۲/۱۰/۱۳۹۰

چه می‌توان کرد؟

پرسش من این است: «آیا شما در یکی از حلقه‌های زنجیره سبز فعالیت می‌کنید؟» اگر «سبز بودن» این حلقه‌ها برایتان جای تردید است، پرسش را تغییر دهید: «آیا شما عضوی از یک شبکه اجتماعی -هرچند کوچک- هستید؟»



جنبش سبز، یعنی همان جنبشی که زمانی قرار بود «جنبش بدون رهبر» باشد، این روزها و در غیاب رهبران نمادین خود در نوعی رکود و انفعال فرو رفته است. گویا بسیاری منتظر هستند ندایی از غیب برسد و یا معجزه‌ای غیرقابل پیش‌بینی به وقوع بپیوندد تا بار دیگر قطار جنبش به حرکت درآید. در برابر چنین وضعیتی من سه واکنش متفاوت متصور هستم. واکنش نخست نوعی سرخوردگی و ناامیدی است که اثرات ویران‌گر آن نه تنها به جامعه به صورت یک کل، بلکه به تک تک شهروندان آن به صورت اجزای کوچک‌تر آسیب می‌رساند. (افسردگی ساده‌ترین پیامد این وضعیت و اعتیاد آفت بنیان‌کن آن است) واکنش دیگر نوعی پرخاش‌جویی و فرافکنی است. واکنشی که سبب می‌شود گناهی را مفروض بگیریم که باید به گردن دیگران انداخته شود. بدین ترتیب انگشت اتهام است که به هر سو نشانه می‌رود و اتحاد پیشین را به نوعی جدال و تفرقه بدل می‌سازد. من امیدوار به واکنش سوم هستم.



واکنش سوم از نگاه من، کنش فعالانی است که درک درستی از مفهوم واقعی یک «جنبش سیاسی-اجتماعی بدون رهبر» دارند. این گروه به همان میزان که جنبش را متعلق به خود و اهداف و آرمان‌هایشان می‌خوانند، خود را هم در قبال آن مسوول می‌دانند. اینان هیچ گاه فعالیت‌های خود را به امید روزگار و شرایطی که معلوم نیست چه زمان و به چه شیوه‌ای قرار است فرا برسد رها نمی‌کنند. در واقع اینان هیچ گاه «در انتظار گودو»* نمی‌نشینند! این گروه خود همواره در مرکز هر حرکتی قرار دارند. محوریت را با خود، اراده، اندیشه و توانایی‌هایشان می‌دانند. شاید شعارشان این باشد که «گر فلک با من نسازد، چرخ را وارون کنم». من شیفته این خط سوم هستم و امیدوارم همواره در این گروه قرار بگیرم.



به باور من، گروه سوم علاوه‌ بر آرمان‌گرایی و امید، «عمل‌گرایی» را نیز در دستور کار دارند. نگرشی که نمی‌تواند بر پایه «چه باید کرد؟» استوار شود، بلکه به صورت مداوم «چه می‌توان کرد؟» را با خود مرور می‌کند. در همین چهارچوب هم من می‌خواهم از «حلقه‌های زنجیره سبز» سخن بگویم. کوچکترین بنیان‌های جنبش اجتماعی ما.



در مورد «سرمایه اجتماعی» پیش از این یادداشت‌های پراکنده‌ای منتشر کرده بودم**. اینجا می‌خواهم با هدف ایجاد و یا غنی‌سازی این سرمایه اجتماعی به راهکار ساده اما در عین حال کارآمد «زنجیره‌های سبز» بپردازم. معادل این «زنجیره‌های سبز» در بحث «سرمایه اجتماعی»، فاکتور «ارتباط» است. بازوهای پیوندی میان اجزای مستقل و منفرد جامعه، که هرچه افزایش پیدا کنند شکل کلی را از حالت «توده‌وار» خارج ساخته و به سمت «اندام‌وار» تغییر می‌دهند. این بازوهای پیوندی هریک در داخل خود انرژی ذخیره شده‌ای را حمل می‌کنند که در پیوند با یکدیگر توانی دوچندان خواهند یافت و در نهایت ظرفیت ایجاد تغییرات بزرگ را پدید می‌آورند. (در واقع شباهت جالبی به پیوندهای شیمیایی دارند با این تفاوت ساده که انرژی نهفته در پیوندهای شیمیایی انرژی پتانسیل است و تا این پیوندها شکسته نشوند رها نمی‌شود، اما انرژی نهفته در پیوندهای اجتماعی با افزایش این پیوندها آزاد می‌شود!)



گمان من بر این است که بحث حلقه‌های سبز، علی‌رغم تاکید مداوم رهبران و صاحب‌نظران جنبش، به دلیل یک درک نادرست به حاشیه رانده شد و هیچ گاه به ایده‌آل خود نرسید. در واقع مشاهدات من حاکی از آن است که بسیاری «حلقه‌های سبز» را صرفا در تشکیل هسته‌های سیاسی و مبارزاتی خلاصه می‌دانند. هسته‌هایی که توان خود را بر روی شعار نویسی، توزیع نشریات سبز، اطلاع رسانی و در نهایت شرکت در تجمعات اعتراضی متمرکز کرده‌اند. طبیعی است که عضویت در چنین هسته‌هایی در درجه نخست برای همه اقشار جامعه امکان‌پذیر نیست (زنان میان‌سال و یا مسن خانه‌دار را فرض کنید) و در درجه دوم بسیار خطرناک و احتمالا پرهزینه است. احتمالا همین دو محدودیت نه تنها رشد این حلقه‌ها را متوقف کرد، بلکه هسته‌های شکل گرفته را نیز خیلی زود فرسوده و احتمالا متلاشی ساخت. اتفاقی که از اساس می‌توانست با اصلاح شناخت این حلقه‌ها دگرگون شود.



هر یک از ما یک دایره تاثیرگزاری در میان اطرافیان خود داریم. شنیده‌های غیررسمی من این دایره تاثیرگزاری را به طور میانگین پنج نفر تخمین می‌زند. دوستان و نزدیکانی که معمولا به صورت روزانه با آن‌ها در ارتباط هستیم، به آن‌ها اعتماد داریم و می‌دانیم آنان نیز حساب ویژه‌ای بر روی ما باز می‌کنند. من می‌گویم این دایره‌های تاثیر‌گزاری، می‌توانند حلقه‌های غیررسمی سبز باشند. مهم نیست علایق و سلایق شخصی شما در چه زمینه‌ای متمرکز شده‌اند. اهل ورزش هستید؟ اهل ادبیات و هنر و تیاتر و سینما؟ یا اهل شب‌نشینی دوستانه و بگو بخند. در هر زمینه‌ای که اوقات فراغت خود را می‌گذرانید شما دارای یک حلقه کوچک هستید. مهم این است که نسبت به حلقه خود شناخت درستی پیدا کنید و ساده‌ترین فعالیت‌های روزمره آن را هدفمند کنید.



اگر بدانیم که در نهایت اصل «ارتباط و پیوند» بنیادی‌ترین هدف حلقه‌های اجتماعی است، آنگاه احتمالا نگاه درست‌تری به حلقه خود پیدا خواهیم کرد. شاید برای شبیه‌سازی بد نباشد به این مثال فرضی فکر کنیم که «اگر روزی تمامی وسایل ارتباط جمعی، از قبیل اینترنت و یا ماهواره قطع و یا از دست‌رس ما خارج شدند، با چه سرعت و از چه طریقی می‌توانیم یک پیام را در کل جامعه منتشر کنیم»؟ در پاسخ به این پرسش من می‌گویم «بستگی به این دارد که حلقه‌های کوچک ارتباطی ما چقدر شکل گرفته و تا چه حد سازماندهی شده‌اند».



اگر با شبکه اجتماعی «فیس بوک» آشنایی داشته باشید خیلی ساده‌تر متوجه می‌شوید که دوستان ما، دوستانی دارند و دوستان آن‌ها هم دوستانی دارند و در نهایت این حلقه‌های تو در تو کل جامعه را پوشش می‌دهند. پس اگر معادل حقیقی این پیوندهای مجازی را شبیه‌سازی کنیم آن‌گاه می‌توانیم قدرت اطلاع‌رسانی خیره کننده خود را حتی از شبکه‌های ارتباطی مدرنی چون اینترنت نیز بی نیاز سازیم. این یعنی قدرت دو چندان. این یعنی ظرفیتی نهفته که بالاخره یک روز به کار خواهد افتاد.



