۱/۲۷/۱۳۹۰

چرا شبکه‌های اجتماعی، انقلاب‌های خاورمیانه را به جنبش سبز نکشاندند؟

در بحث «سرمایه‌های اجتماعی» یکی از مهم‌ترین پارامترها «ارتباط» است. پیوند میان اعضای جامعه. پل‌هایی میان اجزای کوچک که آن‌ها را از انزوا خارج کرده و به مانند یک گراف پیچیده به یکدیگر پیوند می‌زند. استحکام بنیان یک جامعه را از دو طریق می‌توان افزایش داد. نخست بالا بردن استحکام هریک از این پیوندها و سپس افزاش شمار آن‌ها. استحکام هر پیوند را می‌توان با کیفیت ارتباط سنجید. افزایش اعتماد متقابل، دوستی و علاقه دو جانبه، میزان وابستگی و حتی مهر و عاطفه، عواملی هستند که یک ارتباط را مستحکم می‌کنند. نشانه‌هایی که در واحد کوچک خانواده به خوبی قابل مشاهده است و سبب می‌شود که این کوچکترین نهاد اجتماعی از کوران هرگونه حادثه‌ای در امان و پابرجا بماند. اما بحث من اینجا بیشتر برجنبه دوم، یعنی افزایش تعداد این پیوندهاست.


زمانی که از «جامعه اندام‌وار» در برابر «جامعه توده‌ای» سخن می‌گوییم، دقیقا به افزایش تعداد پیوندها اشاره داریم. نهادهای مدنی، سازمان‌های محلی، اتحادیه‌های صنفی و در نهایت احزاب سیاسی، همه و همه نهادهایی هستند که همچون یک پل ارتباطی میان اجزای کوچکتر خود ارتباطات جدیدی ایجاد می‌کنند. در جامعه اندام‌وار دیگر با بی‌شمار سلول کوچک و کاتوره‌ای مواجه نیستیم. اینجا از گردهم‌آیی مجموعه‌های متفاوتی از سلول‌ها، اندام‌های بزرگ‌تری شکل گرفته است که در کنار یکدیگر کل جامعه را تشکیل می‌دهند. (بدیهی است که این گروه‌ها با یکدیگر هم‌پوشانی دارند) می‌توان پیش‌بینی کرد که سازمان‌دهی این اندام‌های بزرگ با تعداد کمتر بسیار ساده‌تر از بی‌شمار سلول کوچک است. در تداخل و کشاکش میان این نهادها نسبت به حرکت‌های کاتوره‌ای انرژی کمتری تحلیل می‌رود و در نهایت واکنش‌های اجتماعی قابل پیش‌بینی‌تر می‌شود. (در واقع اینرسی تغییر افزایش می‌یابد)


امروزه میزان «رشد یافتگی» یک جامعه، معنای مترادفی با «شکل یافتگی» آن دارد. یعنی هرچه جامعه بیشتر از حالت توده‌ای خارج شده و اندام‌وار شود رشد یافته‌تر محسوب می‌شود. حال اگر این پیش‌فرض را مورد توافق قرار دهیم که جامعه پیشرفته‌تر نظام حکومتی و ساختار اداره مدرن‌تری را ایجاب می‌کند، فرصت خواهیم یافت که با حاشیه کم‌تری به بحث اصلی برسیم، یعنی رخ‌دادهای اخیر خاورمیانه و نقش زنجیره‌های انسانی در آن‌ها.


«انقلاب‌های فیس‌بوکی و تویتری» ترکیب جدیدی است که به تازگی به ادبیات سیاسی و جامعه شناسی وارد شده است. به سادگی می‌توان دریافت که این ترکیب ریشه در رخ‌دادهای اخیر خاورمیانه دارد که از تونس و مصر آغاز شد و امروزه تقریبا تمامی کشورهای منطقه را در بر گرفته است. من اینجا می‌خواهم به صورت خلاصه دو پرسش را بررسی کنم:


