«تن فروش ها». این ترکیب شما را به یاد چه چیز می اندازد؟ خیابان های شلوغ شهر و زنانی که در کنار خیابان ایستاده اند و خودروهایی که در کنار آنان صف کشیده اند و بوق هایی که گاه ناله وار و التماس کننده و گه گاه فریاد زننده و خشمگین و آمرانه به گوش می رسند؟ یا به یاد غم نان و تحمل طاق شده و «معصومیت از دست رفته» و نگاه نگران و وحشت مداوم از پایان راه؟
همه را به دور بریزید؛ «تن فروش»ها جای دیگری ایستاده اند. یک روز در برابر دانشگاه و روز دیگر در برابر سفارت سابق آمریکا و چند روز پیش هم در برابر سفارت انگلستان. مکانش اهمیت زیادی ندارد، هر جا که نیاز شد و هر جا که فرمودند، مگر نه اینکه «تن فروش» باید «هرجایی» باشد؟ این زنان احتمالا «محترمه»ای که هیچ چیز نیستند جز یک «تن» زنانه، پیچیده شده در خفتان های تیره برای مصونیت از دستبرد، مشت مشت به فروش می رسند یا اجاره داده می شوند. امروز برای تبلیغات مورد نیاز هستند و فردا برای سرکوب و دیگر روز احتمالا مصارف دیگر! مفت چنگ پا اندازشان!
پی نوشت:
«حامد قدوسی» نگران بی اخلاقی های راه یافته به جنبش سبز است؛ با این گلایه او کاملا موافقم؛ اما دوست دارم نظر او و حتی دیگر دوستانی را که دغدغه اخلاق در جنبش سبز دارند را در مورد این نوشته بدانم؛ برایم جالب است بدانم آیا تعاریف مشابهی از اخلاق داریم؟
به گمانم کسانی که از روی نداری و بلاتکلیفی ناچار به تن فروشی میشوند شرف دارند به این گروه دومی که نشان دادید. این دسته دوم نه فقط تنشان، عقل و روح و روانشان را هم فروختن، دیگر هیچ هویت مستقلی جدای از این رژیم برایشان باقی نمانده...به اینها باید گفت خود فروش که کارشان از تن فروشی هم گذشته. -یک ایرانی-
پاسخحذف