یادآوری: «یادداشتهای وارده»، نظرات و نوشتههای خوانندگان وبلاگ است که برای انتشار ارسال شدهاند و «لزوما» همراستا با نظرات نگارنده «مجمع دیوانگان» نخواهند بود.
گلناران - «گوئینت پالترو» برای من بهطرز شگفتآوری با «سیلویا پلات» عجین شده. بازیگری و اطوارهای لوَند این یک را همانقدر دوست دارم و میستایم که قلم و آثار دوستداشتنی آن دیگر را. با این که بارها به عکسهای «سیلویا» زل زدهام، اما همین که اسمش بیاید، ناخودآگاه چهرهی «گوئینت پالترو» برایم تداعی میشود. در گنجینه فیلمهای محبوبم هم «سیلویا – ۲۰۰۳» جزو محبوبترینهایم است.
در همان فیلم، صحنهای بسیار شاعرانه و تأثیرگذار هست که «سیلویا» و «تد هیوز» در قایقی نشستهاند و میان امواج پرتلاطم بهشدت بالا و پایین میروند. «سیلویا» درباره نوشتن داستانش میگوید و «تد» در حالی که با قدرت پارو میزند و سعی در کنترل قایق دارد، برای متوجه کردن «سیلویا» به اهمیت طرح شالوده و پیرنگ در داستان، چندبار به تأکید از او میپرسد: What is it all about
حالا این که خبر جدایی «گوئینت پالترو»ی محبوب و موفق، ناراحتکننده است یا به اصطلاح جنجالبرانگیز «جدایی آگاهانه»اش (conscious uncoupling)، بماند. آنچه بهراستی ناراحتکننده است، این «تحلیل و تفسیر» است. توضیحی بسیار غیرمنطقی و بیپایه و دلآزار برای تشریح اصطلاح نامأنوس بهکاررفته که بیشتر به توجیه و ترویج بیبندوباری و بیمسؤولیتی و قید همه چیز را زدن میماند:
· «جسم و روان ما برای این که سه، چهار یا پنج دهه از عمرمان را فقط با یک نفر باشیم، ساخته نشده است.»
· «برای تغییر مفهوم ازدواج باید ساختار تفکر منجمدی که درباره ازدواج داریم تغییر دهیم. این که باید با کسی برای همه عمر زندگی کنیم فشار بیش از اندازهای به فرد میآورد.»
· «زوجهایی که میتوانند سالهایی طولانی با رضایت در کنار هم زندگی کنند استثنا هستند نه قاعده.»
· «این که دو نفر تا آخر عمر (با طول عمر قرن بیست و یکمی) با شادی در کنار هم زندگی کنند نباید معیار یک رابطه صمیمانه موفق باشد.»
خوب، اینجاست که دقیقاً باید پرسید: «What is it all about»؟
این دیگر چه «تحلیل و تفسیر»ی است؟! در کدام آزمایشگاه علمی و براساس کدام تحقیقات، جسم و روان ما برای این که هر دهه از عمرمان را با یک نفر باشیم، آزمایش و بررسی شده؟ اگر بناست زندگی بیسروتَه و بیفرجام با پارتنرهای رنگارنگ توجیه شود، دیگر چه لزومی دارد ازدواج و زندگی مشترک اینگونه به لجن کشیده شود؟ «معیار یک رابطه صمیمانه موفق» چه باید باشد؟ بهجای این آموزههای ناروا چرا «قاعدهی درست برای زندگی با رضایت در کنار هم در سالهای طولانی» ترویج نمیشود؟ و یا...
همان به اصطلاح غربیها هم در هنر و ادبیات و... حتا سینمای هالیوودشان، در حساسترین و بهیادماندنیترین سکانسها از ««خانواده» و «پایبندی» میگویند. محض نمونه، در همین فیلم اخیر «Her» زمانی که «تئودور» با ترفند دوستانش وادار به قرار گذاشتن با دختری میشود، دختر به او میگوید با سن و سالی که دارد دیگر نمیتواند خودش را در یک ارتباط بیسرانجام معطل کند. به تعبیری، به دیگرانی در موقعیت خودش، الگوی فکری درست میدهد.
و یا این پست استثنایی که بیش از هر تصویر بیبندوباری و هر سوژه خبری و هر جعبهگشایی و نقد و بررسی گجت و موبایل و بازی دیگری در سال ۲۰۱۳ در «وردپرس دات کام» بازدیدکننده داشت – بیش از ۲۶ میلیون بازدیدکننده، و هنوز هم دارد و در سرتاسر دنیا همچنان دستبهدست میشود- را بخوانید و حظّ وافر ببرید و بیاموزید که «ازدواج برای تو نیست، برای اوست». اینها ارزشهای والای انسان، تمدن، فرهنگ، شرع، عرف، قانون، تاریخ و... است. چگونه میتوان انکار کرد؟!
حتا آنهایی هم که اهل تعهد و پایبندی نیستند، آنهایی هم که بر قلههای موجهای آینده نشستهاند، سرانجام پی میبرند و اعتراف میکنند آن ستون اصلی، همان شالوده تقدسی که انباشت معناست، چیزی است که باید در پیاش بود و خوشگذرانی و باری به هر جهت بودن، فرجامی جز تباهی ندارد. اگر در این زمان مشکلاتی هست، لازم است راهکارهای درست ارائه کرد یا دستکم «آقا و خانم اسمیت»ها را مستقیم بُرد و جلوی میز مشاور نشانْد یا چه و چه... نه این که ارزشهای دیرینه و جاودانه را هم دستآویز «تحلیل و تفسیر»های خامدستانه و پراشتباه و گمراهکننده قرار داد و بر پیکرشان جامهی ضدارزش و پوچی پوشاند.
با چنین «تحلیل و تفسیر»هایی پیش برویم، چندان پُربیراه و دور هم نخواهد بود اگر روزی هم برایمان تجویز شود «این که باید با کسی برای همهی عمر یک نفر مادر یا پدر ما باشد فشار بیش از اندازهای به فرد میآورد.» پس بر همگان واضح و مبرهن است که هر چند وقت یکبار باید پدر یا مادر یا حتا فرزندانمان را عوض کنیم و اصلاً چه معنی دارد آدم قرن بیست و یکمی، یک عمر با یک مادر/پدر/ فرزند سر کند؟!
همین اواخر، حدود بهمنماه و کمی پیش یا پس از سالروز درگذشت «فروغ» بود که جایی همین نزدیکیها در وبلاگستان مطلبی * خواندم: «... این چه طلاقی بود که هر دو پس از آن شکوفا شدند...»، البته نقل به مضمون. مطلبی که با مروری بر زندگی «فروغ» و جداییاش از «پرویز شاپور»، بهطور تلویحی به تحول آن دو پس از جدایی و گشودن پر و بال در دنیای هنر و ادبیات اشاره میکرد. برداشت من از اصطلاح «جدایی آگاهانه»ی «گوئینت پالترو» هم چیزی در همین مایههاست. اگر بهراستی یک پیوند باید به پایان برسد، میرسد، و برسد. ادامهی «تلخی بیپایان» ** همان اندازه ناراحتکننده است که جدایی پس از سالها زندگی مشترک؛ بهویژه آنها که با شور و عشقی هم سر گرفته، چه سلبریتی باشند، چه مردمانی عادی. با تأسف میتوان گفت «نشد که پیچکهایشان به هم بپیچد».
اما هیچیک از اینها نمیتواند دلیلی باشد برای این که ناآگاهانه و ظالمانه و گستاخانه، پایههای تمام زندگیهای مشترک را لرزاند و یا منکر تمام ازدواجهای موفق و پایدار شد، چون رسانهای نمیشوند.
پانویس نگارنده:
*با ترفندهای مختلف، نت را گشتم و فیدخوانام را زیرورو کردم، ولی آن مطلب و آن منبع پیدا نشد که نشد.
پینوشت:
«مجمع دیوانگان» مشتاقانه از انتشار یادداشتهای شما استقبال میکند. یادداشتهای وارده خود را به نشانی «arman.parian[at]gmail» ارسال کنید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر