آقای علیرضا بهشتی شیرازی، در یادداشتی با عنوان «دروغ میگویند»، نسبت به یادداشتی از بنده واکنش نشان دادهاند. با توجه به احترامی که برای ایشان قائلام، فکر کردم ضروری است که در پاسخ توضیحاتی عرض کنم؛ اما این توضیحات با دو گلایه آغاز میشود:
نخست
آنکه در نقد گفتار یا نوشتار هرکس، شرط انصاف آن است که یا تمام قول او را ذکر کنیم،
یا نشان فرد و متن او را بدهیم که مخاطبان خود مراجعه کنند. این شیوه که کراهت
داشته باشیم نام کسی را بیاوریم، اما دست ببریم و بخشی از مطلباش را جدا کنیم و
با روایت خودمان به خورد مخاطب بدهیم و حکم محکومیت هم صادر کنیم، مصداق یک طرفه به قاضی رفتن است.
(پس به جای ایشان، من خودم لینک یادداشت قبلی با عنوان «تداوم خشونت و منطق توجیه»
را منتشر میکنم)
دوم
آنکه گفتگو و نقد با خشم و پرخاش ناسازگار است؛ چه رسد که اتفاقا موضوع نقد گفتار
در باب خشونت باشد! نمیدانم چرا احساس میکنم یک خشم و پرخاش عجیبی در تیتر مطلب
ایشان و از خلال سطورشان احساس میشود. شاید اشتباه از من باشد؛ اما مثلا متوجه
نشدم «دوستان من» چه کسانی هستند که جناب شیرازی نوشتهاند: «دوستانتان دستانمان
را بستهاند و نمیگذارند مثال بزنیم». من امیدوارم هیچ یک از ما دچار وضعیتی نشویم
که خود را اسیر و درگیر با دشمنان خیالی ببینیم.
اما در
پاسخ به استدلال اصلی ایشان، من سه نکته را به اختصار عرض میکنم:
نخست
آنکه، خشم، البته بر هر انسانی مستولی میشود. این احتمالا مربوط به یک سری فعل و
انفعالات بیولوژیک است که هیچ یک از ما به حکم انسان بودن از آن مصون نیستیم.
«فوران خشم»، یا آنچه «جنون آنی» خوانده میشود چنان شناخته شده و گاه غیرقابل
اجتناب است که در دستگاه قضایی مدرن حتما مورد نظر قضات قرار میگیرد؛ اما اینکه
کسی خبری را بشنود، بعد از خانهاش راه بیفتد و یک چاقو هم توی جیبش بگذارد و
برود یک معلمی را تعقیب کند و سر فرصت سرش را گوش تا گوش ببرد، بعید است از جانب هیچ
انسان خردمندی مصداق این فوران خشم قلمداد شود. چنین رفتاری تنها زاییده یک «عصبیت»
است که بر پایه آموزهها و باورهای غلط اعتقادی شکل میگیرد.
دوم اینکه
باید پرسید رویکرد ما در مواجهه با این خشمهای احتمالی چیست؟ عیسی مسیح توصیه میکند:
«اگر کسی یک سیلی به گونه راست تو زد، گونه دیگر را هم نشاناش بده». لزوما همه مسیحیان
نمیتوانند تا این مقدار خویشتندار باشند، اما بیشک باید گفت اگر جناب پاپ، آنگونه
که آقای شیرازی فرمودهاند، افتخار میکند که برای توهین به مادرش یقه جر میدهد،
مشخصا از تعالیم مسیح فاصله گرفته است.
نصیحت عیسی
مسیح، اتفاقا در سنت فرهنگ ما نیز بیسابقه نیست، چنان که حضرت سعدی در حکایتی در
باب تواضع آورده بود:
غرض زین
حدیث آن که گفتار نرم
چو آب
است بر آتش مرد گرم
تواضع
کن ای دوست با خصم تند
که نرمی
کند تیغ برنده کند
و البته
همه این روایتها تناظر کافی دارند با آن آیه قرآن که: «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ
وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ». به نظرم، آن جمله منتسب به پاپ به همان اندازه با
آموزههای مسیح در تضاد و تناقض است که این توصیه قرآنی با عملکرد و رویه کسانی که
به جای تمرین تساهل و خویشتنداری، تلاش میکنند رویه جنایتپیشگی و خشونت را در
پس توجیهاتی چون خشم تخفیف دهند.
سوم و
در آخر آنکه به نظر میرسد آقای شیرازی، دفاع از «حق آزادی بیان» را با تایید
«محتوای کلام» اشتباه گرفتهاند. من اگر از آزادی بیان دفاع میکنم، قطعا قصد
«دفاع صریح یا ضمنی» از توهین کنندگان به مقدسات را ندارم و چنین ادعایی اگر یک
«بهتان» آشکار نباشد، احتمالا محصول کژفهمی یک کلام ساده است. هنر آن نیست که ما
صرفا از بیان مطالبی دفاع کنیم که دقیقا با محتوای کلام موافق هستیم. آزادی بیان،
دقیقا جایی اهمیت پیدا میکند که ما با محتوای آن مخالف باشیم.
به
باورم، اگر هر یک از ما، دقیقا همچون خود آقای بهشتی شیرازی، زیر بار سنت سرکوب و
سانسور احساس خفقان میکنیم، باید بدانیم تفاوت ما با جهان آزاد، دقیقا تفاوت در
دو شیوه نگرش است. اولی به خود حق میدهد بر دهانی بکوبد که با کلاماش او را
آزرده است، و دومی بر پایه اندیشهای بنا شده که میگوید: «با حرف تو مخالفم، اما
جانم را میدهم که آزادانه حرفت را بزنی».
احسنت خیلی خوب بود
پاسخحذف