۲/۲۹/۱۳۹۰

یادداشت وارده: قصاص، تعاریف و آمار

امیر- قصاص گونه ای از مجازات کیفری است که در آن شخص مجرم به شکلی معمولا مشابه جرم مجازات می شود. کور کردن فردی که دیگری بینایی را از او گرفته است یا اعدام در برابر قتل نمونه هایی از قصاص هستند. قصاص در کشور ما به عنوان یک اصل قضایی پذیرفته شده است و احکام قضایی برای جرایم خصوصی (جرایمی که متهم و شاکی هر دو شخصیتی حقیقی دارند) بر اساس فلسفه قصاص صادر می شود. قصاص و مخصوصا نوع شایع تر آن اعدام امروزه مخالفان و موافقان بسیاری دارد. بیش از نیمی از کشور های دنیا مجازات مرگ را در کشورشان ممنوع کرده اند در حالیکه نیمی دیگر همچنان بر استفاده از مجازات مرگ اصرار می ورزند.

دیدگاه های اخلاقی مختلفی در مورد فلسفه مجازات وجود دارد که هر یک به نوعی امر قصاص را نفی یا تأیید می کند. در اندیشه فلسفی به غیر از فلسفه اسلامی مجازات دو دیدگاه وجود دارد که به طور خلاصه عبارتند از:

1- دیدگاه سزا دهی: بر اساس این دیدگاه مشروعیت مجازات ناشی از جرم ارتکابی است به همین دلیل باید دقیقا متناسب آن باشد و این بهترین توجیه برای مجازات کیفری است. عدالت کیفری نظم مختل شده جامعه را احیا می کند و با مجازات شبیه به بزه تعادل را در جامعه برقرار می کند. انتقام و اندیشه انتقام جویانه در این دیدگاه جایی ندارد. بر طبق این اعتقاد مجازات وسیله ای نیست تا شخص یا خانواده اش بتوانند برای اعاده حیثیت یا آبروی از دست رفته بزهکار را مورد تحقیر یا توهین قرار دهند.

بنا بر رأی کانت اخلاقی بودن یک عمل فقط وابسته به ادای تکلیف است و اعمالی که به هدف نتایج حاصل از آنها ادا می شوند فاقد ارزش اخلاقی هستند. بر این اساس مجازات نمودن صرفا تکلیفی است که قانون بر دوش جامعه گذاشته است و توجه به نتایج (خوب یا بد) مجازات برای جامعه نمی تواند مشروعیت نوع مجازات را تعیین کند.

هگل معتقد است دو گونه آزادی وجود دارد. آزادی دلخواه که در آن فرد هر چه می خواهد انجام دهد و کسی او را از کاری که دوستش می دارد منع نکند (تقریبا معادل هوی و هوس). نوع دیگری از آزادی که هگل آن را تعریف می کند آزادی مطلق یا واقعی ست. در این معنا اراده تا جایی آزاد است که اراده عمومی تحقق پیدا کند. طبیعتا آزادی دلخواه و آزادی واقعی همواره برهم منطبق نیستند و در جامعه آزادی واقعی باید آزادی دلخواه را محدود کند. هگل منشأ پیدایش جرم را در پیروزی آزادی دلخواه بر آزادی واقعی می داند. سزا و عقوبت نوعی اعمال قدرت است و در نتیجه مخالف آزادی؛ اما اگر اعمال زور در مقابل و به عنوان عکس­ العمل اعمال زوری که قبلا انجام شده، صورت گیرد نه تنها عادلانه بلکه ضروری است.

این دیدگاه چندین سوال را بی پاسخ باقی می گذارد: آیا مجازات باید تنها به جرم ارتکابی توجه داشته باشد و به بازسازی، اصلاح و تربیت بی توجه بماند؟ خصوصیات و فشارهای روانی مجرم اثری در تعیین مجازات ندارد؟ آیا در همه موارد مجازات باید شبیه به جرم باشد و آیا اصلا امکان تعیین نوع مجازات در این دیدگاه برای تمام جرائم وجود دارد؟ عفو مجرم و عدم اجرای مجازات نوعی همکاری با مجرم است؟

2- دیدگاه اصالت فایده: بر اساس این تئوری مشروعیت اخلاقی مجازات باید مبتنی بر نتایج آن باشد. بر اساس این دیدگاه معیار صحت و یا عدم صحت یک قانون چیزی جز نتایجی که دارد، نیست. به اعتقاد این مکتب بازدارندگی و تأثیر مجازات در پایین آمدن آمار جرایم مهمترین معیار تعیین نوع مجازات است و جبران خسارت یا خالی شدن احساسات انتقام جویانه در درجه دوم اهمیت قرار می گیرند.

بر اساس دیدگاه بنتام، آثار و نتایج مجازات بروی مجرم زیانبار و نامطلوب است و اگر مورد پذیرش قرار می گیرد باید آنجا باشد که مانع بدی بیشتر می شود. نتایجی که مجازات به دنبال دارد و مشروعیت آن را تأمین می کند دو هدف عمده است.

بازدارندگی: جرمی که اتفاق افتاده مربوط به گذشته است و شر حاصل از آن را غالبا نمی توان به طور کامل از بین برد، در حالیکه از جرایم بعدی می توان جلوگیری به عمل آورد. مجازات گرچه خود نوعی شر است اما اگر بتواند از وقوع جرم در آینده جلوگیری کند، اعمال آن قابل توجیه است.

جبران (تلافی): جبران نمودن خسارات جرم از دیگر هدف دوم بنتام است. این جبران به یکی از دو صورت مادی یا کیفری می تواند اعمال شود و از آنجا که جرم یک بی عدالتی صریح و آشکار است و احساسات جامعه را جریحه دار می کند با مجازات کیفری باید این احساسات جبران شود.

نادیده گرفتن استحقاق مجرم و تکیه بیش از حد بر آثار و نتایج می تواند مجازات را بسیار سیال و نسبی کند. تا کجا می توان مجازات را برای جلوگیری از جرایم احتمالی آینده شدت داد؟ آیا همه جرایم منفعت طلبانه اند؟ آیا در همه جرایم مجرم پیش از وقوع جرم به سبک سنگین کردن جرم و نحوه مجازات می اندیشد تا در صورت سنگین بودن این نسبت از ارتکاب جرم خودداری کند؟ آیا لزوما رابطه بین شدت مجازات و آمار جرایم رابطه ای معکوس است؟

این دو دیدگاه در دو سر طیف نحوه تعیین مجازات قرار می گیرند. در بسیاری از کشورها ترکیبی از دو دیدگاه نحوه تعیین مجازات را مشخص می کند. فلسفه اسلامی مجازات هم جایی بین این دو سر طیف قرار دارد.

بحث در مورد پرونده اسید پاشی همچنان ادامه دارد. عده ای مخالف یا موافق اجرای حکم قصاص هستند و برای خود دلایلی نیز دارند.

گروهی سعی می کنند خود را جای آمنه بگذارند، آنها با به تصور درآوردن رنجی که آمنه متحمل شده (و خود شاید روزی متحمل شوند) احساساتی شده و قصاص را یک واکنش طبیعی و یک حق برای آمنه می دانند. این گروه احتمالا نمی دانند چرا یک قاضی ست که نوع و شدت مجازات را تعیین می کند. قاضی شخص سومی است که نه در جای شخص اسید پاش و نه در جای آمنه نشسته است. او مجازات را هیچگاه (حتی حالا که حکم به قصاص داده شده است) بر اساس احساسات انتقام جویانه آمنه تعیین نمی نماید. نشستن در جای قربانی ملاک سیستم قضایی نیست و معلوم نیست که اگر بود برای هر جرمی که امروزه مجازاتش معقول است چه مجازاتی در پی داشت؟

دلیل دیگری که گروه موافق با اجرای حکم قصاص هستند، بر آن تاکید می کنند بازدارندگی قصاص از وقوع جرایم مشابه در آینده است. برای رد این ادعا مطالعاتی انجام شده که به چند نمونه از آنها اشاره می کنم.

با نگاه کردن به جدولی که از اینجا+ قابل دسترسی است می توان فهمید که اتفاقا در ایالت هایی از آمریکا که مجازات مرگ در آنها وجود ندارد نرخ وقوع قتل کمتر از ایالت هایی است که مجازات مرگ در آن قانونی است. این مطالعه که در سال 2009 انجام شده است توسط جرم شناسان آمریکا انجام شده است آنان را به این باور رسانده که تمرکز بر مجازات مرگ راهی ابتدایی برای دولت است تا بر عذر خود از درمان جامعه و دلایل واقعی ارتکاب جرم سرپوش بگذارد.

