۱۰/۲۷/۱۳۸۸

سرانجام جنبش ما - بخش هشتم - ما هنوز بی شماریم

بیانیه شماره 11 را به یاد می آورید؟ آنجا که میرحسین برای اولین بار از «چه باید کرد؟» نام برد و بر لزوم تشکیل «هسته های اجتماعی» سخن گفت. همه ما می دانیم که جنبش سبز بر پایه همین هسته های کوچک شکل گرفت و رهبری واقعی را همین هسته ها بر عهده داشتند. شبکه ارتباطی گسترده ای که حتی اگر از ساده ترین و متعارف ترین رسانه های ارتباط جمعی نیز محروم شود باز هم ارتباط میان اجزای جنبش را محقق می سازد و انسجام آن را حفظ می کند؛ هرقدر که بیشتر می گذرد بیشتر به مهندس حق می دهم که انگشت خود را بر روی این نقطه قوت جنبش گذاشت.


جامعه ما برای چند سالی در یک خواب زمستانی فرو رفته بود؛ پیروزی غافل گیر کننده محمود احمدی نژاد در انتخابات سال 84 همه را شوکه کرد و تا از این شگفتی بیرون بیاییم دیگر از جامعه چیزی باقی نمانده بود. شور و شوق و توان و انرژیمان شعله های لرزانی شده بود مدفون در زیر خاکستر ملال و ناامیدی. میرحسین و یارانش برای زدودن این غبار دلمردگی از جامعه ما راه دشواری را پیمودند. اما زمانی که این شعله های لرزان دوباره زبانه گرفتند، آنگاه که دست های جدا مانده مان دوباره یکدیگر را یافتند دیگر هیچ کس و هیچ چیز را یارای ایستادگی در برابر ما نبود؛ دیگر حتی به رهبر و واسط و محرک هم نیاز نداشتیم؛ ما ذخیره بی پایانی از اندوخته های چندین نسل بودیم که همه را یک جا به کار بستیم، ما خودمان رهبر و رهرو بودیم و این کلید طلایی موفقیت های جنبش سبز بود.


در یادداشت «فراموش کرده ایم» مدعی شدم که بسیاری از شعارهایی که جنبش سبز حول آنها شکل گرفت به دست فراموشی سپرده شده است. شعارهایی که کارگر و کارفرما، کشاورز و کارمند، دانش جو و معلم، زن و مرد، پیر و جوان را گرد خود جمع می کرد. باز هم تکرار می کنم که به گمان من مدت ها است که بسیاری از شعارها و خواسته های جنبش سبز زیر سایه سنگین «دموکراسی خواهی» و «عدالت طلبی» (از نوع سیاسی آن) کم رنگ شده اند. هرچند که طبقه روشنفکر و تحصیل کرده به خوبی قادر به تشخیص این حقیقت است که حل مشکلات اقتصادی نیز در گرو حل مشکلات سیاسی و برپایی یک دموکراسی واقعی است*، با این حال من گمان می کنم که این کفایت نمی کند. برای بسیاری از بخش های جامعه باید صریح و شفاف سخن گفت. باید «دموکراسی» را به «نان شب» ترجمه کرد. باید از فقر سخن گفت، از بیکاری، از بیمه های اجتماعی، هزینه های درمانی، یارانه های دود شده و تورم و گرانی جایگزین شده. باز هم باید از اعتیاد بگوییم تا اشک های آن مادر داغ دیده بی پاسخ نماند، باز هم از آب آشامیدنی خرم شهر بگوییم، باز هم از «رانندگان جاده ای» سخن بگوییم که آینده ای پیش روی خود نمی بینند و باز هم باید سرنوشت را از سر بنویسیم.


من باور دارم شرایط پس از کودتا به هیچ وجه امکان ارتباط مداوم رهبران معنوی جنبش با مردم را ایجاد نمی کند، در معدود ارتباط هایی نیز که توسط یک سخنرانی و یا بیانیه برقرار می شود فرصت بازگشت به این دست از دغدغه ها و مطالبات نیست. اما آیا این به معنای پایان امکان برقراری ارتباط با جامعه است؟ آیا هسته های سبز ما از هم پاشیده اند؟ آیا ارتباط میان این زنجیرهای در هم تنیده پاره شده است؟ آیا ما دیگر بی شمار نیستیم؟


من گمان می کنم فضای کلی حاکم بر کشور با دور شدن از جو ملتهب و درگیری های خشن ماه های ابتدایی کودتا مستعد برقراری دوباره ارتباط با جنبش سبز است. فشارهای اقتصادی روز به روز در حال افزایش است. دولت از پرداخت دست مزد کارگران خود عاجز مانده و حتی اساسی ترین وعده ها و شعارهای خود، نظیر سهام عدالت را نیز به حالت تعطیل درآورده است. موجی از رکود و بیکاری کشور را فرا گرفته؛ از تولید ملی دیگر حتی نامی هم باقی نمانده است. حذف یارانه ها نزدیک شدن موج جدیدی از تورم کمر شکن را هشدار می دهد و خط فقر به صورتی روزافزون بخش های بیشتری از جامعه را به کام خود می کشد. در چنین شرایطی جنبش باید بار دیگر نیروی پنهان و توان شگفت انگیز هسته های سبز خود را به کار بگیرد تا برنامه ها و شعارهای انتخاباتی را دوباره در خاطره ها زنده کند. برای رهبران معنوی جنبش چنین امکانی وجود ندارد، اما مگر نه اینکه هرکدام از ما خود یکی از رهبران جنبش هستیم؟


من گمان می کنم معادلات سیاسی تا مدت ها (دست کم تا 22 بهمن) بدون هیچ گونه دخالتی از جانب بدنه جنبش سبز به سود ما پیش خواهد رفت. مناظره های انتخاباتی بدون نیاز به حضور و یا اعلام موضع ما تاثیر خود را در جامعه خواهد گذاشت و درگیری های اردوگاه اصولگرایان روز به روز شکاف های درونی حاکمیت را افزایش خواهند داد. در چنین شرایطی بهتر است ما به جای درگیر شدن بی دلیل در فضای سیاسی، بار دیگر به عمق جامعه نفوذ کنیم و از فرصت پدید آمده نهایت بهره را ببریم. من باور دارم که اولا بدنه مجروح و زخم خورده جنبش به چنین ترمیمی نیازمند است و در ثانی، اگر از این فرصت به درستی بهره ببریم، می توانیم خیلی زود و با قدرتی دو چندان به عرصه منازعات باز گردیم. پس نباید فرصت را از دست داد؛ باید تمامی شبکه ارتباطی جنبش را به کار گرفت؛ از هر فرصتی که در اختیار داریم برای گفت و گو با چهره های جدید استفاده کنیم؛ بحث ها را به زمینه های جدید بکشانیم. از توقف در بحث های تکراری تقلب در انتخابات و حتی بدرفتاری با مردم و زندانیان بگذریم. از انتقاد تنها بپرهیزیم و به ترویج راه کارهای ایجابی بپردازیم. از راه های بهتری که برای اداره امور اقتصادی می شناسیم سخن بگویی و جنبش سبز را روز به روز بیشتر و بیشتر گسترش دهیم.


پی نوشت:

* دکتر اطاعت به خوبی در جریان مناظره با زاکانی به این نکته اشاره کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر