آیا جمهوری اسلامی قابلیت اصلاحپذیری دارد؟ هنوز شروع نکرده فکر میکنم این پست آنقدر طولانی باشد که دیگر جا برای هیچ گونه مقدمهای باقی نماند. پس خیلی کوتاه توضیح میدهم که هدف من در این پست پاسخ به پرسش اول از سه پرسشی است که وبلاگ دجال مطرح کرده است. توضیحات بیشتر را در همان وبلاگ مطالعه کنید و اجازه بدهید که من در اینجا تنها به صورت فهرستوار به سه پرسش اشاره کنم، ضمن اینکه این توضیح هم ضروری به نظر میرسد که پاسخ پرسشهای دوم و سوم را در پستهای بعدی خواهم نوش.
اما پرسشها:
1- آیا جمهوری اسلامی قابلیت اصلاحپذیری دارد؟
2- آیا انتخابات در ایران را میتوان انتخابات آزاد نامید؟
3- آیا شرکت در انتخابات تاثیری در سرنوشت ما خواهد داشت؟
پاسخ من به پرسش اول کاملا مشخص است، بلی؛ توضیح اینکه اصلاحناپذیری صفتی است که مخالفین جمهوری اسلامی همواره از آن برای توجیه «مخالفتهای خشن» (این مخالفت خشن را توضیح میدهم) خود استفاده میکنند.
البته این «گروه مخالفین»، حلقهای است که به فراخور زمان دامنه آن تغییر میکند. برای مثال تعداد ایرانیانی که به اصلاحپذیری نظام خوشبین هستند در زمان اوجگیری حکومت اصلاحطلبان در دور اول ریاست جمهوری خاتمی، با همین تعداد در دورهای که (به اشتباه) به دوره شکست اصلاحات معروف شده است قابل مقایسه نیست.
پس از وقایعی نظیر 18تیر، پیگیری نشدن پرونده قتلهای زنجیرهای و یا برگزاری انتخابات مجلس هفتم، تعداد زیادی از حامیان اصلاحات به جرگه ناامیدان از اصلاحپذیری نظام پیوستند. همین مثال ساده نشان میدهد که اصلاحناپذیری نظام تصوری است که به فراخور زمان دستخوش تغییر میشود و اگر به یاد بیاوریم که پیش از خاتمی نیز فضای به شدت خفقانبار کشور هرگونه خوشبینی را از میان برده بود، خواهیم فهمید که تغییر دیدگاه نسبت به اصلاحپذیری یا اصلاحناپذیری نظام همواره و با گذشت زمان منفی نبوده است.
برای ادامه بحث فکر میکنم ابتدا باید اصطلاح «مخالفت خشن» را که چند سطر بالاتر به کار بردم از دیدگاه خودم توضیح دهم اما این توضیح نیاز به مقدمه چینی بسیار دارد.
گمان میکنم در این مورد همگان توافق داشته باشند که تمامی شرکت کنندگان در انتخابات جمهوری اسلامی، افرادی هستند که به اصلاحپذیری نظام معتقد و یا حداقل امیدوار هستند. در اینجا با این گروه کاری ندارم.
اما موضوعی که میخواهم به آن اشاره کنم این است که تمامی افرادی که انتخابات را تحریم میکنند لزوما معتقد به اصلاحناپذیری نظام و خواهان براندازی آن نیستند. این مسئله را با مثال مشخصتر خواهم کرد اما پیشاپیش خود من را به عنوان یکی از این افراد قبول کنید تا حداقل یک مثال نقض برای خلاف ادعای من داشته باشید.
حال برای ادامه به این مسئله دقت کنید که تعداد شرکت کنندگان در انتخابات هر دوره تغییر میکند. مثلا شرکت کنندگان در انتخابات مجلس هفتم بسیار کم (حدود50درصد) بود، اما این روند در انتخابات ریاست جمهوری تکرار نشد و به نوعی بخش عمدهای از مردم (بیش از 60درصد) بار دیگر به پای صندوق رای بازگشتند. این مسئله نشان میدهد که بخش قابل توجهی از مردم برای حضور در انتخابات حداقلهایی را برای خود تعریف کردهاند. مثلا خود من و بسیاری از دوستانم در انتخابات مجلس هفتم شرکت نکردیم چون آن را فرمایشی میدانستیم، در همان زمان تعدادی از دوستان بسیار نزدیک من که به صداقت و شرافت آنها اطمینان دارم در انتخابات شرکت کردند. توجیه این گروه این بود که اگر چند نماینده نسبتا قابل قبول (مانند کروبی، البته در آن زمان خاص!) را هم به مجلس بفرستیم باز هم کار مفیدی انجام دادهایم.
شرکت نکردن من و شرکت کردن این دوستان تنها نشان میدهد که حداقل انتظارات ما از یک انتخابات با یکدیگر متفاوت است و به قول دیگر کف توقعات آنها پایینتر از من بوده است. در مقابل من و اکثر دوستانی که در انتخابات مجلس شرکت نکردیم در انتخابات ریاستجمهوری شرکت کردیم چرا که با حضور دکتر معین، انتخابات را قابل قبول میدانستیم.
اصلا اشتباه نکنید، من هنوز آنقدر احمق نشدهام که انتخاباتی این چنینی را یک انتخابات آزاد بدانم، نه، حرف من تنها این است که در این انتخابات کف خواستههای من با حضور معین برآورده شد، در حالی که اگر ایشان تایید صلاحیت نمیشدند من هم به مانند بسیاری دیگر انتخابات را تحریم میکردم.
