من همچنان ترجیح میدهم آنچه را که «مسابقه سالانه دویچه وله» خوانده میشود، «جشنواره» بنامم. به باور من ذات آنچه که اینجا مورد بحث و توجه قرار گرفته است نه از جنس یک مسابقه است و نه اساسا میتواند باشد. بهانه این یادداشت شاید یادداشت «سوار موج آلمانی (دویچه وله)» از وبلاگ «چهاردیواری» باشد، اما من تلاش میکنم تا از قبل آن نظرات خودم پیرامون این جشنواره را تشریح کنم.
چگونه میتوان یک مسابقه برگزار کرد؟
برخورد با جشنوارههای وبلاگ نویسی، تنها بهانهای نبوده است که سبب شوند من به چنین پرسشی فکر کنم. شاید حتی مستقل از نمونههای موجود نیز من بارها با خود اندیشیدهام که اگر قرار باشد یک مسابقه فراگیر برترین وبلاگنویس برگزار کنیم به چه ابزاری نیازمندیم؟ از نگاه من کمترین پیشنیاز یک مسابقه، تعریف و توافق بر سر یک سری معیارهای کلی است. برای مثال همه میدانند که در یک مسابقه فوتبال تیمی برنده خواهد شد که تعداد گلهای بیشتری وارد دروازه حریف کند. اما در مسابقه وبلاگنویسان چه طور میتوان قضاوت کرد؟
من چند معیار احتمالی میتوانم معرفی کنم. برای مثال «تعداد بازدید کنندگان»، یا «تعداد لایکهای دریافت شده در گودر»، یا حتی «تعداد یادداشتهای منتشر شده در طول سال» و ... هر یک از خوانندگان این متن میتوانند معیارهای دیگری به این فهرست اضافه کنند، اما به واقع کدام معیار میتواند اصالت داشته باشد؟ حتی اگر بخواهیم معیار سیاه و سفید «حقانیت» را هم فراموش کنیم، کدام معیار میتواند مورد توافق قرار گیرد؟
محدود کردن این پرسش به قضاوت در مورد وبلاگها کار نادرستی است. پرسش مشابهی را میتوان در مورد مسابقه بهترین کتاب سال، مسابقه بهترین فیلم سال، مسابقه بهترین موسیقی سال و یا حتی مسابقه بهترین نشریه سال هم مطرح کرد. تقریبا در همه این زمینهها جشنوارههایی سالانه برگزار میشود که زیرکانه از نام «مسابقه» پرهیز میکنند و در نهایت هم برترینها را از نگاه منتقدین و البته مخاطبین انتخاب میکنند. (جشنواره فیلم فجر، جشنواره تیاتر فجر، جشنواره موسیقی و انواع و اقسام جوایز ادبی را به خاطر بیاورید) گویی سالها پیش از اینکه وبلاگستان با این پرسش کلیدی مواجه شود، همین پرسش در رشتههای دیگری به بحث گذاشته شده و پیشنهاداتی عملی به اجرا درآمده است. اگر من به شخصه بخواهم از تجربیات این جشنوارهها استفاده کنم به دو معیار کلی اشاره خواهم کرد: «تقریبا در تمامی این جشنوارهها هم نظر مخاطبان عام پرسیده میشود و هم هیاتی به داوری برگزیده میشوند که نظری به اصطلاح کارشناسانه اعمال کنند. جوایز این دو بخش متمایز است اما معمولا جایزه ویژه داوران است که معتبرتر شناخته میشود». دست کم من نیز راهکار بهتری به ذهنم نمیرسد.
