۱/۰۵/۱۳۸۸

مورد عجیب بنجامین باتن

«مورد عجیب بنجامین باتن»، برخلاف نام و ایده داستان یک ماجرای کاملا عادی است، تصویری زیبا از زندگی واقعی و روزمره ای که همه ما تجربه کرده ایم و یا در انتظار آن هستیم. سرگذشت بنجامین باتن و تمام اطرافیانی که به قول خودش «می آیند و می روند» سرگذشت خود ما است که آمده ایم و خواهیم رفت؛ به همان سادگی و به همان پیچیدگی.

گمان می کنم تمام این داستان برای پذیرش یک حقیقت در زندگی به وجود آمده بود: «تسلیم در دستان پر قدرت تقدیر». این تقدیر جبر ناخواسته ای که انسان را اسیر خود می سازد و اختیارش را مورد تردید قرار می دهد نیست، این تنها واقعیتی است که زندگی در بستر آن شکل می گیرد و پایان می یابد؛ با همه زشتی ها و زیبایی هایش، با همه فرازها و نشیب هایش؛ با همه تلخی ها و شیرینی هایش. گمان می کنم بهترین توصیف از این تسلیم را بنجامین از زبان «کاپیتان مایک» نقل و سپس تکرار می کند:

آدم می تونه مثل یک سگ هار سر همه اتفاقاتی که افتاده عصبانی بشه
می تونه قسم بده، می تونه سرنوشت رو نفرین کنه
اما وقتی می رسه به ته خط
دیگه باید قبول کنه

پی نوشت:
دوست دارم در مورد هرچیز که می بینم و یا می خوانم چیزی بنویسم، اما بعضی مواقع امکانش نیست، دست کم با یک بار دیدن و یا خواندن؛ Revolutionary Road یکی از این موارد بود؛ باید یک بار دیگر فیلم را ببینم؛ تا آن موقع مطلبی که در وبلاگ یک پزشک در این مورد نوشته شده را توصیه می کنم.

رادیو مجمع دیوانگان در تعطیلات نوروزی بیکار نمانده؛ یک داستان دیگر در راه است؛ البته باید کمی صبر کرد:)
تنها با یک کلیک به عضویت «مجمع دیوانگان» درآیید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر