۳/۰۲/۱۳۹۰

هو، او!


می‌‌گم ممد آقا، عروسی پسر حاج اسماعیله، دعوت نشدی؟
می‌‌گه رفاقتا بو لش مرده گرفته

می‌گم ممد آقا کارم سخته
می‌گه هم بکش پسر، نون از سنگ در می‌آد نه از بالش

می‌گم ممد آقا مادرم ناخوش‌احواله
می‌گه دعا می‌کنم

می‌گم ممد آقا از کجا می‌آری بخوری؟
می‌گه از کرم مولی علی مرتضی

می‌گم ممد آقا از سیدخلیل بگو
می‌گه از روزی که تن آقا سیدخلیل تو خاک «صحنه» خوابید درد و مرض از شهر رفت به تبرّکش

ممد درویش، «درویش» نبود. ممدآقا لات محل بود. برو بیایی داشت روزگاری. ریش‌سپیدای محل به اسمش قسم می‌خوردن که سایه‌ش رو سر همه اهالی محل بود. از وقتی که «طاهره» شیرینی خورده و عقد نکرده رفت زیر کامیون «ممدآقای سبزقبا» عوض شد. سینه‌های کفتریش خوابید و پشت خاک ندیدش خم شد و کم‌کم شد «ممد درویش».

می‌گم ممد آقا زن نمی‌گیری؟
می‌گه آدم رو وا می‌داره

می‌گم از چی؟
می‌گه از او! 

پی‌نوشت:
داستان‌های ۱۵۰ کلمه‌ای مجمع دیوانگان را از بخش «داستانک» بخوانید.


۵ نظر:

  1. ناشناس۲/۳/۹۰

    رفیق داستان های 150 کلمه ای شما رو کلا می پسندم اما این رو دوست نداشتم
    1- می گم و میگه لازم نیست. صرف اینکه با «» مشخص کنی دیالوگه کافیه
    2- لینک دادن به ویکیپدیا وسط داستان کار بدیه انصافا. اگر فکر می کنی شخصیت لازمه که شناخته بشه تو داستان توضیح بده. اگرنه هم که هیچ
    3- یک داستان 150 کلمه ای ظرفیت محدودی داره. حادثه داستانی باید متناسب با حجم داستان باشه

    پاسخحذف
  2. سلام رفیق

    بسیار خوشحالم کردید که در این بخش نظر دادید. اینجا دوستان معمولا در بخش سیاست نظر می دهند و من دلم لک می زند برای گپ زدن در مورد ادبیات:)

    در مورد «می گم» و «می گه» شما درست می فرمایید. خودم هم زیاد فکر کردم که برش دارم یا بماند. به ویژه اینکه حذف آن دست من را در تعداد کلمات بازتر می کرد اما در نهایت به نظرم رسید حذف کردنش وزن و آهنگ کلام را کاهش می دهد. از سوی دیگر با قرار دادن این «می گم»ها راوی داستان به یک ناظر حاضر تغییر می کند. مقایسه کنید با زمان حذف آن ها که پرسش کننده ها احتمالا افراد مختلف به نظر می آیند و راوی نیز دانای کل می شود. البته این لزوما به معنای افت اثر نیست، فقط انتخاب من این یکی بود.

    لینک دادن یا ندادن در یک داستان بحث خیلی جدیدی است که احتمالا تا حالا کسی به آن فکر هم نکرده بود. به هر حال مسایلی است که با ورود فن آوری به حوزه ادبیات به وجود آمده اند و قبلا اصلا مطرح نبودند. تا حدودی قبول دارم حرف شما را. مثلا کسی بیاید در رمانش زیر نام «صحنه» برای من پانویس بیاورد به من برمی خورد. اما اینکه لزوما در وبلاگستان هم وضع به همین منوال است، هنوز مطمئن نیستم، اما همچنان وزنه سنگین را به انتقاد شما می دهم.

    در مورد حادثه با شما موافقم که این داستان نسبت به داستان های پیشین تلاش داشت داستان حجیم تری را روایت کند. این یکی کمی عمدی بود. یعنی دارم تلاش می کنم ببینم در 150 کلمه چقدر می توانم داستان بگویم. البته نه از نظر تعداد. دقیقا منظورم همین حجم روایت است.