چه کسی نماینده وبلاگستان فارسی است؟
این پرسش را من تنها در رقابت میان وبلاگستان فارسی با دیگر زبانهای جهان مطرح نمیکنم. اساسا اشاره اصلی من به نامزدهای برترین وبلاگ فارسی زبان است که به دور نهایی راه پیدا میکنند. مسئله این است که چه کسی این وبلاگها را انتخاب کرده است؟ چه کسی حق دارد تشخیص دهد که انتخاب مخاطبان میان چه گروهی از وبلاگها باید محدود شود؟
در پاسخ به این پرسش من باز هم ترجیح میدهم که به نمونههای دیگری خارج از فضای مجازی مراجعه کنم. در نمونهای نزدیک و آشنا پرسش من این است که «چه کسی فیلم جدایی نادر از سیمین را به جشنواره برلین ارسال کرد؟» پاسخ این پرسش را دقیقا نمیدانم، اما بدون تردید نه من و نه احتمالا هیچ یک از مخاطبین این وبلاگ نقشی در این انتخاب نداشته ایم. پس پرسش بعدی این است که «آیا جدایی نادر از سیمین در جشنواره فیلم برلین نماینده سینمای ایران بود؟» پاسخ به این پرسش خیلی سلیقهای به نظر میرسد. من شاید بگویم بلی، مسعود ده نمکی شاید بگوید خیر، ابراهیم حاتمی کیا شاید بگوید «از برخی جهات بلی، از برخی جهات خیر»!
حرف من این است که وقتی ما در مورد چنین جشنوارههایی سخن میگوییم که مانند یک مسابقه ورزشی نمیتوانند معیارهایی خشک، قانونی، همه فهم و جهان شمول داشته باشند، باید در مورد به کار بردن توصیفات با احتیاط بیشتری سخن بگوییم. اینجا شاید بد نباشد که بپرسیم «نماینده سینمای ایران» و یا در مورد بحث خودمان «نماینده وبلاگستان فارسی» به چه معناست؟ آیا منظور بهترینها هستند؟ آیا منظور منتخب بیشترین مخاطبین هستند؟ منتخب بیشترین کارشناسان؟ یا شاید هیچ کدام، تنها یک نمونه از دهها و صدها نمونه دیگر؟
پیش از پاسخ دادن به این پرسش من بهتر میدانم که به یاد بیاوریم برگزاری یک جشنواره به هیچ وجه مشابه برگزاری یک انتخابات سیاسی نیست. حتی شباهتی هم به برگزاری یک مسابقه جهانی ورزشی نظیر المپیک ندارد. اصولا در موارد بسیاری به همان دلیل که امکان تعیین معیارهایی جهان شمول وجود ندارد، امکان برگزاری مسابقات و یا حتی جشنوارههای تمام عیار هم وجود ندارد. پس هر کسی، چه یک نهاد مدنی، چه یک نهاد حقوقی و چه حتی یک شخص با تمکن مالی و نفوذ کافی میتواند برای خود یک جشنواره تشکیل دهد با معیارهایی که خودش میپسندد. طبیعی است که برگزیدگان جشنواره برلین ممکن است هیچ گاه از جانب داوران «اسکار» قابل قبول دانسته نشوند. در داخل کشور نیز ما جوایز ادبی متفاوتی داریم که هر سال به گروهی از نویسندگان و آثار هنری تعلق میگیرند اما گاه هیچ گونه اشتراکی با هم ندارند. همه این جشنوارهها ملاکهای ویژه خود، نگاه ویژه خود و البته داوران ویژه خود را دارند. چگونه میتوان معترض شد که چرا برگزیده جایزه ادبی هوشنگ گلشیری با برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد متفاوت است؟
آیا دچار نسبی گرایی افراطی هستیم؟
به گمانم با این همه تشکیک در تمام اصول قطعی انگاشته شده، طبیعی است که به این پرسش برسیم که آیا اساسا امکان هیچ انتخابی وجود ندارد؟ پاسخ من چندان صریح نیست. اصولا گمان میکنم هیچ پاسخ صریحی به این پرسش وجود ندارد. ما تنها میتوانیم به سیر طبیعی امور امیدوار باشیم. به چرخه طبیعی عرضه و تقاضا که اینجا شاید به «عملکرد و اقبال» تغییر پیدا کند. برای مثال بد نیست از خود بپرسیم چرا جایزه سینمایی برلین اینقدر در سطح جهان با اهمیت شده، اما مثلا یک جایزه مشابه احتمالی در کشور لهستان چنین اعتباری ندارد؟ پاسخ من همان چرخه «عملکرد و اقبال» است.
به باور من، یک جشنواره اعتبار خود را از اقبال عمومی کسب میکند. یعنی اگر به مرور بتواند مخاطبین خود را، چه از جنس مخاطبین عام و چه از جنس کارشناسان و منتقدین متقاعد سازد که معیارهایی اعمال شده در آن جشنواره قابل اتکاست، میتواند به اعتبار و شهرت برسد. در واقع فرآیند کسب «اعتبار» فرآیندی بسیار پیچیده، زمان بر و البته دشوار است. بدون تردید عوامل بسیاری در این فرآیند دخیل هستند. از جمله عملکرد هیات داوران، اقبال مخاطبان، تبلیغات، رویکرد شرکت کنندگان و ... اما در نهایت باید بپذیریم که برگزیده یک جشنواره تنها و تنها بهاندازه اعتبار همان جشنواره حایز اهمیت است، و به صورت متقابل یک جشنواره نیز اعتبار خود را از کیفیت برگزیدگان خود کسب میکند. خلاصهاش این میشود که برگزیده جشنواره ادبی گلشیری لزوما بهترین اثر ادبی کشور نیست، بلکه بهاندازه اعتبار جایزه ادبی گلشیری اعتبار دارد. برگزیده جشنواره دویچه وله نیز لزوما بهترین وبلاگ نویس نیست، بلکه تنها به اندازه اعتبار جشنواره دویچه وله اعتبار دارد.
جشنواره دویچه وله چقدر معتبر است؟
این واقعا پرسشی نیست که به صورت مجرد بتوان به آن پاسخ گفت. شاید باید در کنارش پرسید «از چه جهت»؟ یا «در مقابل کدام جشنواره رقیب»؟ و یا «از دیدگاه چه کسانی»؟ اما آنچه که من میتوانم در موردش اطمینان داشته باشم این است که اعتبار جشنوراه دویچه وله نیز به مانند هرجشنواره دیگر، تابعی است از عملکرد آن. اینکه تا چه حد شفاف عمل کند؟ معیارهایی که در نظر میگیرد چه هستند؟ شیوههای رای گیری و یا انتخاب نهاییاش کدام هستند؟ مخاطبین عام و یا وبلاگ نویسان به عنوان مخاطبین خاص چه رویکردی در برابر آن دارند؟
اینها پرسشهایی است که من مدام برای خودم مطرح میکنم و در پاسخ به آنها نسبت به جشنواره دویچه وله موضع گیری میکنم. خلاصهاش اینجا این میشود که من نقاط قوت و ضعف متفاوتی در این جشنواره میبینم که به زودی در مورد آنها خواهم نوشت. اینجا تنها تلاش کردم به طرح صورت مسئله بپردازم تا شاید یک گام به سوی شفافسازی بحث برداشته باشم.
در همین مورد بخوانید:
یک جشنواره خودمانی (+مجمع دیوانگان)
جشنواره وبلاگی دویچه وله- چگونه و به چه کسی رای بدهیم؟ (+مجمع دیوانگان)
چرا باید ایرانیها بیشتر از همه مسابقه دویچه وله را جدی بگیرند؟ (+راز سر به مهر)
در باره واکنشها به مسابقه دویچه وله (+آرش کمانگیر)
در جواب سوالی که پرسیدید:
پاسخحذفتو این مقاله تلاش شده یه مدل ارائه بدن برای تشخیص وبلاگنویسهای تاثیرگذار. از اطلاعات آماری یک پست مثه تعداد لینکهای به بیرون، طول پست، تعداد کامنتها و… استفاده کردن که یه پست تاثیرگذار رو تعریف کنن و بعد اینطوری گفته شده که نویسندهای که یه پست تاثیرگذار داشته باشه موثره. وبعد هم از یه دیتاست (dataset) استفاده کردن واسه آموزش به مدل. ایدهی جالبی اومد به نظرم. حالا اگه حوصله داشتین بخونین، مستحبه: Identifying influential bloggers in a
community
http://botejeghe.wordpress.com/