1- چرا باید فیس‌بوک و یا تویتر چنین نقش پررنگی در یک انقلاب مردمی ایفا کنند؟

2- چرا این شبکه‌ها نتوانستند تاثیر مشابهی در کشور ما برجای بگذارند؟


1- شاید بسیار پیش از آن‌که تاثیرگزاری شگرف شبکه‌های اجتماعی و رشد جامعه اندام‌وار به صورت علمی بر جامعه شناسان مشخص شود، به صورت تجربی برای دیکاتورها و حکومت‌های خودکامه به اثبات رسید. پس طبیعی است که هر حکومتی در تلاش برای تحمیل یک حاکمیت خودکامه، به گسستن زنجیره‌های ارتباطی بپردازد. مخالفت با احزاب، سرکوب نهادهای مردمی و متلاشی ساختن اتحادیه‌های صنفی درست به همین منظور و به صورت مشابه در دستور کار تمامی دیکاتوری‌ها قرار می‌گیرد. بدین ترتیب جوامع اسیر دیکتاتوری نظیر تونس و یا مصر از پیوند‌های بسیار ضعیف اجتماعی رنج می‌بردند. پیوندهایی که اساسا حاکمیت امکان تشکیل آن‌ها را نمی‌داد. اما درست در زمانی که سرکوب احزاب و نهادهای مردمی هرگونه امید به شکل گیری ارتباطات را از میان برداشته بود، به ناگاه فضای مجازی با شبکه‌های اجتماعی قدرتمندش از راه رسیدند. شهروندانی که تا پیش از آن هیچ ارتباط سازنده اجتماعی با یکدیگر نداشتند به ناگاه فرصت یافتند تا به مدد شکل‌گیری شبکه‌های مجازی با هم ارتباط برقرار کرده و پیوندهای جدیدی تشکیل دهند.


صفحات فیس‌بوک پایگاه تجمع شهروندان تونس و مصر شدند تا جایی که گفته می‌شد تنها یک صفحه فیس بوکی نزدیک به 300هزار عضو جذب کرده است. شکل گیری این شبکه‌های جدید و پیوندهای ناشی از آن‌ها به ناگاه انرژی خیره کننده‌ای آزاد کرد که ساختار این دو حکومت توانایی مقابله با آن را نداشت و نتیجه همان شد که شد. بدین ترتیب من نام‌گزاری «انقلاب‌های فیس‌بوکی و یا تویتری» را کاملا شایسته می‌دانم.


2- جنبش سبز بدون تردید پیش‌گام نسل جدیدی از اطلاع‌رسانی با عنوان «شهروند رسانه» بود. در نبود رسانه‌های مستقل، جهان اینترنت به تنها رسانه سبزها بدل شد و در این میان شبکه‌های اجتماعی هم نقش قابل توجهی ایفا کردند. اما چرا نتیجه کار با تونس و مصر قابل مقایسه نبود؟ به باور من پاسخ این پرسش در رشد یافتگی چشم‌گیر جامعه ایرانی در مقایسه با همتایان مصری و تونسی نهفته است.


سابقه انقلابی ایرانیان به بیش از یک قرن باز می‌گردد. فرهنگ تحزب و اطلاع‌رسانی از طریق روزنامه نیز پیشینه‌ای مشابه دارد. در این مدت هیچ گاه فضای باز سیاسی آنقدر پایدار نبود که احزاب فرصت کافی برای فعالیت آزادانه داشته باشند، اما باید پذیرفت فضای سرکوب هم هیچ گاه تداوم کافی نیافت تا تمامی بنیان‌های شکل گرفته را متلاشی کند. وقفه‌های آزادی از دوران مشروطیت تا کنون کم نبوده‌اند. از شهریور 20 و سقوط استبداد رضاشاهی تا کودتای مرداد 32 بازه قابل قبولی برای آزادی‌های سیاسی و فعالیت‌های حزبی بود. نمونه مشابهی را نیز می‌توان در سال‌های 56 تا 59 یافت. پس از رخ‌دادهای دهه شصت، از نیمه دهه هفتاد بار دیگر فضا به نسبت آزاد شد و در دوران اصلاحات مجددا دوره‌ای با عنوان «بهار مطبوعات» شکل گرفت.