    باز هم سپاس بسیار از توجه و تذکرات خوب شما

    پاسخحذف
  3. ناشناس۳/۳/۹۰

    خواهش می کنم رفیق جان. نقد کردن داستان شما باعث افتخاره. در مورد تناسب حجم داستان و عمل داستانی آثاری هستند که به نوعی استثنا به حساب می آن. پیشنهاد می کنم "گل سرخی برای امیلی" را بخوانی (اگر نخواندی). یکی از ویژگی های بارز این داستان این است که عمل داستانی یک رمان را در قالب داستان کوتاه آورده

    پاسخحذف
  4. فرزاد۳/۳/۹۰

    خب آرمان جان البته این که نظر نمی دیم دلیل بر نخوندن نیست دلیل بر اینه که بخش کامنتینگ سایتای بلاگ اسپات مشکل داره. از قضا یه چند باری می خواستم گیر بهت بدم علی الخصوص سر شکسته نویسی سر اون نقدت رو کتاب فرزاد حسنی که البته خود کتاب جداً کتاب فاجعه ای بود ولی خب سر همین موضوعات کامنتینگ کلش پرید. اون بخش بغل هم کلاً با فایرفاکس مشکل داره گویا. بگذریم.
    خب بحث هایپرتکست یا همون لینک دادن به کلمات چیز جندان جدیدی نیست و بیش از ده سالیه که سابقه داره از قضا تو ایران از اواخر دهه ی هفتاد یه جریان قوی بود از قضاو خب هنوز هم ادامه داره و کارای لیلا صادقی مثال خوبی در این زمینه است. البته اگر می خوای لینک رو به جای پانویس به کار ببری یه نکته رو متذکر بشم پانویس اساساً تو داستان غیر تالیفی امریه مذموم هر چند تو ترجمه و مقاله متداوله و موردی نداره. چرا؟ چون نویسنده اگر پانویس بیاره اون پانویس بخشی از داستانش به حساب میاد و اگه پانویس فقط جنبه ی توضیخی داشته باشه و توجیه فرمی نداشته باشه کلاً به ساختار داستان آسیب می زنه.
    در مورد اسم داستان هم انتقاد بنده اینه که انگار به خواننده ت اعتماد نداری. هو به عنوان اسم داستان کافیه و اون او که جنبه ی توصیفی داره نه تنها کارکردی نداره بلکه آهنگ اسم هم به هم می ریزه و لذت اون کشف پایانی رو از خواننده می گیره
    سوم در مورد روایت به نظرم اندازه مناسب. یک بحثی هم هست در مورد اون داستان فاکنر. درسته که مدت زمان طولانی رو در بر می گیره مثل اکثر داستاناش ولی به هیچ عنوان اون حد از اطلاعاتی که می ده در قد و قواره ی رمان نیست و از قضا ایده ش از ممحدوده ی روایتش بیرون نمی زد و زیاد فشرده نبود. لزوماً این ماجرا به حادثه ی روایی بر نمی گرده بلکه به بازتوزیع عناصر روایی در داستان بر می گرده مثلاً کارای جیمز الروی که اختمالاً فیلمای اقتباسی از روش رو دیدین مثل محرمانه لس آنجلس و ترجمه هم نشده انگار به فشرده کردن روایت مشهورن. بعضی داستانای همینگوی هم همین طوره. اما خب حداقل به نظرم با این که میزان اطلاعات تو داستان آرمان زیاده به خاطر انتخاب فرم درست برا تعریف داستان اذیت نمی کنه.
    خب به غیر از این که شخصیتت بیشتر تیپه و البته اینو در یه داستان 150 کلمه ای به ندرت می شه ایراد تلقی کرد یک چیز رو باید حواست باشه. تو اکثر کارات آرمان جان یه رمانتیسیسمی هست که البته این جا متعادل و از قضا به کار کمک می کنه منتها باید حواست باشه این ماجرا امکان افسار گسیخته شدنش هم هست.
    و خب در نهایت این که نقد داستانای 150 کلمه ای و 50 کلمه ای سخ0ته کلاً.
    و خب حالا که بحث راجع به ادبیات شد یه نکته هم راجع به نقدای ادبیت بگم. نقدات خوبه کلاً اما مشکلی که دارن اینه که اون انسجام و هارمونی که برقرار می کنه بین ایده هات توی مقالت سیاسیت تو نقدای ادبیت نداری. خیلی خوب می بینی ولی ایده هات باید یه ذره انتظام پیدا کنن. خیلی وقتا این انتظام حاصل می شه اما خیلی وقتا هم نقدت به صورت یه سری ایده ها و نظرات پراکنده در مورد کار می شه

    پاسخحذف
  5. به به, فرزاد جان غافلگیرم کردی:)

    در مورد کامنتینگ بلاگر خودم هم مشکل شما را دارم و احتمالا دیده ای که کمتر فرصت می کنم به نظرات پاسخ بدهم.

    از تمام کامنتی که گذاشتی لذت بردم و استفاده کردم. فقط در مورد نوشته های من در زمینه ادبیات اصرار دارم که از واژه نقد استفاده نشه. من خودم به قصد با عنوان «نگاهی به ...» از اونها یاد می کنم. به خوبی اشاره کردی که بیشتر از اینکه نقد باشه مجموعه ای است از نکاتی که من در هنگام خواندن اثر به آن ها توجه می کنم. بیشتر به این می ماند که رمانی را بخوانی و بخواهی با یک دوست در موردش گپ بزنی. من نظرات خودم را اینجا می نویسم تا دوستانی مثل شما هم بیایند و با هم گپ بزنیم. حساب کار نقد کاملا جداست.

    پاسخحذف