پیشنهاد مشخص من این است. همین امروز حلقه عضویت خود را شناسایی کنید. با دوستان خود در مورد آن حرف بزنید. جلسه داستان‌خوانی یا گروه کوچکی که برای یک گردش تفریحی به کوه می‌روند. فرقی نمی‌کند؛ مهم جمع شدن ارتباط است. اگر همین الآن هم چنین حلقه‌هایی دارید شاید بتوانید برای بالا بردن بهره‌وری آنان راه‌کارهایی ابتکاری پیدا کنید. برای مثال بر روی حلقه خود یک اسم بگذارید. مثلا «حلقه گردش‌گری مجمع دیوانگان!» که آخر هفته‌ها یک چرخی در همین تهران بزرگ می‌زند. نام‌گزاری به حلقه‌های کوچک نوعی هویت رسمی می‌دهد. احساس رسمی بودن و جدی بودن را در اعضا بالا می‌برد. این حس عضویت در یک گروه رسمی در افراد به احساس مسوولیت، احساس هویت، احساس مفید بودن و در نهایت امید و انرژی بدل می‌شود. رخوت و رکود را هدف قرار می‌دهد و با افزایش انرژی، توان کلی مجموعه و توان کلی جامعه را بالا می‌برد. در یک کلام، «سرمایه اجتماعی» ما پربارتر می‌شود.



بحث بر سر حلقه‌های کوچک زنجیره سبز مفصل و عمیق است. این یادداشت بلند را تنها می‌توان به عنوان یک طرح بحث در نظر گرفت. امیدوارم بتوانیم در آینده این بحث را بیشتر از این باز کنیم، بیشتر در موردش حرف بزنیم و پیشنهادات متنوع‌تری برای آن پیدا کنیم. در این مورد من امیدوارم یادداشت‌های وارده شما بتواند نقایص بحث را پوشش دهد.



پا‌نویس:


* اشاره به نمایش‌نامه معروف جناب «بکت». (از اینجا بخوانید)

** در پیوند با سرمایه‌ اجتماعی می‌توانید به یادداشت‌های زیر مراجعه کنید:


۷ نظر:

  1. کاملا منطقی‌ بود...تنها یک نکته در مورد دلایل انفعال جنبش سبز به اندیشه‌ام می‌‌رسد (که اگر دایی جان ناپلئون نشوم!): این جزو هدف های راه سبز امید و اصلاح طلبان تازه خارج نشین بود که فیتیلهٔ جنبش را پایین بیاورند و شاید برای مجلس آینده سهم خواهی‌ کنند و خواستهای خود را در سطح درون رژیم دنبال کنند

    پاسخحذف
  2. ناشناس۱۰/۲/۹۰

    علامه حسن زاده آملی:

    من یک میکرون در آقای خامنه‌ای، غل و غش یا ناخالصی ندیدم

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=149&catid=45

    پاسخحذف
  3. به قول کامت اولی متنتون قانع کننده و منطقی بود،در عمل ولی حس می کنم یک فرد باید احاس درونی رو هر چقدر کم داشته باشه برای انجام دادن این سری صحبت ها و بی نتیجه میبینم اون هایی رو که از روی ادا در بیاری اومدن و مثلا تو سبز بازیا شرکت کردند،اون ها که واقعا آرمانی نداشتن،یه جور جو زجگی،یه جور بلا تکلیفی در عین جاهلی!
    من میگم مشکل اول خالص کردن اون حلقه از این دست دوستان هستش!!!
    نظر بندس،استنادش صرفا منم :دی و شمل اگر نظر مخالفی دارید قطعا قابل احترامه(کلا می گم :دی)
    ===
    مرسی

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۱/۲/۹۰

    خسته نباشی و دستت درد نکنه از تحلیل ها و راهنمایی هات آرمان جان. بخصوص این آخری معرکه بود.
    آقا مهدی اتفاقا منظور از این بحث اینه که همه اشخاص غیر سیاسی و بقول شماکسایی که آرمانی ندارند بتونند داخل این حلقه ها بشن.بقول قدیمیها باید شابلونت و آنقدر گشاد انتخاب کنی که همه اونها که عضوی از جامعه ایرانی هستند انتخاب بشند. وگرنه میشه همون که آرمان اول بعنوان حلقه سبز مثال زد.
    حتی میشه مثلا حلقه خالی بند های محل رو هم یکی از اونها گرفت.

    پاسخحذف
  5. ناشناس۱۱/۲/۹۰

    مهمترین مساله باید آگاهی سازی باشه. همونطور که موسوی گفت و این متن شما بسیار کمک می کنه. و همونطور که خودت گفتی چه می توان کرد. بعضی اینقد خودشونو درگیر بحث های بی نتیجه و شیوه های پیچیده کردن که از این عملگرایی غافل شدن. داستان اینه که برعکس اونچه که همه فکر می کنند مبارزه با این حکومت پیچیده نیست و فقط نیاز به مداومت و مقاومت داره. سختیش هم تو همینه. اما با همه ی این حلقه ها ما نیاز به یک هماهنگ کننده حتی اگه نگیم رهبر داریم. یه کسی که وقتی گفت فلان روز فلان جا جمع شیم به حرفش اعتماد داشته باشیم. منظورم اینه که اگه من قرار بذارم کسی نمیاد...

    پاسخحذف
  6. ناشناس۱۱/۲/۹۰

    می شه منم جزئ از حلقه گردشگری جمع دیوانگان بشم

    پاسخحذف
  7. فرزاد۱۱/۲/۹۰

    خب آرمان جان این حرف درستیه منتها گمان نمی کنم چنین حلقه هایی ناموجود باشه از قضا فعالیت دارن و فعالیتشون هم منحصر به چیزایی که می گی نیست این که چه می توان کرد هم حرف درستیه. ما کنش فردی می کنیم منتها صرف آگاهی بخشی، آگاهی بخشی کی و چی، مطمئناً در شرایط امروز ایران نه انتظار انقلاب دهقانی منطقیه و نه انتظار انقلابی شدن آحاد همه ی جامعه که از اساس این غیر ممکنه که همه رو به یک صراط مستقیم کرد( به همون نسبت اندیشه ی خالص سازی حلقه های سبز فاشیستی و نابخردانه است) منتها در یک کار جمعی تنها روحیه ی من فرد مطرح نیست بلکه روحیه ی افراد دیگر هم مهمه اگه ما نمی خوایم مثل مبلغین ایدئولوژی وعده ی یه بهشت خیالی رو بدیم باید این توام با فعالیت نتیجه بخش باشه. این هم تنها در صورتی ممکنه که حداقل کوچکترین توافقی بین یک سری از این میکرو استراکچرا برای اقدام های بعدی. این ماجرا به سازماندهی نیاز داره وگرنه ممکنه کنش های نیروهای متضاد هم دیگه رو خنثی می کنن. از قضا همون طور که صف بیات به خوبی تو مصاحبه ش با تهران ریویو گفت گاهی اوقات هم تندروی و هم کندروی لازمه. پس آرمان جان این نیروها باید در کنار هم فعالیت کنن نگاه کن کوشش فردی به معنای عدم سازماندهی نیست چه این که تو مصر ملت دقیقاً در برابر شرایط موجود عین استراتژیست های جنگی عمل می کردن اولاً ما به حلقه های غیر متمرکز استراتژیست خیابانی نیاز داریم در ثانی به برنامه در مورد کنش های بعدی نیاز داریم اگر کنش به صورت مداوم صورت بگیره( اگر چیزی به جز کنش خیابانی به نظرتون می رسه و عملیه خواهشاً بگید) راحت تر می شه حلقه ها رو دور این موضوع شکل داد. الان چیزی که بین مردم کمه کمبود آگاهی یا نارضایتی نیست بلکه نداشتن اعتماد به نفس کافی و نبود نشاط لازمه. این حرف شما حرف خوبیه منتها تا زمانی که با یه پیشنهاد مناسب برای کنش بعدی بی فایده است الان ما به برنامه ریزی قدم به قدم انجام بدیم براش وگرنه بیش از این بدون استراتژی مدون نمی شه ادامه داد. الان پرسش اینه هدف چیه و بهترین کنشی که می تونیم برای رسیدن بهش انجام بدیم چیه؟

    پاسخحذف