۱۰/۱۶/۱۳۹۴

۳- تحزب



پایه نخست تحزب، بر گذار به «مدنیت» استوار است. ورود به فرهنگی «اجتماعی» که تا سرحد درک ضرورت‌های مشارکت «گروهی» بالغ شده باشد. باوری کهن به گوش‌مان می‌خواند که «همه چیز را همه‌گان دانند». نسخه مدرن این اندیشه به ما می‌گوید «راه درست»، به مصداق «حقیقت» نمی‌تواند محصول عمل و اندیشه و اجتهاد یک فرد باشد. هر اندیشه و انتخابی که در کوره نظرات متفاوت گذاشته نشده باشد خام‌تر از آن است که گرهی از کار یک اجتماع باز کند.

در گام دوم، تحزب بر ضرورت «تداوم» تاکید دارد. در «جامعه کوتاه مدت» (به تعبیر دکتر کاتوزیان) هیچ سنتی تداوم ندارد. هیچ تجربه‌ای منتقل نمی‌شود. هیچ گذشته‌ای چراغ راه آینده نخواهد بود. برخی این انقطاع را به «نداشتن حافظه تاریخی» تعبیر می‌کنند، اما اگر ملاک «حافظه تاریخی» صرفا آگاهی به روی‌دادهای گذشته باشد، بعید است ایرانیانی که همچنان در سودای تاریخ چندهزارساله خود مدیحه سرایی می‌کنند یا بر در گذشتگان ۱۴۰۰ سال پیش خود می‌گریند کمبودی از باب خاطره داشته باشند. مساله آن است که خاطرات تا به جمع‌بندی نرسند و تا جمع‌بندی‌ها ته‌نشین نشوند و تا نتیجه آن به مصداق یک «سنت» منتقل نشود، کارکردی پیدا نمی‌کند. احزاب، ارزشمندین ارکان انتقال تجربیات در عرصه سیاست به حساب می‌آیند.

سومین پایه تحزب، بر لزوم پاسخ‌گویی استوار است. ساده‌ترین خوانش از مطالبه‌گری، صرفا از حاکمان در قدرت طلب پاسخ‌گویی دارد. یک قدم فراتر از این مواجهه، درخواهیم یافت که اولا تنها بازیگر عرصه سیاسی حاکمان نیستند. اعمال هیچ حاکمی مستقل از رفتار رقیبان‌ش نیست. پس رقبا نیز به سهم خود نقش ایفا می‌کنند و به همین میزان باید پاسخ‌گو باشند. در گام بعد، می‌توان پرسید که اگر نتایج عمل هر حاکمی، صرفا در شخص خودش خلاصه شود، چه تضمینی برای پیش‌گیری از تکرارهای مداوم وجود خواهد داشت؟ بر فرض که این «شخص» حاکم به تاوان اشتباهات‌ش رفت و «شخص» دیگری به جای او تکیه زد. چند «شخص» باید بیایند و امتحان پس دهند؟ تا به کی می‌توان به بی‌شمار «شخص» فرصت داد؟ احزاب ریشه‌دار اما بر خلاف «اشخاص» معدود، محدود، شناسنامه‌دار و ماندگار هستند. مهم نیست که شخص برآمده از حزب چه کسی است. حزب باید نسبت به عملکرد گذشته پاسخ‌گو باشد و در برابر آینده متعهد شود.

در کارکردی دیگر، احزاب، نقش نوعی مدرسه یا کارگاه پرورش سیاست‌مدار را بازی می‌کنند. آنکه می‌خواهد در مسیر سیاست گام بردارد، باید ابتدا در مدل کوچک شده یک حزب عملکرد خود را به نمایش بگذارد. روابط قدرتی که بعدها بر سر راه یک سیاست‌مدار قرار می‌گیرد در نسخه کوچک‌شده حزب نیز شبیه‌سازی می‌شوند. پیروز یک حزب کسی است که کار گروهی را باد بگیرد. اعتماد دیگران را جلب کند. دست به «مصالحه» با برخی گروه‌ها بزند و بازی «هزینه و مطالبه» را به خوبی تمرین کند.


هرگونه اصلاح ساختار سیاست و ساز و کارهای سیاسی در داخل یک نظام حکومتی، بدون توجه به ضرورت‌های کار حزبی عملا ابتر و نافرجام باقی خواهد ماند. ممکن است فردی به صورت شخصی در عرصه سیاست دست به اصلاحاتی بزند. اما تا زمانی که نتواند ساز و کاری برای بقا و دوام این اصلاحات ارایه دهد نمی‌تواند یک سیاست‌مدار اصلاح‌طلب در معنای مدرن آن باشد. بدین ترتیب، پایبندی به «تحزب» و تلاش در راستای گسترش و نهادینه کردن آن، بی‌تردید باید یکی از ملاک‌های اصلاح‌طلبی شناخته شود. هرآنکس که تیشه‌ای به ریشه تحزب بزند، یا تلاش کند با تک‌روی یک جمع بزرگ‌تر را تحت فشار قرار دهد، ولو آنکه در تصمیمات عملی جانب اصلاح امور را بگیرد، در نهایت دست به تخریب عظیم‌تری زده که کلیت یک سیستم را در سراشیبی زوال قرار خواهد داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر