۱/۲۶/۱۳۹۸

سوریه‌ای شدن، با چراغ خاموش




خبر ورود نیروهای حشدالشعبی عراق به خاک ایران را، نه مقامات رسمی، بلکه رسانه‌ها منتشر کردند. هدف آن نیز که در ابتدا جلوگیری از ورود سیل به عراق عنوان شده بود، از جانب روزنامه کیهان تکمیل شد: شبه‌نظامیان منطقه، از حشدالشعبی عراق گرفته تا فاطمیون افغانستان و زینبیون پاکستان، به درخواست و دعوت سردار قاسم سلیمانی و با هدف کمک‌رسانی وارد خاک ایران شده‌اند.

تا همین جای مساله، سکوت و ای بسا بی‌خبری کامل مسوولان دولتی از ورود نیروهای شبه‌نظامی منطقه به خاک کشور به اندازه کافی جای حیرت دارد. درست به مانند تاسیس پایگاه نظامی روس‌ها در فرودگاه همدان، این بار هم نه مجلس و نه دولت هیچ نشانی از اطلاع خود بروز نداده‌اند و معلوم نیست چنین تصمیم عجیبی کجا گرفته شده است. در فهرست استقبال کنندگان از نیروهای عراقی نیز هیچ مقام دولتی، نماینده‌ای از وزارت خارجه و یا حتی مجلس به چشم نمی‌خورد. رسانه‌ها فهرست استقبال کنندگان را بدین شرح ذکر کرده‌اند: امام جمعه مهران، فرمانده سپاه امیرالمومنین استان ایلام، فرمانده سپاه ناحیه مهران، فرمانده هنگ مرزی مهران و فرماندار شهرستان مهران.

این اتفاقات، وقتی در کنار مصاحبه نگران کننده دو ماه پیش رییس دادگاه‌های انقلاب اسلامی تهران قرار گرفت، نگرانی‌ها را دو چندان کرد. حجت الاسلام «موسی غضنفرآبادی» اسفندماه گذشته گفته بود: «اگر ما انقلاب را یاری نکنیم، حشدالشعبی عراقی، فاطمیون افغانی، زینبیون پاکستانی و حوثی‌های یمنی خواهند آمد و انقلاب را یاری خواهند کرد»! بجز حوثی‌های یمن، این دقیقا همان ترکیب نیروهایی است که امروز به اسم امدادرسانی وارد خاک کشور شده‌اند. نگرانی ما اما از یک روند کلان‌تر جایگزینی «امت» به جای «ملت» است.

از زمان ورود نیروهای نظامی ایران به خاک سوریه، (که آن هم معلوم نشد در کدام نهاد به تصویب رسیده است) شاه‌بیت تبلیغات حمایتی، بر کلیدواژه «امنیت ملی» بنا شده بود. شعار «اگر آنجا نجنگیم، باید اینجا بجنگیم» مدعی بود که حدود ۲۰۰۰ کیلومتر پیشروی نیروهای نظامی ایران فراتر از مرزهای کشور، صرفا با هدف دور نگه داشتن تهدیدات خارجی از خاک وطن است. استدلالی که فارغ از صحت و استواری‌اش، احساسات ملی‌گرایانه بسیاری را تحت تاثیر قرار می‌داد. ادعای دستگاه نظامی، محوریت یافتن مفهوم وطن و ملیت در سیاست منطقه‌ای کشور بود. ادعایی که هرچند با سابقه ضدملی‌گرایانه نظام سازگاری نداشت، اما دست‌کم شواهدی به سود خود جلب کرده بود؛ مساله اخیر اما می‌تواند مصداق بیرون افتادن دم خروس و رسوایی یک سیاست فریب به حساب آید.

رویای جایگزینی «امت واحده»، به جای «ملت ایران»، رویایی که زیر پوشش شعار «هلال شیعی» مرزهای‌اش تا مدیترانه نیز گسترش می‌یافت، سیاستی است که با ذات و گرایش نهادهای پادگانی کشور سازگاری و تطابق کامل دارد. در این سیاست، نه تنها مرزهای هیچ یک از کشورهای منطقه (از جمله خود ایران) هیچ اهمیتی ندارد، بلکه با مصادیق فراوان می‌توان دریافت که در دل این سیاست، «ایرانی» بودن ملاک «خودی» بودن به حساب نمی‌آید، بلکه تنها ملاک محوری، همراهی با هسته ایدئولوژیک تشکیل شده برای این «امت واحده» است.

به یاد داریم که از سال‌ها پیش، نیروهای بسیج با شعار «نواده روح‌الله، سیدحسن نصرالله» صراحتا نشان می‌دادند که نصرالله لبنانی را به سیدحسن خمینی ایرانی ترجیح می‌دهند؛ این مساله اما در ماجرای اخیر گستردگی خیره کننده‌ای به خود گرفت. انبوه تبلیغات و تصاویر منتشر شده، (معمولا با هشتگ «اول بیل بزن، بعدا حرف بزن») حملات تندی را متوجه منتقدان ایرانی کرده بود و آشکارا بیان می‌داشت که از نظر گردانندگان این سناریو، حشد عراقی، یا فاطمیون افغان و زینبیون پاکستانی، نه تنها به مراتب خودی‌تر از ایرانیان منتقد (تا سرحد صادق زیباکلام و پرویز پرستویی) هستند، بلکه حتی برای این گروه‌های غیرایرانی، حق و حقوق بیشتری برای تصمیم‌گیری در امور داخلی ایران قايل هستند! حقی که توجیه تبلیغاتی آن فعلا بیل زدن عنوان شده اما هر ناظر خردمندی می‌داند که این حق صرفا همراستایی با هسته ایدئولوژیک و نظامی حاکم است.

بدین ترتیب، پیش چشم خود می‌بینیم که مرزهای کشور ما چطور معنای خود را از دست داده‌اند و حتی هویت و حقوق شهروندی و ملی ایرانیان چطور آشکارا انکار شده و مورد استهزا قرار می‌گیرد. فاجعه‌بارتر از همه و حتی رقت‌انگیز اینکه، بخشی از نیروهای داخلی که برای سال‌ها تمام اقدامات محافظه‌کارانه خود را زیر پوشش نگرانی از بابت «سوریه‌ای شدن ایران» توجیه می‌کردند، امروز به عروسک خیمه‌شب‌بازی و توجیه‌گر این صحنه وحشت‌آور بدل شده‌اند و به جای انتقاد از این موج ویرانگر ملیت، خودشان هم زیر بیرق سپاه سینه می‌زنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر