«...
فلورانس اوبنا در گزارشی که در ژانویه ۲۰۰۲ در روزنامه «لیبراسیون» چاپ شد، آنچه
از زنان برقعپوش افغان مورد توجه مردان و زنان افغان قرار میگیرد را شرح داده
است. زنان گفتهاند که هنگام مشاهده زنی پیچیده شده در برقع، به دستهای او خیره
میشوند. با نگاه کردن به دستهای اوست که میتوانند بدانند او چگونه زنی است؟
جوان است یا پیر؟ از خود مراقبت میکند یا... در مقابل، مردان اعتراف میکنند که
با مشاهده زنی در حال عبور نگاهشان به سمت پاشنههای پایاش متوجه میشود. بدین
ترتیب زنان از طریق نوع جورابهایی که میپوشند با یکدیگر رقابت میکنند زیرا میدانند
که این جورابهاست که در معرض دید قرار دارد و معرف شخصیت آنها است...». (گسستهای
اندوهبار / میشل بنسایق / حمید نوحی / انتشارات صمدیه / ص۱۰۴)
اینجا
بحث در مورد حجاب، به عنوان یک نوع پوشش شخصی نیست. اشاره به تصوری است که گمان میکند
گسترش فرهنگ حجاب میتواند یکی از راههای جلوگیری از مزاحمتهای خیابانی و یا حتی
تجاوزات جنسی باشد. به تازگی حتی حرکتهایی در اروپا نیز آغاز شده که با انجام
برخی مطالعات میدانی نتیجه میگیرند که در غرب نیز زنانی که پوشیدهتر تردد میکنند
کمتر در معرض نگاههای مردان و البته مزاحمتهای کلامی آنان قرار دارند. تا بدینجای
مساله نتایج تحقیقات درست و حتی میتوان گفت که قابل پیشبینی است. اشتباه از
زمانی رخ میدهد که کسی بخواهد از مشاهده این مطالعات نتیجه بگیرد که «فراگیر شدن
حجاب به کاهش مزاحمتهای خیابانی خواهد انجامید».
مساله
در نسبیت خلاصه میشود. اگر فرض کنیم در هر جامعه میانگینی وجود دارد که میتوان
آن را «عرف پوشش جامعه» تصور کرد، طبیعی است که خروج از این عرف سبب جلب توجه
بیشتر خواهد شد. خوشبختانه در جهانی زندگی میکنیم که نمونههای تحقیقاتی ما حد
فاصل «زنان برقعپوش» تا «جامعه لختیها» را تشکیل میدهد. پس به سادگی میتوانیم
مشاهده کنیم که حتی فراگیر کردن فرهنگ برقعپوشی نیز نه تنها نتوانسته است خللی در
کار مزاحمهای خیابانی ایجاد کند، بلکه حتی از بازار رقابتی آرایش و جلب توجه
زنانه نیز نکاسته است. تنها تفاوت آن است که زن افغان مورد توجه مردان خیابانی، با
برقع و احتمالا «جوراب صورتی» در خیابان ظاهر شده و مثلا زن اروپایی صرفا با
بیکینی تردد میکرده است.
«...
ساز و کار هنجار/نگاه در تمامی هنجارهای اجتماعی کاربرد دارد. در واقع در غرب نیز
چنین است. دامن کوتاه بانوان دقیقا نتیجه همین معادله است: آنچه به دیده آید، دیده
نشده را تداعی میکند! به راستی همین معادله است که این همه در اردوی لختیها به
عنوان نابگرایی بر آن تاکید میشود. لخت بودن در میان آنها صبغه شهوانی ندارد،
درست برعکس، به روشنی میگوید: اینجا مطلقا چیزی دیدنی وجود ندارد، راهت را بگیر و
برو...»! (همان / ص۱۰۵)
بدین
ترتیب میتوان گفت که در تلاش برای یکسانسازی جامعه، گسترش یک نوع پوشش خاص با
تصور و برچسب «حجاب برتر» هیچ تفاوت ماهوی با ترویج عریانی کامل ندارد، نتیجه هر
دو مورد صرفا به تغییر عرف پوشش و جایگزینی یک عرف جدید میانجامد که باز هم شهروندان
در مقایسه با آن در مراتب متفاوتی قرار میگیرند. درست مثل اینکه مرکز مختصات یک
نمودار را تغییر داده و تمامی متغیرها را نیز به همان نسبت جابجا کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر