۲/۲۴/۱۳۹۰

آیا کشور در حال ورود به وضعیت انقلابی است؟

من چندان خوش‌بین نیستم که فراخوان دانشجویان برای روز 25 اردیبهشت شوک لازم برای تحرک دوباره جنبش را ایجاد کند. با این حال باور دارم انبار باروت جامعه بسیار زودتر از آنچه بسیاری تصور می‌کنند منفجر خواهد شد و این‌بار سیلی به راه خواهد افتاد که بسیار ویران‌گر و البته پر هزینه خواهد بود. حرف من ورود لایه‌هایی جدید به اعتراضات خیابانی علیه وضعیت موجود است.


بدون هیچ‌گونه آمار قابل اتکایی از ترکیب معترضین در راهپیمایی‌های دو سال گذشته و تنها به مدد شیوه بروز اعتراض این گروه می‌توان ادعا کرد که اعتراضات خیابانی هویت خود را از طبقه متوسط شهری گرفته بود. اعتراضاتی که همواره گرد هسته مرکزی پرهیز از خشونت شکل می‌گرفت و حتی در موارد معدودی که این اصل اولیه بر هم می‌خورد تنها شاهد خشونت‌های محدود تدافعی بودیم. در واقع هیچ گاه معترضان خیابانی در دو سال گذشته آرایش تهاجمی به خود نگرفتند. هیچ بانک و یا سازمان دولتی مورد حمله قرار نگرفت. مغازه‌ها غارت نشدند و به شهادت تصاویر منتشر شده، بخش عمده‌ای از ویرانی اموال عمومی به دست عوامل رژیم صورت گرفت. این وضعیتی است که به باور من به زودی تغییر خواهد کرد.


تجربه اعتراضات اقشار پایین جامعه تنها به پیش از انقلاب 57 باز نمی‌گردد. در دهه هفتاد شورش‌های خیابانی در اسلام‌شهر(اینجا بخوانید)، قزوین، اراک و منطقه طلاب مشهدهمگی با ریشه‌های اقتصادی و از جانب اقشار ضعیف‌تر جامعه شکل گرفتند. شورش‌هایی که پنج وجه ممیزه را می‌توان برای آن‌ها نام برد:


1- در مناطق فقیر نشین شکل می‌گرفتند و غالبا به همین مناطق نیز محدود می‌شدند

2- توده‌وار و بدون سازمان‌دهی بودند و تنها ارتباط میان اعضای آن را یک خشم مشترک تشکیل می‌داد

3- بدون هماهنگی یا هشدار قبلی ایجاد می‌شدند و ویژگی انفجاری داشتند

4- خاصیت تهاجمی و ویران‌گر داشتند به نحوی که گاه دامنه تخریب از اموال دولتی هم فراتر می‌رفت و به یک غارت شهری بدل می‌شد

5- به دلیل نبود یک پشتوانه نظری و یا اهداف مدون پس از سرکوب خیابانی فروکش می‌کردند


ناگفته پیداست که اعتراضات خیاباتی سال‌های 88 و 89 هیچ یک از این ویژگی‌ها را نداشتند، اما آیا در آینده نیز وضعیت به همین شکل باقی خواهد ماند؟


باید اعتراف کرد که جنبش سبز به هر دلیلی که اینجا مورد بحث نیست نتوانست دامنه مطالبات خود را به تمامی اقشار جامعه بگسترد. معمولا کارگران به عنوان شاخص مناسبی در این ارتباط مورد بررسی قرار می‌گیرند و بحث تلاش برای جذب حرکت‌های کارگری در دل جنبش سبز مدت‌هاست که مورد توجه قرار گرفته است. همچنین به باور من دست کم در کوتاه مدت نیز چشم‌انداز روشنی دیده نمی‌شود که جنبش بتواند به خودی خود این ضعف را پوشش دهد. اما این لزوما به معنای تداوم این شکاف میان طبقه متوسط و اقشار پایین دست نیست.


انقلاب 57 تنها زمانی به پیروزی رسید که نقطه اوج اعتراضات طبقه متوسط با اعتراضات طبقه کارگر تلاقی پیدا کرد. ریشه نارضایتی اقشار متوسط با توجه به وضعیت خفقان سیاسی نیازمند به توضیح نیست. وضعیتی که از سال 56 وارد فاز جدی اعتراضات خیابانی شد اما همچنان ناکام ماند تا در سال 57 اعتراضات کارگری نیز به آن پیوند خورد. پروفسور آبراهامیان در این مورد می‌نویسد: «طی ناآرامی‌های طبقه متوسط از مهر 56 تا خرداد 57 فقط هفت تظاهرات عمده روی داد. اما تعداد تظاهرات‌ پس از خرداد 57 با بروز عوارض رکود به ویژه در زمینه ساختمان به سرعت بالا رفت. حکومت نیز متعاقبا با تعیین سقف دستمزد و حذف پاداش سالانه که معمولا به همه کارکنان دولت پرداخت می‌شد هزینه‌ها را کاهش داد. در اواسط تابستان دستمزدهای واقعی کم کم کاهش یافت. بیکاری از مرز تقریبا صفر به حدود 400هزار نفر رسید». (ایران بین دو انقلاب ص472)


بدین ترتیب پیوند میان طبقه متوسط و اقشار پایین جامعه، نه به مدد فعالیت احزاب و گروه‌های اجتماعی و نه حتی به مدد مبارزات چریکی، بلکه تنها به دلیل ضعف‌های حکومت در اداره اقتصاد کشور شکل گرفت. در این زمان از آنجا که طبقه متوسط آمادگی لازم برای پیوستن به اعتراضات را داشت توانست خیلی زود سازماندهی حرکت‌های پراکنده اقشار کم‌درآمد را بر عهده گرفته و از توان بالای آن در جهت پیشبرد انقلاب بهره ببرد. این وضعیتی است که من گمان می‌کنم به زودی باز هم در کشور ما تکرار می‌شود.


رکود تورمی کم سابقه در کشور، فشار بی‌کاری و گرانی را به صورت هم‌زمان به اقشار کم‌درآمد وارد ساخته است. این فشار سنگین با افزوده شدن طرح حذف یارانه‌ها عواقب وخامت‌باری به خود گرفته که بخش عمده‌ای از جامعه کارگری و اقشار کم‌درآمد کشور را در معرض متلاشی شدن قرار داده است. این انبار باروت دیر یا زود مشتعل خواهد شد و واکنش خشنی از خود بروز خواهد داد. به باور من چنین رخ‌دادی غیرقابل اجتناب خواهد بود. اما اینکه نتیجه چه خواهد شد؟ من گمان می‌کنم دو وضعیت پیش روی کشور قرار دارد.
در حالت نخست جنبش سبز به نمایندگی از طبقه متوسط شهری این توانایی را دارد که بلافاصله با اعتراضات ناشی از فشار اقتصادی پیوند برقرار کرده و حرکت‌های تهاجمی و احتمالا خشونت‌بار آن‌ها را به کنترل درآورد. در این حالت جهت‌دهی کور این حرکت‌ها می‌تواند سازمان‌دهی شود و غلیان زودگذر آن‌ها به مجموعه‌ای از اعتراضات هدفمند و دنباله‌دار بدل گردد.


در حالت دیگر، اگر به هر دلیل، از جمله تعلل جنبش برای پیوستن به این حرکات امکان برقراری این پیوند از میان برود، خشونت‌ها گسترده‌تر و عواقب آن هولناک‌تر خواهد شد. ضمن اینکه حاکمیت با توجه به پیشینه سرکوب در دو سال گذشته می‌تواند خشونت معترضین را دستاویز مناسبی برای سرکوب‌های خون‌بار قرار دهد که در این صورت من گمان می‌کنم آمار کشته شدگان این اعتراضات چندین برابر شمار تمامی شهدای جنبش سبز طی دو سال گذشته خواهد بود.


در توصیف وضعیت انقلابی، گفته می‌شود که این وضعیت در شرایطی بروز پیدا می‌کند که سه شرط زیر برقرار شود (از اینجا بخوانید):


الف) ظهور گروه‎های متعارض با ادعای انحصاری كسب قدرت: «ممكن است این گروه‎ها خود زمانی عضو هیئت حاكمه باشند كه به تدریج دچار اختلاف گردیده‏اند، یا طیفی باشند كه خواهان ورود به جامعه سیاسی هستند».


ب) جلب وفاداری بخش عمده‏ای از جمعیت توسط گروه‎های برانداز: «ناتوانایی حكومت در پاسخگویی به مطالبات جامعه با افزایش تقاضای حكومت از مردم برای ارایه منابع خود از یك سو و توان مخالفان یا ادعای آنها مبنی بر پاسخگویی به نیازها و تأمین منابع مورد نیاز جامعه در این روند مؤثر است».


ج) بی‏میلی یا ناتوانی حكومت در سركوب: ناتوانی یا بی‏میلی حكومت ممكن است ناشی از این عوامل باشد: «ناكافی بودن ابزار سركوب. ناتوانی در بكارگیری آن. محذور و ممنوعیت به‎كارگیری آن»


پیداست که نسبت به سال گذشته، شرایط کشور یک گام بلند به «وضعیت انقلابی» نزدیک‌تر شده است. در واقع سال گذشته دستگاه حاکمیت در برابر جنبش کاملا منسجم و متحد نشان می‌داد اما این روزها شکاف میان دولت و رهبر کاملا آشکار و بحرانی است. بدین ترتیب شرط نخست نیز اکنون برقرار است. تنها می‌ماند شرط سوم که آن نیز سال گذشته برقرار نبود اما امسال و با افزوده شدن احتمالی اقشار پایین اجتماع به جرگه معترضین معلوم نیست که چه وضعیتی پیدا می‌کند. در واقع دستگاه سرکوب دو سال گذشته توانسته است با اعتراضات طبقه متوسط مقابله کند اما معلوم نیست بتواند در سرکوب اقشار پایین اجتماع نیز عملکرد مشابهی داشته باشد.


خلاصه کلام اینکه من فاصله کشور را تا ورود به مرحله انقلابی تنها یک گام دیگر می‌دانم. در مورد زمان بروز بحران شاید گمانه‌زنی در حال حاضر چندان درست نباشد اما به عنوان یک نظر احساسی و شخصی من آغاز دور جدید اعتراضات را اواخر بهار تصور می‌کنم که در گرمای تابستان به اوج التهاب خواهد رسید.

۴ نظر:

  1. بسیار مطلب جالبی بود. لذت بردم.
    اما در مورد زمانش یه کم فکر می کنم دیر تر باشه حتی شاید یک تا دو سال دیگه التهابات بزرگ رو ببینیم

    پاسخحذف
  2. ترديدي نيست که در صورت وقوع انقلاب در ايران شاهد وقايع خونباري خواهيم بود. حکومتي که پاسخ اعتراضات مسالمت اميز را با باتوم و گلوله مي دهد مسلما پاسخ حرکتهاي انقلابي را با تانک خواهد داد... اما در مورد انقلاب مسائل بسيار زيادي قابل طرح است که من يکي از اين مسائل را مطرح مي کنم: همه ما خوب مي دانيم که جنبش سبز ايران يک جنبش اعتراضي مسالمت آمیز نسبت به نتايج انتخابات بود که با فشار و سرکوب حکومت، به مقصود خود که ابطال نتیجه انتخابات بود نرسید. با این وجود در دو سال گذشته دیدیم که حداقل بخشی از این جنبش که به نظر من نسبت به جنبش اولیه رادیکال تر اما همچنان مسالمت آمیز است همچنان زنده است و هر از چند گاهی نیز وجود خود را به رخ حکومت می کشد. اما این که چرا جنبش اولیه بر روی خواسته خود پافشاری نکرد تا به نتیجه مطلوب برسد مساله ای است که کنکاش در آن شاید مفهوم انقلاب و شرایط انقلاب را برای ما ملموس تر کند. شخصاً اگر بخواهم دلایلی را برای این ناکامی بر شمارم به ترتیب، اول: سرکوب معترضان خیابانی، دوم: وجود تناقض در گفتار سران جنبش سبز و سوم: تمکین با شرایط موجود تا فرارسیدن انتخابات بعدی را نام خواهم برد. هر کدام از این عوامل بطور گسترده قابل بحث و ریشه یابی هستند اما بدلیل کمبود زمان از بحث در مورد عامل اول علیرغم مهم بودن این عامل در خصوص انقلاب صرفنظر می کنم و در مورد عامل دوم هم تنها به منظور روشن شدن بیشتر آن به این توضیح اکتفا می کنم که شخصا معتقدم گفتارهای تناقض آمیز سران جنبش سبز یکی از عوامل ناکامی این جنبش بود بطور مثال اینکه اعتقاد به تقلب در انتخابات داشته باشید و در نتیجه دولت را غیر قانونی بدانید و از سوی دیگر برای راهپیمایی ها از همان حکومت درخواست مجوز کنید یکی از تناقضات بارز و از نقاط ضعف سران جنبش سبز بود که نقش مهمی در ناکامی جنبش سبز انتخاباتی ایران داشت. اما در مورد عامل سوم، شاید شما و سایر دوستان با من هم عقیده باشید که بسیاری در انتظار انتخابات بعدی (مجلس و بویژه ریاست جمهوری) هستند تا تکلیف خود و حکومت را برای همیشه روشن کنند. این انتظار به اعتقاد بنده نه تنها انتظار بیهوده ای نیست بلکه انتظاری واقع گرایانه است. زیرا جنبش سبز ایران یک جنبش انتخاباتی بود یعنی جنبشی که جرقه آن را انتخابات زد و لذا کاملا منطقی به نظر می رسد که توده شکل دهنده جنبش 88 علیرغم ناکامی آن جنبش، در انتظار جرقه ای همجنس باشند. با توجه به شرایط موجود بی گمان همه ما این سوال را از خود پرسیده ایم که در انتخابات بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا از طیف اصلاح طلب فردی به عنوان کاندید مجاز به شرکت در رقابت خواهد شد؟ تصور می کنم روند سیاسی جامعه در دو سال گذشته چنین به ذهن متبادر کند که با قاطعیت بگوییم چنین امری کاملاٌ بعید است و شاید این امر همان جرقه انتخاباتی مورد انتظار باشد.

    پاسخحذف
  3. اما سوالی که اکنون مطرح می شود این است که در صورت عدم تایید چهره های شاخص اصلاح طلب به شرکت در انتخابات چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ دو احتمال قوی تر قابل طرح است: اول اینکه جنبشی شبیه جنبش 88 شکل می گیرد و به همان شکل هم سرکوب می شود بدون اینکه به مطلوب خود دست یابد. دوم اینکه جامعه در شرایط انقلاب قرار بگیرد. هر دوی اینها برای حکومت هزینه بر و خطرناک هستند بنابراین تصور می کنم که حکومت از هم اکنون در حال چاره اندیشی است و معتقدم اختلافات اخیر بوجود امده میان رئیس جمهور و رهبر بخشی از سناریوی چاره اندیشی است. کشمکشهایی که تا زمان تایید صلاحیت کاندیدهای ریاست جمهوری ادامه خواهد یافت و پر رنگ تر خواهد شد تنها به این منظور که اختلاف طیف اصلاح طلب با خود را تحت شعاع یک اختلاف ساختگی قرار داده و از این طریق جنبش سبز را خنثی و کم رنگ کنند. تصور بنده بر این است که اختلافات میان طیف اقتدارگرا آنچنان جامعه را دچار التهاب خواهد کرد که جنبش سبز و اصلاح طلبان در آن گم خواهند شد مگر انکه جنبش سبز هم در فرصت باقیمانده به فکر بازسازی خود و چاره اندیشی برای روز مبادا باشد. این چاره اندیشی از نظر من همان انقلابی است که به زعم شما جامعه در یک قدمی آن است اما اگر این یک قدم سردر گم به جایی غیر از آنجا که باید برداشت، برداشته شود نه تنها به هیچ مطلوبی منجر نخواهد شد بلکه ناامیدی و یاس و در نتیجه استمرار دیکتاتوری را در پی خواهد داشت. اینکه آیا آغازگز انقلاب، مردم طبقه پایین و هدایتگر آن طبقه متوسط هستند موضوعی است که من چندان با شما موافق نیستم. وجود عوامل مختلف باعث پیچیدگی موضوع و عدم توافق کامل من با شماست. بطور مثال یکی از عوامل اینکه طبقه پایین امروز ایران با طبقه پایین دوران شاه متفاوت هستند. من هم مانند شما دسترسی به هیچ گونه آمار قابل اتکایی ندارم اما هر آنچه در ذهن خود جستجو می کنم و تعداد افراد پایین دستی را که می شناسم مرور می کنم به ندرت می توانم فردی را بیابم که ضد ولایت باشد. تصور می کنم این موضوع قابل تعمیم باشد و بخش قابل ملاحظه ای از طبقه پایین جامعه علیرغم مشکلات اقتصادی فراوان دل در گرو ولایت داشته باشند و این نعمتی است که شاه از آن برخوردار نبود. و شاید همین امر در کنار عوامل مهم دیگر باعث کاهش نقش طبقه پایین در تحول سیاسی ایران شده باشد. با این شرایط تصور می کنم اگر انقلابی در آینده نزدیک در راه باشد این انقلاب انقلاب طبقه متوسطی باشد که در ذهن ما اسمش طبقه متوسط است اما در واقع یک طبقه پایین است، یک طبقه پایین آگاه.

    پاسخحذف
  4. ناشناس۲۵/۲/۹۰

    هرچند کلیت حرف شما درست و منطبق بر مسائل جامعه شناسی است اما من فکر میکنم که این احساس شما و پیش بینی شما هرجند شخصی است و خودتون هم گفتید که از روی احساس هست به نوعی اما به نظرم هنوز زمان بیشتری نیاز هست تا به اونجایی که شما گفتید برسیم
    البته نه آنچنان زیاد که به سال ها برسد ولی نه چندان کم که در عرض چند ماه فرارسد
    البته من هم نظرم رو با توجه به پالس هایی که از محیط اطرافم گرفتم میگکم و باید اذعان کنم جمهوری اسلامی در این چند وقته سرعت عجیبی در نفرت سازی و دشمن سازی برای خودش از مردم خودش گرفته
    خیانتی به کشور که با خون شسته خواهد شد

    پاسخحذف