشته باشد و آن یکی خط نستعلیق و دیگری برگهای روغنی. من یکی زیر بار نخواهم رفت؛ مگر نشنیدهاید که میگوید: «گر فلک با من نسازد چرخ را وارون کنم؟» تازه اینجا که با چرخ فلک دست به گریبان نیستیم. اینجا با بازار مکارهای مواجه هستیم که حتی ادبیات را هم صرفا با زیورآلات به خورد مخاطب میدهد و البته مخاطباش هم دیوان حافظ را با معیار طرح جلد و رنگ کاغذش انتخاب میکند!
خلاصه کار، در نهایت جست و جوهایم به اینجا میرسد که گویا یک بنده خدایی به نام «محمد حسین بهرامیان» کتابی منتشر کرده است با عنوان «یکصد بیت پرماجرای حافظ». (+) جالب اینجاست که جناب بهرامیان در تشریح کار خود و برای نشان دادن مجموعهای از آرا و تفاسیر گوناگون در مورد ابیات «پرماجرای» حافظ، دقیقا به بیت مورد علاقه من اشاره میکند و میگوید:
... تلاش شده رأیی از نظر دور نماند تا جایی كه حتی از بدرالشروح هم كه از شارحان قرون گذشته است، استنادهایی را آوردهام. مثلا برای بیت «ماجرا كم كن و بازآ كه مردم چشم / خرقه از تن به در آورد و به شكرانه بسوخت» نظر بیش از 20 حافظپژوه را آوردهام...
دقت کردید؟ «خرقه از تن به درآورد» و نه از سر! خب دست کم حالا فکر میکنم انگیزه کافی داشته باشم که در اولین فرصت کتاب جناب بهرامیان را تهیه کنم؛ هرچند احتمالا تفاوت چندانی هم نخواهد کرد؛ آنجا هم اگر خرقه را از «سر» به درآورند من قبول نخواهم کرد؛ از قدیم گفتهاند: «آدم باید خودش عاقل باشد»!
پینوشت:
* اشاره به زندهیاد، استاد «سیدخلیل عالینژاد».
آرمان عزیز این را هم میتوانی به تحقیقات خود اضافه کنی :
پاسخحذفخرقه از سر به درآورد:خرقه جامه ای است از جلوبسته، به همین دلیل آن را از سرمی پوشند ویابیرون می آورند.بیرون آوردن خرقه نشان از "اقرار و اعتراف به گناه واستغفارازآن،وتغییر راه وروش ، وبه طورکلی انتقال از مقامی به مقام دیگر است...وگناه مردم چشم(عنبیه)احتمالاً به غیر معشوق نگاه کردن است.
"رجوع شود به دیوان حافظ.به کوشش سیدصادق سجادی-علی بهرامیان.توضیح واژه ها ومعنای ابیات کاظم برگ نیسی.انتشارات فکرروز.آدرس کتابخانه خاله جان!
نمیدونم شوخی بود این پستت یا جدی؛ ولی خب اومدم اینیو بگم که بالایی گفت. خرقه جامهای است جلو بسته، پیرهن نیست که از تن به درش بیارن
پاسخحذفشنیدم در قدیم وقتی دو تا طلبه (یا صوفی؟ تردید از من) بحث میکردن، اون که مغلوب میشده به شکرانه پایان بحث و جدل خرقه را از "سر" به در میکرده و به شکرانه پایان نزاع میسوزونده
قاف.الف. با اشاره م.م.ب. درک شعر آسان شد: یعنی حافظ میگوید آنچه من به چشم خود دیدم، نظر مرا برگرداند. و این به نظرم همه رمزهای شعری این بیت را باز میکند. پرسش من از م.م.ب. اینست که، برای رسم نمادین سوزاندن خرقه، آیا در ادبیات پیش و پس از حافظ رفرانس هایی هست ؟ با تشکر.
پاسخحذفقاف.الف. با اشاره م.م.ب. درک شعر آسان شد: یعنی حافظ میگوید آنچه من به چشم خود دیدم، نظر مرا برگرداند. و این به نظرم همه رمزهای شعری این بیت را باز میکند. پرسش من از م.م.ب. اینست که، برای رسم نمادین سوزاندن خرقه، آیا در ادبیات پیش و پس از حافظ رفرانس هایی هست ؟ با تشکر.
پاسخحذف