بر پایه آماری که در بیانیه تحلیلی «شورای فعالان ملی مذهبی» منتشر شده است، کشور ما در سال 1383 دارای 7953 سازمان مردم نهاد (NGO) بوده است. (از اینجا بخوانید) اتحادیه‌های صنفی همچون «سندیکای کارگران اتوبوس‌رانی» و «انجمن صنفی معلمان» نیز علی‌رغم سرکوب‌های مداوم فعالیت قابل قبولی داشته‌اند. همه این‌ها بدان معناست که ما هنوز با یک جامعه رشد یافته، نظیر آنچه در کشورهای پیشرفته جهانی به چشم می‌خورد فاصله بسیاری داریم، اما مدت‌هاست که از همتایان خود در منطقه پیشی گرفته‌ایم. (البته بجز ترکیه و اسراییل) بدین ترتیب من گمان می‌کنم شبکه‌های مجازی نتوانستند پیوندهای اجتماعی ما را نسبت به آنچه که بود پیشرفت قابل توجهی دهند.


خلاصه کلام اینکه حاکمیت ایرانی نیز به فراخور و تناسب رشد یافتگی جامعه‌اش رشد پیدا کرده است. امروزه تعریف ساختار کلی حکومت در ایران آنچنان پیچیده است که شاید حتی بسیاری از حاضران در خود حکومت هم نتوانند مناسبات قدرت را به درستی تشخیص دهند. این ساختار پیچیده و چند لایه نسبت به سطح کنونی پیشرفت اجتماعی به نسبت مقاوم نشان داده است. پس اگر فعالان جنبش می‌خواهند گامی به پیش برداشته و توازن قوا را به سمت جبهه مردمی تغییر دهند، باید بتوانند نسل جدیدی از پیوندهای اجتماعی را ابداع کنند که احتمالا جامعه ما پیش از آن سابقه‌اش را نداشته است. به باور من مفهوم «زنجیره‌های سبز» علی رغم ظاهر ساده و پیش پا افتاده‌اش می‌تواند به مرور تکمیل شود و با پیاده شدن در سطح جامعه رویای دست یابی به پیوندهای جدید را تحقق بخشد.


پی نوشت:

با موضوعیت «سرمایه اجتماعی» از همین وبلاگ بخواند: «چرا مردم ما نمی فهمند»؟

۶ نظر:

  1. دوست عزیز نتیجه گیری شما با آمار و اطلاعات موجود همخوانی ندارد . اولا)احزاب سیاسی در مصر زمان مبارک حضور داشتند به طوریکه بعد از رفتن وی بسیاری از فعالین احزاب هم اکنون در راس کار هستند
    ثانیا)بنا به آمار یک پنجم مردم تونس پیش از انقلاب آن کشور در فیس بوک عضویت داشتند پس نمی توان این کشورها دارای روابط اجتماعی ضعیف دانست
    ثالثا)مصر به لحاظ آزادی مطبوعات از سطح نسبتا خوبی(در مقایسه با سایر دیکتاتوری ها)برخوردار بوده
    با در نظر گرفتن این موارد شمای کلی رشد جامعه مدنی در مصر و تونس از رشد یافتگی بیشتری نسبت به ایران برخوردار بوده
    در آخر هم فکر می کنم آنچه که باعث شد بر خلاف ایران در مصر و تونس جامعه مجازی حرکت اجتماعی عظیمی را ایجاد کند وجود ارتباطات نزدیک فردی در غالب گروههای کوچک در این کشورها بود که باعث شد شبکه هایی مثل فیس بوک و توییتر در نقش تقویت کننده هسته مرکزی ظاهر شوند

    پاسخحذف
  2. من با تحليل شما به هيچ وجه موافق نيستم و به هيچ روي نمي توانم بپذيرم که "رشديافتگي چشمگير جامعه ايراني در مقايسه با مصر و تونس!!!" عامل عدم توفيق جنبش مردم ايران در مقايسه با دو کشور ديگر بوده است. دوست گرامي آيا صرف بيان سابقه انقلابي ايرانيان و اتکا به آمار يک نهاد رسمي يا غير رسمي مي تواند نشان دهنده ي توسعه يافتگي آنهم چشمگير تر جامعه ايران نسبت به کشوري نظير مصر باشد؟ آيا حقيقتاً انها فاقد سابقه انقلابي هستند!؟ و آيا در آنجا در صد سال گذشته سرکوب محض حکمفرما بوده است!؟ اگر حتي کم ترين اطلاعي هم از وضعيت جامعه اي نظير مصر نداشته باشيم لااقل اين را مي دانيم که در آن کشور احزابي نظير اخوان المسلمين به عنوان مخالف حکومت فعال بوده و در برهه هايي هم داراي نمايندگان نسبتاً زيادي در پارلمان بوده اند...بنابراين گمان نمي کنم آنگونه باشد که شما مي گوييد و به نظر من تحليل شما به دليل بهره گيري از اطلاعات نادرست بيهوده است و تصور مي کنم اگر به دنبال يافتن ريشه هاي عدم توفيق جنبش سبز هستيد بايستي با اين پيش فرض که مردم مصر و تونس از جنبش ايران الگو برداري کرده اند به دنبال اين باشيد که بيابيد آنها از کدام خطاهاي جنبش مردم ايران احياناً درس گرفتند که توانستند به پيروزي برسند.

    پاسخحذف
  3. رونین جان

    1- کسی منکر وجود احزاب سیاسی نیست. اما همان اخوان المسلمین که شما نام بردید غیرقانونی بود و به صورت رسمی حق شرکت در انتخابات را نداشت.

    2- خوب اگر عضو فیس بوک نبودند که این مسئله اصلا مطرح نبود. اساس بحث بر روی کشورهایی است که فیس بوک در آن ها نفوذ کرده اما نتایج متفاوتی به بار آورده است.

    3- کل حرف سر همین «به نسبت»ها است. ایران هم مطبوعات و احزاب دارد. شمار دقیقشان را اگر بدانید سرتان ممکن است سوت بکشد. در قرن 21 به سر می بریم و در مورد کشورهایی حرف می زنیم که یک انقلاب مردمی را تجربه کرده و یا می کنند. انتظار ندارید که چهار تا روزنامه هم منتشر نشود؟ حالا اگر اصرار دارید که سطج جامعه مدنی در تونس از ایران بالاتر و یا دست کم در حد ایران بود آنگاه من پاسخ می دهم که مخالفم.

    پاسخحذف
  4. امید جان

    این یادداشتی برای بررسی دلایل شکست جنبش سبز نیست. (بماند که من اساسا به چنین شکستی اعتقاد ندارم) این یادداشتی است برای بررسی این موضوع که چرا فیس بوک و تویتر تاثیرات متفاوتی در ایران و مصر و تونس بر جای گذاشتند.

    برای آسیب شناسی جنبش سبز اگر من حتی ده گزینه را بخواهم نام ببرم باز به فیس بوک اشاره نمی کنم. منظورم این است که این نقد یک طرفه است و از سوی آسیب شناسی جنبش قابل بررسی نیست.

    پاسخحذف
  5. آرمان عزیز
    بی شک اگر بنا بود آزادی تمام و کمال احزاب در مصر برقرار باشد این کشور دیگر دیکتاتوری نبود. در چنین مواردی باید به سراغ پارامترهای دیگری برای سنجش غیر مستقیم رفت . تعداد زندانیان سیاسی از میان رهبران احزاب مخالف ، برگزاری جلسات و کنگره ها ، وجود دفاتر احزاب ( در این مورد در مصر حتی دفاتر محلی فعال بوده اند ) و ... می تواند ملاکهایی باشد که کمی تا قسمتی حقیقت را روشن سازد.
    در مورد تونس هم فکر می کنم ضریب نفوذ پدیده ای مثل شبکه های اجتماعی مجازی می تواند یکی از چند معیار مناسب برای سنجش جامعه توده ای و مدنی باشد .
    در مورد ایران هم دوست عزیز سرانه نشریات بسیار کمتر از کشوری مانند مصر است و بهتر از من می دانید که کیفیت و توانایی این نشریات در نقد اجتماعی و سیاسی چقدر است .
    در مورد قیاس جامعه مدنی در ایران و تونس هم ارجاعتان می دهم به ویژگیهای جوامع مدنی . اما به عنوان بزرگترین دلیل به نظرم در میدان ماندن مردم در تونس و مرعوب وعده های پوپولیستی نشدن کافی باشد .
    موفق باشید

    پاسخحذف
  6. فرزاد۲۸/۱/۹۰

    آرمان جان من هم با نظرات بقیه ی دوستان در این مورد کم و بیش موافقم توی نموداری که چند وقت پیش مردمک گذاشته بود ایران از نظر جامعه ی مدنی توی خاورمیانه تنها سه تا کشور زیر خود داشت و خب مصر و تونس بالاترین شاخص های جامعه ی مدنی رو داشت( البته این جا متذکر بشم سوریه تو اون نمودار جامعه ی مدنی به مراتب ضعیف تری نسبت به ایران داشت و خب اگر بخوایم مقایسه کنیم همون اخوان المسلمین 20 کرسی توی مجلس مصر داشت در حالی که نهضت آزادی به عنوان مهم ترین حزب خارج از حکومت زمانی که نزدیک بود نماینده ای که با وساطت اصلاح طلبان در مجلس ششم نزدیک بود انتخاب بشه یهو با شامورتی بازی اصول گرایان و تقلب از مجلس کنار رفت.
    دیگر این که جنبش سبز از لحاظ فرمی با این که یک جنبش هرمی نیست ولی یک جنبش افقی هم نیست و بیشتر به ساختارهای هرمی نزدیکه و خب حداقل تغییر فاز تو این مقطع بسیار مشکله و اساساً ما قبل از شروع این جریانات جنبش سبز رو داشتیم
    ما یه اپوزیسیون چند تکه داریم این که با هم توافق ندارن به کنار. این که هیچ کدوم نه تصور روشنی از آینده ی جنبش و استراتژی پیش روی جنبش و این که الان در این لحظه چه باید کرد ندارن عذاب آوره. با هر دو گروه هم صحبت کردم. هم گروه اصلاح طلب و هم گروه برانداز( یعنی در این مورد خاص فقط آسپرین می خوام) مثلاً در مورد جنبش های طولانی مدت که گویا شیلی و لهستان رو درباره ش شاهد میارن و یه مورد کاملاً شکست خورده مثل برمه اساساً فراموش می شه. و البته فراموش می شه که مرحله به مرحله اینا استراتژی داشتن برا مرحله بعدشون و خواسته ها حداقل بین خود اپوزیسیون توافقی وجود داشت. یا الان من نمی فهمم روندن رضا پهلوی از جنبش برای چیه. البته بعیده جمهوری اسلامی مرتکب اشتباهی بشه که دیکتاتور جانشین فرانکو تو اسپانیا شد( اسم طرف رو یادم نیست)( و یکی از جالب ترین روش های گذار به دموکراسی تو دنیا رخ داد) که از قضا جنبش تو اسپانیا هم جنبشی بلند مدت بود اما ما حتی اگر یک صدم درصد هم چنین احتمالی باشه باید روش حساب باز کنیم ولی خب باز هم حتی در این صورت چیزی به نام استراتژی در آینده بینی دوستان جایی نداره.
    دلایل خیلی زیاد هست شاید سیستم بوروکراتیک پییچید ی ایران رو بشه به عنوان دلیل اورد ولی من خودم به دلایلی این رو ناکافی می دونم.
    مردم ما به مقدار کمتر و نخبگان ما به مدار اغراق شده بیشتر یه فوبیای پیچیده از انقلاب و جنگ داخلی دارن فوبیایی که دیگر مردم منطقه ندارن چون رژیم های دیکتاتوری یا با کودتا سر کار اومدن یا این که اگر هم با انقلاب سر کار اومدن انقلاب ها موجب بسته شدن فضا نشده مثل انقلاب ما بلکه موجب باز شدن فضا شده به قول بابک احمدی هر انقلابی یه زمینه ای از تصور آزادی های جنسی به همراه میاره انقلاب ما تنها موردی بود که با تصور محدود شدن آزادی های جنسی پدید اومد
    زمینه ها واقعاً زیاده اما گمان نمی کنم ارتباط چندانی به رشد یافتگی جامعه ی مدنی ما یا حتی ضریب نفوذ شبکه های اجتماعی داشته باشه.
    پ.ن: در ضمن حالا حالا ها راه داره به مصر برسیم اون جا هم از نظر روشنفکرین و هم از نظر کیفیت روزنامه ها از ایران سطح خیلی بالاتری داره. در ضمن اونا چیزی رو در دوران دیکتاتوری داشتن که حتی به فردی با نفوذ شیخ ما یعنی مهدی کروبی هم اجازه ش رو ندادن یعنی شبکه های کابلی مستقل و شبکه های تلویزیونی خصوصی و غیر دولتی.

    پاسخحذف