مطالعه کاملتری که نتایج آماری اش از اینجا+ قابل مشاهده است، نرخ قتل را از سال 1990 تا سال 2009 در ایالت هایی از آمریکا که مجازت مرگ در آنها وجود دارد در مقایسه با ایالت هایی که مجازات مرگ ممنوع شمرده می شود، نشان می دهد. این گزارش نشان می دهد که نه تنها در طول این سالها نزخ وقوع قتل در چنین ایالت هایی همیشه پایین تر بوده بلکه تفاوت نرخ قتل سال به سال در حال افزایش است.

مقاله جامعی با عنوان The Death Penalty: A World-wide Perspective توسط Roger Hood (از اینجا بخوانید) نوشته شده که در آن مطالعاتی مشابه در کشورهای دیگر دنیا مانند کانادا، مالزی، چین و کشورهای خاورمیانه انجام شده و مکررا این نتیجه تأیید شده است که مجازات مرگ در هیچ یک از این کشورها باعث کاهش نرخ جرایم نشده است.

پرونده آمنه اولین پرونده ای نیست که تردید را در به اجرا درآوردن حکم قصاص بوجود آورده است. من به عنوان یک مخالف اجرای قصاص تنها بخاطر این دلایل آماری نیست که مخالفت می ورزم. جرایم هیچگاه بدلیل ضعیف عمل کردن قانون در بی رحمانه برخورد کردن با مجرمین رخ نداده اند. با قصاص یک محکوم تنها یک شخص است که مجازات می شود. قصاص نه تنها کمکی به جامعه نمی کند بلکه به جای رفع دلایل و زمینه های وقوع جرم، راه حل را در مجازات قصاص گونه­ی مجرم خلاصه کرده است. مجید با اسید پاشیدن خشونتی وقیح را به نمایش گذاشت. حال قانون همان خشونت را این بار به بهانه مجازات و برای پنهان کردن مشکلاتش مجاز می شمرد. مجید توانست با اسید پاشیدن در چشمان آمنه انتقام خود را از او بگیرد. حال آمنه است که با حمایت قانون در چشمان مجید اسید می ریزد، درست به همان قصد انتقام.

آمنه تا زمانی که حمایت دولت خاتمی را در اسپانیا پشت سر داشت هنوز از دو چشم نابینا نشده بود و شاید می توانست همه بیناییش را از دست ندهد. حال آمنه با بخشیدن قسمتی از دیه اش می تواند هر دو چشم مجید را نابینا کند. آیا جامعه و دولت نباید برای قصور در پرداخت هزینه های بیمارستان آمنه مجازات شوند؟ مجید نمی تواند مدعی این باشد که دولت هم به اندازه من در نابینا شدن آمنه نفش داشته است؟ پزشکان تاکید کرده اند که اسید پاشیدن در چشم مجید ممکن است به مرگ او منتهی شود، آیا بنا به همین فلسفه قصاص مجازات نابینا کردن مرگ است؟ چطور آمنه می تواند با بخشیدن قسمتی از دیه اش یک چشم مجید را بخرد؟ مسلما مجید در لحظه اقدام به جرم، منطقی فکر نمی کرده است. آیا ما نباید به او فرصت بازسازی، اصلاح و تربیت را بدهیم؟

بهنود چندی پیش به خاطر قتلی که در نوجوانی و طی یک اتقاق پیش آمده بود، اعدام شد. اگر از او بپرسند که آیا از مجازات اعدام نمی ترسیدی مسلما پاسخش مثبت بود پس چگونه است که بهنود از لحظه تصمیم تا اجرای جرم که احتمالا زمانی کوتاه بوده دست از تصمیم خود بر نداشته؟ بازدارندگی مجازات قصاص ثابت نشده است اما روز به روز شواهد بیشتری علیه قصاص پیدا می شود. مشخصا هر جامعه ای ویژگی های خود را دارد و نمی توان به راحتی مطالعاتی که مثلا در آمریکا انجام می شود را به ایران تعمیم داد اما می توان مطالعه مشابهی در ایران انجام داد.

یاد دیالوگی از فیلم جدایی نادر از سیمین می افتم. جایی که نادر به ترمه می گوید از حاملگی راضیه خبر داشته است اما در آن لحظه خاص که راضیه را هل داده گویی این نکته مهم را فراموش کرده.

پی نوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشت های شما استقبال می کند.

۱ نظر:

  1. بسیار آموزنده بود و در راستای آن متنی در وبلاگ خود نوشتم

    پاسخحذف