«هر آدم عاقلی
تا دید دشمن دارد برایش کف میزند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطی کردم؛
من چه کار کردم که دشمن دارد برای من کف میزند؛ باید به خود بیاید. این مایه غصه است
که بعضی از کفزدن دشمن خوششان میآید! اگر مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباها به
دروازه خودش گل بزند، چه کسی در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف.
حالا شما وقتی که میبینی دشمن دارد برایت کف میزند، باید بفهمی که به دروازه خودی
گل زدهای! ببین چرا زدی؟ ببین چرا کردی؟ ببین چه اشتباهی کرده ای؟ ببین مشکلت کجاست؟
بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن». (سیدعلی خامنهای – خطبههای نماز جمعه تهران
- ۲۶ / ۰۹ / ۷۸)
این شیوه
از استدلال رهبری، شیوع بسیار زیادی در بین شهروندان دارد. دستکم، چند سالی میشود
که حتی برخی منتقدان وضعیت موجود نیز به شیوه مشابهی استدلال میکنند. آنها در
جزییترین موارد و مسائل داخلی کشور هم به صورت مداوم یک نگاهشان به غرب، به ویژه
آمریکا و ای بسا در مواردی هم به عربستان یا اسرائیل است. از نگاه این افراد،
تمامی این کشورها (کل جهان غرب و غالب کشورهای عربی منطقه) در یک کلمه خلاصه میشوند:
«دشمن»؛ و البته ما هم به صورت مداوم باید رفتارمان را با مواضع این دشمنان (که
شمارشان هم معمولا رو به ازدیاد است) تنظیم کنیم. بدین ترتیب، حتی اگر یک بازیگر
سینمایی، یک حقیقت کاملا بدیهی و ساده را به زبان بیاورد، ممکن است با این استدلال
که «این حرف دشمن را شاد کرده» و «این حرفها در زمین دشمن زده شده» موجی از
محکومیت را به دنبال داشته باشد؛ اما این شیوه و مرام استدلال سبزها نیست.
در سوی
دیگر، منطقی قرار دارد که میرحسین موسوی از آن استفاده میکند: «بنده در یکی از مصاحبهها
این را مطرح کردم که گروهی میگفتند مشروطه باعث خوشحالی انگلیس بوده و از قول مرحوم
آخوند خراسانی گفتم كه هر كاری ما بكنیم ممكن است روس ها یا انگلیسی ها اظهار خوشحالی
كنند و اگر این طور باشد پس ما نباید كاری بكنیم؟ نه، ما باید رفتار خود را به گونهای
تنظیم كنیم كه درست باشد و به این اتهامات توجه نكنیم. ما نباید بر اساس خوشحالی و
بدحالی بقیه كارها و برنامههای خود را تنظیم كنیم، ما باید كار خود را بكنیم». (میرحسین
موسوی – دیدار با اعضای جبهه مشارکت ایران – ۲۵/۱۲/۸۸)
قطعا مثالهای
تاریخی بسیاری میتوانیم در راستای همین شیوه استدلال میرحسین به کار ببریم. مثلا
وقتی در جریان جنگ، ارتش ایران طی عملیات موسوم به «شمشیر سوزان» به تاسیسات هستهای
عراق حمله کرد، اسرائیلیها بسیار خوشحال شدند و حتی به کمک آمدند تا باقی این
تاسیسات هم نابود شود. حالا تکلیف چیست؟ چون اسراییل خوشحال شد ارتش ما اشتباه
کرده بود که به دشمناش حمله کرد؟ یا حتی در جریان مبارزات آزادیخواهان علیه شاه،
«جمال عبدالناصر» بسیار خوشحال شده بود. او کسی بود که خوزستان ایران را «عربستان»
میخواند و امیدوار بود با تضعیف شاه بتواند خوزستان ما را به جهان عرب ملحق کند!
حال چون آزادیخواهان ما باعث خوشحالی دشمنان شده بودند، ما باید مبارزه علیه
استبداد را متوقف میکردیم؟
به باور
نگارنده، شیوه استدلال نخست به دو دلیل عمده ناکارآمد و مایه گمراهی است. دلیل اول
آنکه نوع نگرش «سیاه و سفید» به جهان تقلیلگرایانه و نابخردانه است. این تصور که کل
جهان غرب (یا هر کشور دیگری) را، با تمامی تنوعات و اختلافات داخلیاش در یک کلمه
«دشمن» خلاصه کنیم، بیش از اندازه کوتهبینانه و سادهانگارانه است که بتوان برایش
اعتباری قائل شد. ضمن اینکه با این نگاه ما توانایی تشخیص منافع متضاد در میان
رقبای خود را نداریم. یعنی حتما تصور میکنیم همه دشمنان هم پیمان هستند و حتما
«دشمنِ دشمنِ من، دوست من است». (برگردید به مثال اسرائیل و جنگ عراق و ببینیم با
این منطق به کجا میرسیم!)
دلیل دوم
آنکه اگر به صورت مداوم بخواهیم اعمال خود را با خوشآیند یا بدآیند دیگران
بسنجیم، عملا استقلال فکری و انسجام رفتاری خود را از دست میدهیم. آنکه به صورت
مداوم خود را از منظر دیگران نقد کند در عرف عامیانه «دهنبین» خطاب میشود و در
عرف رسمی هرچه باشد، قطعا نمیتواند ادعای استقلال کند. اما در شیوه استدلالی
میرحسین موسوی، ما باید منطق و فلسفه و منش مستقل خود را داشته باشیم و اتفاقا
دیگران را وادار کنیم که خود را با منطق عمل مستقل ما وفق دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر