۳/۳۱/۱۳۹۰

آنچه حاکمیت به عنوان اتهام مطرح می‌کند برای ما اهداف قانونی است

پیش‌گفتار- به دنبال گفت و گوی وبلاگی میان «راز سر به مهر» و «آینده از آن حزب‌الله»، توافقی مقدماتی با «امید حسینی» نگارنده «آهستان» انجام شد تا بحث جدیدی را برای گفت و گو مطرح کنیم. یادداشت زیر نخستین یادداشتی است که من با همین منظور منتشر می‌کنم و امیدوارم در درجه نخست آقای حسینی و در درجه بعدی دیگر دوستان اصولگرا (یا ولایی) این یادداشت را نقد کرده و به پرسش‌های احتمالی آن پاسخ دهند.

***

یک سال پیش در چنین روزهایی یک فایل صوتی با عنوان «سخنرانی سردار مشفق»* در سطح فضای مجازی منتشر شد و گویا بعدها انتشارش در قالب CD به فضای حقیقی هم رسید. (متن کامل این سخنرانی را از اینجا بخوانید و فایل صوتی آن را در دو بخش از اینجا+ و از اینجا+ دریافت کنید) سخنران این فایل صوتی خود را یکی از مسوولان اطلاعاتی امنیتی کشور معرفی می‌کند که در بالاترین رده‌های ممکن مسوول رصد و پی‌گیری حرکت اصلاح طلبان در هنگام انتخابات بوده است. ایشان خودشان در بخشی از همین سخنرانی توضیح می‌دهند: «...من به عنوان کسی که از نزدیک دارم این دو حوزه را دنبال می‌کنم. با گوشت و پوست با این‌ها ارتباط دارم. می‌دانید که درهمه جا کشور من می‌روم حرف می‌زنم. اصل کار توی دست ما بوده است. خوب می‌دانم . بدون واسطه شما دارید این حرف‌ها را می‌شنوید. کسی نیستم که شنیده باشد و به شما منتقل کند. این محصول کار خودمان است که دارم به شما ارایه می‌دهم. این فتنه و این توطئه بسیار پیچیده بود. می‌رفت که تار و پود نظام را به هم بریزد...».

سردار مشفق در چند مورد تاکید می‌کنند که متن گزارشی که ارایه می‌دهد به صورت مفصل خدمت مقام رهبری داده شده و ایشان دستور داده‌اند که این مطالب برای خواص مطرح شود تا آنان توجیه شده و بصیرت پیدا کنند. سخنان سردار مشفق هیچ گاه تکذیب نشد بلکه مورد استقبال گسترده سایت‌ها و مراجع خبری و تبلیغاتی اصول‌گرایان قرار گرفت. اساسا نیز کسی بجز همین مراجع نمی‌توانست متن این سخنرانی را دریافت کرده و منتشر کند. پس از انتشار گسترده این سخنرانی هفت تن از چهره‌های شاخص اصلاحات به دلیل اتهاماتی که در این سخنرانی مطرح شده بود به قوه قضائیه شکایت کردند اما هیچ گاه به این شکایت رسیدگی نشد. (از اینجا بخوانید) همه این شواهد حاکی از آن بود که جناب سردار مشفق در مورد مسوولیت امنیتی خود چندان بی‌راه نگفته بود. اما این مقدمه را از چه رو نوشتم؟

جناب سردار مشفق در بخشی از گزارش خود تلاش می‌کند تا اهداف اصلاح‌طلبان از برنامه‌ریزی انتخاباتی و حرکتی که او «فتنه» می‌خواند را فهرست کند. من به طرز عجیبی متوجه شدم اگر امروز یکی از دوستان اصولگرا از من بپرسد که شما اساسا با چه هدفی وارد انتخابات شدید، من دقیقا به همان مواردی اشاره خواهم کرد که سردار مشفق به عنوان اتهامات اصلاح‌طلبان مطرح کردند. در واقع باید اعتراف کنم که ایشان در جریان شنود و تجسس خود از اصلاح‌طلبان موفق عمل کردند و به درستی هدف نهایی اصلاح‌طلبان از شرکت در انتخابات را کشف کردند. اما این اهداف به صورت فهرست‌وار چه بودند؟ به نقل از سردار مشفق بخوانید: (ترتیب اهداف تقریبا برگرفته از ترتیب خود سخنرانی است)

- حذف نظارت استصوابی و شورای نگهبان جزو اهداف میان مدت و کوتاه مدت این‌هاست. حذف احمدی‌نژاد به هر قیمت جزو اهداف کوتاه مدت این‌هاست.

- بازگشت به قدرت بدون کمک رهبری با عبور از موانع دینی. همان که گفتم که گفتند از آقا اجازه نگیرید. بدون کمک رهبری چون با خود او کار داریم.

- مهدی هاشمی ببینید چه می‌گوید. می‌گوید: اگر پدر من بیاید قانون اساسی را تغییر می‌دهد و اصل ولایت فقیه را حذف می‌کند و یا مصداق آن را تغییر می‌دهد

- تعیین مرجع رسیدگی به شکایت از رهبری

- به وجود آوردن مکانیزم عزل رهبری در محاکم قضایی. این‌ها در جلساتشان داشتند علیه رهبری کیفر خواست می‌نوشتند که از آقا به قوه قضائیه شکایت کنند که قوه قضائیه بیا این رهبری را بکش به محاکمه

- طرح محدود و پاسخگو کردن رهبری و فعال کردن مجلس خبرگان رهبری جهت نظارت و نقد رهبری

- شورایی و مدت‌دار کردن رهبری

- تدوین شرح وظایف جدید برای رهبری و تشریفاتی کردن رهبری


من در این نخستین یادداشت خود می‌خواهم فقط همین را بگویم که: «بلی؛ ما تمام این اهداف را می‌خواستیم. اصلا اگر اصلاح‌طلبان چنین اهدافی را دنبال نمی‌کردند از نگاه من اصلاح‌طلب محسوب نمی‌شدند و ارزش حمایت‌های مردمی را نداشتند. ضمن اینکه امروز هم اگر چیزی فراتر از این مطالبات را پی‌گیری نکنیم، همین موارد را به عنوان کف خواسته‌های قانونی خود پی‌خواهیم گرفت».

من فقط نمی‌توانم درک کنم که چگونه کسی می‌تواند این مطالبات را به عنوان اتهام، دست‌مایه‌ای برای برخورد با فعالین سیاسی قرار دهد و پس از آن هم بیاید و مدعی قانون شود. کدام یک از این مطالبات غیرقانونی بوده‌اند؟ این‌ها را سردار مشفق همچون گناهانی کبیره برمی‌شمرد و به تعبیر آقایان «افشاگری» می‌کند و به ادعای خودشان از جانب رهبر دستور پخش و توزیع این اسناد و مدارک را پیدا می‌کند که خواص «بصیرت» پیدا کنند. این همه جنجال و هیاهو بر سر چیست؟ آیا برای دلسوزی نسبت به قانون و نظام مبتنی بر قانون است؟ یا شیفتگی به یک فرد مشخص و تلاش برای تشکیل یک نظام سیستماتیک مبتنی بر ارادت شخصی؟

سردار مشفق و ادعاهایش برای من تنها یک بهانه و دست‌مایه است که به شیوه‌ رفتاری رایج و سیستماتیک حاکمیت کنونی اشاره کنم. شیوه‌ای که به باور من از سال‌ها پیش شروع شد و گام به گام به پیش آمد تا در نهایت در جریان رخ‌داد 22خرداد 88 ضربه نهایی را وارد ساخت. این شیوه را من گذار از یک «حاکمیت نیمه دموکراتیک» به یک «استبداد شخصی» می‌دانم که امروز سیر تحولی آن در داخل حاکمیت پایان گرفته است و تنها نیروی مردمی «جنبش سبز» است که در برابر آن و با قرار گرفتن در سنگر «دفاع از حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش» به مقابله برخاسته است.

پی‌نوشت:

* مجموعه یادداشت‌های «مجمع دیوانگان» پیرامون این سخنرانی را از بخش «سردار مشفق» بخوانید.

۹ نظر:

  1. محمد۳۱/۳/۹۰

    تکبیررررررررررررررر

    پاسخحذف
  2. نسل سوخته۴/۴/۹۰

    با توجه به اينكه بعنوان منتقد خواننده قديمي و البته بلاك شده اميدحسيني هستم مطمئنم بحث شما به سرعت به بيراهه كشيده خواهد شد زيرا هرچند راه ايشان از آقاي احمدي نژاد (والبته جريان انحرافي!) جدا شده
    (ايشان از نظر تفكرات بيشتر به آقايان توكلي و رضايي و لاريجاني و قاليباف نزديك است) ولي شيوه پاسخگويي وي شباهت زيادي به احمدي نژاد دارد يعني اهل سفسطه و عدم پاسخ با به بيراهه كشاندن بحث است. از نظر ايشان اعترافات آيات قرمزي در بحرين نمايشي و اعترافات در سوريه كاملا واقعي است. تظاهرات در بحرين و يمن مردمي است ولي در سوريه معترضان فتنه گراني هستند كه پرچم اسرائيل را هم در دست ميگيرند. خلاصه اين بحث به نتيجه نخواهد رسيد...

    پاسخحذف
  3. فرید۵/۴/۹۰

    سلام به مدیر و یا مدیران «مجمع دیوانگان».
    اوّلین بار است که صفحه شما را می بینم.
    چند نکته به نظر می رسد که تقدیم می کنم:
    1. نکات تقدیمی درباره همه مطالب شما نیست، چه بسا نکات درستی هم در متن شما باشد که در حال حاضر موضوع متن حقیر نیست.
    2. به گونه ای از «دموکراسی» حرف به میان آمده است که گویی این عنوان، وحی مُنزَل و تنها راه نجات و سعادت بشر است، حال آن که دلایل، شواهد و قرائن نشان می دهد که «دموکراسی»، صنعت و شیوه ای است که نظام سلطه برای ایجاد، کنترل و استمرارِ منافع خود از آن استفاده می کند.
    3. هنوز حتی یک نمونه واقعی از اجرای «دموکراسی» توسط مخترعان و مدعیان آن وجود ندارد.
    4. به فرض واقیت هم، «دموکراسی» با توجه به ماهیت خود، ظرفیت تکاملی برای انسان و اجتماع ندارد.
    5. از نگاه اسلام و جهان بینی اسلامی، تجربه های بشری تا جایی مورد قبول است که مطابق با وحی باشد.
    6. «دموکراسی»، علی رغم تشابهات با نیازهای فردی و اجتماعی، این تطبیق را به صورت مطلق ندارد.
    7.البته روشن است که متن حقیر، درباره شیوه ها و روش ها نیست، بل که در حوزه مبانی است.
    8. مطالب شما در دفاع از حقوق انسانی است، ولی برای تأمین آن چه ضرورتی در رجوع به مبانی غیر وحیانی دارید؟
    9. حقوق و کرامت انسانی، فقط و فقط در اندیشه دینی و وحیانی قابل تأمین است و لا غیر.
    10. البته اهل حق هم نواقصی در اجرا و شیوه ها دارند که این نباید دست آویزی برای فرار از حق باشد و تنها میزان حق «ثقلین» است و لا غیر، لذا مکاتب بشری آن چنان که گفته شد، در صورت تطبیق با این معیار، پذیرفته شده است.
    11. همیشه جریان مخالفِ حق برای آن که یا حقّ را قبول نداشت و یا قصد تن دادن به آن را نداشت، از این شیوه استفاده می کرد که نقاط اشکال اهل حق در اجرا را، به پای نقص در حق بنویسد، حاشا که حق با فرض اجرای ناقص، خدشه پذیر نیست. اما به وضوح روشن است که مکاتب بشری غیر منطبق با حق، حتی در صورت اجرای کامل هم نمی توانند سعادت را تأمین کنند و از جمله آن ها «دموکراسی».
    12. لذا بر اساس سطور پیشین، نقد حقیر به جهان بینی و نگاه شماست، نه به اشکالاتی که به اشخاص گرفته اید. جهان بینی شما (در متن بالا که مرقوم فرموده اید)، التقاطی از حق و غیر حق است که پیش نهاد مراجعه به متون دینی برای اصلاح آن، ضروری به نظر می رسد.
    12. عزت زیاد و موفق باشید. متشکرم.

    پاسخحذف
  4. فرید عزیز

    من یک بار دیگر به متن یادداشت خودم مراجعه کردم. ندیدم در این یادداشت اشاره ای به دموکراسی کرده باشم. به همین جهت متوجه نشدم شما چرا اینقدر نگاه من به دموکراسی را نقد کردید. با توجه به اینکه تاکید داشتید تحلیلتان بر پایه همین یادداشت استوار است و به پیشینه وبلاگ مراجعه نکرده اید تعجب می کنم چرا نوشته اید: «به گونه ای از دموکراسی حرف به میان آمده که...». در واقع در این نوشته اصلا از دموکراسی حرفی به میان نیامده است.

    این متن همانگونه که از عنوان آن بر می آید پیرامون قانون گرایی است. اگر شما قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را قبول ندارید که هیچ؛ اما اگر قبول دارید من در چهارچوب همین قانون مشغول گفت و گو هستم. تاکید من پافشاری بر قانون است. مباحثی هم که شما در مورد مذهب مطرح کردید در حیطه فعالیت های من نیست. یک جا هم در مورد «جریان مخالف حق» سخن گفتید که جای تعجب است. یعنی اینکه شما اینقدر بدیهی خود را حق بدانید و از جریان مخالف حق سخن بگویید. حق و حقیقت برچسبی نیست که روی پیشانی برخی زده باشند و دیگران فاقد آن باشند.

    شما هم پاینده باشید
    سپاسگزار از اینکه به اینجا سر زدید

    پاسخحذف
  5. فرید۷/۴/۹۰

    سلام
    «حق و حقیقت برچسبی نیست که روی پیشانی برخی زده باشند و دیگران فاقد آن باشند.»
    اگر این جمله درباره حقیر باشد که صحیح است و طبیعی است که از آن دفاع نمیکنم.اما این که مطلقاً چنین گزینه ای وجود نداشته باشد نیز صحیح به نظر نمی رسد. «الحق مع علی و العلی مع الحق».
    ضمن این که نکاتی که تقدیم شد درباره حق بودن رویکردها بود و نه حق بودن اشخاص.
    سپاس.

    پاسخحذف
  6. فرید۷/۴/۹۰

    ... «این شیوه را من گذار از یک «حاکمیت نیمه دموکراتیک» به یک «استبداد شخصی» می‌دانم که...»

    پاسخحذف
  7. فرید جان

    فقط در مورد کامنت آخر عرض کنم که این یک تحلیل شرایط ساده است. بار ارزش گذاری ندارد، هرچند که طبیعتا من یک دموکراسی خواه هستم

    پاسخحذف
  8. فرید۱۹/۴/۹۰

    سلام
    «...طبیعتا من یک دموکراسی خواه هستم»

    جمله ی بالا متضمن پذیرشِ پیش شرط هایی است که با اسلام هم نشینی ندارد (البته روشن است که بحث ما نظری است و حکم درباره ی مسلمانی نیست). فردِ مسلمان، پیش از آن که «دموکراسی خواه» باشد، «اسلام خواه» است و چنان چه گفته شد، هر تفکری بر اساس تطبیق با اسلام می تواند مورد پذیرش و خواهش مسلمان قرار گیرد. از آن جا که «دموکراسی» به معنایی که مراد می کنند منطبق بر اسلام نیست، لذا مسلمان نمی تواند پسوند «خواه» را به انتهای آن اضافه کند و خواستنِ آن را طبیعی هم بداند. آن چه که طبیعی است شریعت ناب محمدی (صلوات الله علیه و آله) که مطابق طبیعت و فطرت بشری تشریع شده است و مکاتب بشری هرچند حکیمانه، نمی تواند با برنامه های حکیم مطلق و خالق متعال رقابت کند. راه حل همان است که عرض شد؛ «بررسیِ میزانِ تطبیقِ مکاتب با شریعتِ الهی و پذیرش و خواهشِ آن مقدار که مطابق شریعت است و لا غیر.»

    آرزوی موفقیت روز به روز برای شما.

    پاسخحذف
  9. فرید۲۹/۴/۹۰

    سلام.
    چندتا مقاله ی خوب می شناسم؛ اگه خواستی معرفی کنم.

    پاسخحذف