۱۰/۲۵/۱۳۸۸

سرانجام جنبش ما - بخش هفتم - فراموش کرده ایم

میرحسین موسوی نامزدی خود برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری دهم را در «مسجدی» واقع در خیابان محله «نازی آباد» اعلام کرد. حتی دقت در همین انتخاب مکان به خوبی می تواند استراتژی وی را برای پیروزی در انتخابات مشخص کند. موسوی آمده بود تا پیش از هر چیز احمدی نژاد را خلع سلاح کند. او نمی خواست اجازه دهد تا احمدی نژاد بار دیگر با دامن زدن به جنگ «فقیر» و «غنی» در قدرت باقی بماند. رییس دولت نهم بارها نشان داده بود هیچ ابایی ندارد که برای حفظ قدرت اقشار مختلف جامعه را علیه یکدیگر تحریک کند، پس موسوی برای شکست دادن او باید پیش از هرچیز یک پیوند و اتحاد میان این اقشار پایینی و بالایی جامعه پدید می آورد.

سخنرانی در «مسجد نازی آباد» یعنی مخاطب قرار دادن طیف سنتی، مذهبی و البته پایین دست جامعه؛ یا به تعبیر دیگر، یعنی حمله به اردوگاهی که احمدی نژاد آن را قلمرو اختصاصی خود تصور می کرد. با این حال این اقدام به تنهایی نمی توانست به یکپارچگی جامعه و اتحاد برای حمایت از موسوی منجر شود؛ پس سیدمحمد خاتمی وارد میدان می شود تا دوش به دوش زهرا رهنورد بار دیگر از پایگاه سنتی اصلاح طلبان طلب یاری کنند: روشنفکران، تحصیل کردگان؛ دانشگاهیان و اقشار مرفه تر اجتماع که به خوبی به سیدخندان اعتماد داشتند. کنار هم قرار گرفتن خاتمی و موسوی، با تقسیم کار ویژه ای که انجام داده بودند به مرور پیوند میان اقشار جامعه را سبب شد، تا آنجا که دیگر موسوی رییس جمهور اصلاح طلبان و یا اقشار سنتی نبود؛ موسوی نامزد مورد حمایت طبقه های مرفه و یا ضعیف اجتماع نبود؛ موسوی نقطه توافق همه اقشار جامعه شد که برای حمایت از او راه پیمایی های میلیونی به راه می انداختند و دوش به دوش هم، هر یک با شعارها و شیوه های مورد قبول خود حمایشان را از او نشان می دادند.

البته باید دقت داشت که مسئله تنها چند حرکت نمادین، مانند سخنرانی در مسجد نازی آباد یا سخنرانی خاتمی در جمع جوانان نبود؛ بلکه در تمام طول دوران انتخابات تک تک سخنرانی ها و اظهار نظرهای موسوی حساب شده بود و به این مسایل دقت داشت. موسوی مدام تاکید می کرد که «سرنوشت ایران فقر نیست». او مدام از افزایش نرخ تورم، گرانی کمر شکن، پایین بودن درآمد مردم و بیکاری سخن می گفت و در عین حال بر قانون گرایی، پرهیز از خرافه پرستی و تشکیل دولت رمالی، حمایت از آزادی بیان، فعالیت احزاب و تلاش برای تحقق برابری های جنسیتی سخن می گفت.

در جریان مناظره های انتخاباتی نیز موسوی در مناظره با احمدی نژاد و کروبی بیشتر تمرکز خود را بر نقد شرایط فعلی متمرکز کرد؛ اما زمانی که در برابر محسن رضایی قرار گرفت به خوبی به طرح برنامه های اقتصادی خود پرداخت و تشریح کرد که چگونه قصد دارد بدون قطع یارانه ها، به بهینه سازی مصرف در داخل کشور بپردازد و از تولید کنندگان داخلی حمایت کند. همه این موارد را از این رو بازگویی و مرور می کنم تا همه به خاطر بیاوریم چه مسیری طی شد که پیر و جوان، زن و مرد، فقیر و غنی، کارگر و کارفرما برای حمایت از موسوی بسیج شدند و جنبش سبز را پدید آوردند. اما حالا باید از خود بپرسیم آیا جنبش سبز ما همچنان از جذابیت های اولیه خود برخوردار است؟

پیش از این بارها تاکید کرده ام که از نگاه من پنج پیشنهادی مهندس موسوی در بیانیه 17 بسیار خردمندانه طراحی شده اند و شاید هیچ راه کاری بهتر از این پنج خواسته امکان طرح در شرایط فعلی را نداشت. با این حال باید به این حقیقت هم دقت کنیم که از نگاه یک کارگر بیکار شده، کدام یک از این پنج پیشنهاد می تواند به سود او تمام شود؟ یک تولید کننده ورشکسته به کدام یک از این پنج خواسته باید امیدوار باشد؟ چرا اقشار سنتی و یا زیر متوسط شهری باید برای تحقق این پنج خواسته هزینه ای پرداخت؟ چند درصد آنانی که به مهندس موسوی رای دادند و نطفه اولیه جنبش سبز را بستند با چنین راهکارهایی احساس یک دلی می کنند؟

من گمان می کنم جنبش سبز دو نقطه قوت مهم خود را از دست داده است. اولی تقسیم کاری بود که به قصد جلب نظر اقشار مختلف مردم انجام می شد. این روزها تمام چهره های باقی مانده از رهبران جنبش سبز تنها حاکمیت را خطاب قرار می دهند و تنها در خواسته هایی نظیر احترام به قانون، آزادی زندانیان و در بالاترین حالت مجازات متخلفان محدود شده اند. دومین نقطه قوت بیان دغدغه های اقشار مختلف مردم به عنوان شعارها و مطالبات واقعی است. اگر بخش عمده ای از زنان کشور با قوانین تبعیض آمیز مشکل داشتند این مسئله بلافاصله به یک شعار بدل می شد. اگر بخش عمده ای از جامعه زیر بار گرانی روز افزون کمر خم کرده بود این مسئله هر روز باید مورد تاکید قرار می گرفت. اما این روزها دیگر تمام دغدغه های مردم مورد توجه چهره های شاخص جنبش سبز قرار ندارد. دیگر کسی سنگ کارگر بیکار شده را به سینه نمی زند. کسی از نابودی تولید ملی سخن نمی گوید. دیگر کسی از مسافرتش به شالیزارهای شمال خاطره تعریف نمی کند؛ کسی برای آذری زبان ها پیام آذری نمی فرستد؛ کسی برای احقاق حقوق اقلیت های قومی و مذهبی وعده نمی دهد و ...

این روزها شعارهایی که از جانب رهبران جنبش سبز داده می شود بسیار محدود شده اند؛ چطور می توان انتظار داشت که مخاطبان و حامیان این شعارها محدود نشوند؟

۵ نظر:

  1. ناشناس۲۸/۱۰/۸۸

    چند سطر اول مقاله ی شما رو خوندم ولی ادامه ندادم. شاید به همون دلیلی که خود شما آوردید و اون اینکه من شخصا سال های ساله که در عین امید و آرزوی درونی برای سقوط رژیم اما هیچ امید و دل خوشی هم نه از خود مردم و همینطور از اپوزیسیون ندارم. در واقع خسته شدم از بس فریبکاری این و اون رو دیدم و از اون طرف هم از خود مردم هم چه بسا بیشتر خسته و دلخورم چرا که اون چیزی که اسمشو خواستن واقعی و تصمی و به پا خاستن واقعی بشه اسمشو گذاشت در مردم نیست و با تاسف فراوان نه تنها بعد از انتخابات بلکه از قبل از انتخابات هم به هیچ عنوان با این افرادی که خودشون از رژیم اومدن بیرون موافق نبودم اما متاسفانه مردم ما خیلی دوست دارن فریب بخورن و علاقه ی شدیدی به داشتن رئیس و پروار کردنش دارن.

    پاسخحذف
  2. سلام!
    اصولن جنبش سبز یک جنبش طبقه ی متوسّط است. از ابتدا هم گر چه کوشش مهندس موسوی در جهت جذب عمده ی اقشار مَردُم بود امّا بیش تَر پای گاه رأی او طبقه ی متوسّط و شهر نشین بود. اکنون هم مطالباتی نظیر آزادی و دموکراسی مطالبات این قشر از ملّت است و گر نه اقشار بسیار ضعیف جامعه تا زمانی که درگیر سیر کردن شکم خود باشند به موضوعات دیگر نمی اندیشند و متأسّفانه حکومت هم این موضوع را دریافته است. آن ها - اقشار بسیار ضعیف - با اجرای طرح هدف مند کردن یارانه ها و افزایش بسیار زیاد فشار خُرد کُننده ی اقتصادی به صف مخالفان حکومت خواهند پیوست و این امر آن قدر طبیعی ست که نیازی به هیچ اقدامی ندارد. امّا در مقطع کنونی از دید من می بایست بَر اجرای پنج بند بیانیه ی مهندس موسوی متمرکز شویم حتّا اگر این تمرکز با کمیت کمی صورت بگیرد؛ چه، کیفیت این تمرکز بالا ست. از طرفی نشانه های اصلاح رفتار حکومت دیده نمی شود پس به صورت خود کار و بدون این که ما مطالباتِ مان را به صورت رسمی افزایش داده و در نتیجه بهانه برای سَر کوب همه جانبه به دست حکومت بدهیم حکومت به سقوط نزدیک خواهد شد.
    در ضمن از آخرین نوشته ات خیلی متأثّر و به واقع بهت زده شدم. چنین آشکار خرافه گرایی را ندیده بودم...

    پاسخحذف
  3. ناشناس۲۸/۱۰/۸۸

    با درود
    ملتها مستحق حاکمین خود هستند
    ملت ما از گذشته درس نگرفته و نخواهند گرفت.متاسفانه هنوز عده ای باور نمی کنند موسوی و یا کروبی هم جزو رژیم بودند و فقط پتانسیل اعتراضی را در طول 6 ماه قبل تخلیه کرده و بصورتی کاملا زمینه سازی شده عقب نشینی کردند
    جنبشی بنام سبز یک رویا و تخیل و توهمی بود که توسط موسوی و امثال برای کامل کردن توطئه مافیای ولایت به وقوع پیوست
    در آخر باید ذکر کنم این جنبش و یا هرجنبش دیگر که به ابزارهای خود رژیم تکیه کند هرگز از خطوط ولایت فقیه عبور نخواهد کرد
    و باید عرض کنم متاسفانه با بیانیه اخیر موسوی و کروبی بخش بسیار بزرگی از روشنفکران سکولاری که منتظر اعلام استراتژی از طرف سران جنبش بودند با دیدن این اعلامیه ها دلسرد شده و از جنبش جدا شدند
    تنها یک حال برای ادامه این جنبش وجود دارد و آن تعیین استراتزی خارج از چهار چوب مافیای ولایت فقیه وایجاد جبهه انقلابی خارج از تئوری اصلاحات واین توهمهها است و فقط در آن صورت میتوان روشنفکران و توده عظیمی که از این جنبش جدا شدند را مجددا به آن بازگرداند.درغیر این صورت کسی وقت و مال و جانش را فدای جریانی گنگ بنام سبز و اصلاح واین افسانه های بی در وپیکر که در حول محور ولایت در حال چرخش است نخواهد کرد
    علی ...م ...سوئیس

    پاسخحذف
  4. آیت‌الله منتظری پدر انقلاب اسلامی فرمودند: 
    حفظ نظام مقدمه ‌است برای حفظ و انجام دستورات اسلامی. اگر بنا باشد به بهانه حفظ نظام، اقدامات ضد اسلامی انجام شود، نه نظام خواهد ماند نه اسلام
    بسیجیها برادران و پدران ما هستند ‌ای برادر بسیجی‌آیا وجدانا شما قبول دارید رفتار شما به مردم مسلمان ما، رفتار اسلامی هست
    چطور این جمهوریه عزیز اسلامی ما دو‌ام خواهد آورد وقتی‌رفتار دولت با مردم مسلمان ما کاملا غیر اسلامی هست

    پاسخحذف