تمامی این مقدمات را گفتم تا به این نتیجه برسم، تمامی تحریمیها معتقد به اصلاحناپذیری نظام، و در نتیجه خواهان فروپاشی آن نیستند. در میان این عده هستند کسانیکه هرچند انتقادات بسیاری به نظام حاکم دارند و حتی ایدهآل خود در آینده را یک جمهوری دموکراتیک سکولار میدانند، اما راهکارشان استفاده از فرصتهای ایجاد شده در چهارچوب خود نظام است. به اعتقاد من مخالفت این گروه یک مخالفت خشن نیست. من عبارت مخالفت خشن را برای آن دسته از تحریمیها به کار میبرم که در پس تحریم خود، یا جامعه را به حرکات انقلابی دعوت میکنند و یا امیدوار به حمله نظامی و دخالت خارجی هستند.
این گروه تنها گروهی هستند که نظام را اصلاحناپذیر میخوانند چرا که باید مردم را به پرداخت هزینههای سنگینی چون یک انقلاب دیگر و یا تن سپردن به تهاجم خارجی آماده کنند. بدون شک این جماعت قادر به ارائه هیچ راهکار دیگری نیستند و در برابر آنها موضعگیری من مشخص است: من تحت هیچ شرایطی با یک انقلاب دیگر همراهی نخواهم کرد و به هیچ وجه تن به دخالتهای نظامی بیگانگان در کشور نخواهم داد.
گمان میکنم تجربه انقلاب 57، نه برای 7پشت، که برای 100ها نسل آینده ما باید کافی باشد تا دیگر دست به حماقت نزده، و یک دیکتاتوری را با یک دیکتاتوری بدتر جایگزین نکنیم.
در مورد منادیان و مشوقان ادعای اصلاحناپذیر بودن نظام بار دیگر این موضوع را یادآوری و تاکید میکنم که تمامی استدلالها و گفتههای این گروه تنها تلاش برای رد اصلاحپذیری نظام است و برای این مقصود نیز جز توسل به چند مثال، که معمولا چیزی غیر از فریاد «مگر خاتمی چه کرد»؟ یا «مگر اصلاحطلبان چه غلطی کردند»؟ و در بالاترین حالت یادآوری دور باطل «رهبری، شورای نگهبان و انتخابات فرمایشی» نیست.
این دوستان هیچ گاه و هیچ گاه حاضر نیستند در برابر انبوه استدلالهای سلبی خود، یک بار هم دست به ابتکاری بزنند و بفرمایند که راه حل رفع مشکل مملکت از نظر ایشان چیست؟ ابتکارات بدیع و بیمانندی (!) نظیر کمپین 20میلیون امضایی و یا تئوریهای عجیب و غریبی مانند پیشنهاد سکوت جناب زیدآبادی، نهایت دستآوردهای اندیشمندانه این گروه بوده که هیچ یک نیازی به توضیح ندارند.
اما برای اینکه اعتقاد من به دفاع از ادامه روند اصلاحات تنها مستند به رد نظر اصلاحناپذیری نظام باقی نماند چند نکته را هم در مورد اصلاحات غیر قابل بازگشتی که شاهد آن بوده و هستیم مینویسم و این کار را با طرح چند پرسش آغاز میکنم:
آیا فیلم بازجویی عاملان قتلهای زنجیرهای، یعنی همسر سعید امامی و باند وی در وزارت اطلاعات را دیدهاید؟ (اگر ندیدید که پیشنهاد میکنم حتما ببینید) آیاد تصور میکنید روزی بتوانیم مجلسی داشته باشیم که چنین فیلمی را در آن به نمایش درآوریم تا نمایندگان مجلس به بازخواست مسئولین در مورد آن بپردازند؟ به یاد بیاوریم که این اتفاق در مجلس ششم رخ داد!
آیا تصور میکنید در نظام جمهوری اسلامی امکان دارد زمانی نمایندگانی از زیر تیغ تیز تایید صلاحیت عبور کرده و به مجلس راه یابند که در صحن علنی مجلس مقام رهبری را مشخصا مورد خطاب و سرزنش قرار دهند؟ فراموش نکنیم چنین نمایندگانی در دوره اصلاحات به مجلس راه یافتند.
آیا کتاب تراژدی دموکراسی عمادالدین باقی، یا عالیجناب سرخپوش و عالیجنابان خاکستری از اکبر گنجی را خواندهاید؟ آیا میدانید در کتاب مشروطه ایرانی در مورد ولایت فقیه چه چیزهایی نوشته شده است؟ از این دست کتابها بسیارند که حتی تصور اینکه زمانی در جمهوری اسلامی مجوز نشر گرفته و منتشر شدهاند امروز برایمان دیوانهوار عجیب و غریب میآید، اما این کتابها مجوز گرفتند و به چاپ رسیدند.
دوستان، تعداد قربانیان جمهوری اسلامی در دهه اول انقلاب از شمار خارج بود، این تعداد در دهه دوم انقلاب به حد قابل شمارشی رسید و در دهه سوم تا آنجا کاهش یافت که اسامی تمامی آنها را میتوانیم در فهرستی که تعدادش شاید کمتر از 100نفر باشد قرار دهیم. این آمار هنوز یک فاجعه است اما با تصور من تعداد قربانیان نظام در دهه چهارم به انگشتان دست خواهد رسید و این یعنی اصلاح نظام. (دقت کنید، اصلاح نظام، نه نظام ایدهآل)
امروز وقوع یک سنگسار آنچنان با واکنشهای گسترده محافل داخلی و خارجی و افکار عمومی مواجه میشود که از صدر تا ذیل نظام ناگذیر از پاسخگویی و توجیه کردن میشوند، کار به جایی رسیده که مقامات قضایی مجبور شدهاند اعلام کنند در قوانین جدید مجازات، مجازات سنگسار را به شدت محدود خواهند کرد. اما فراموش نکنیم که چنین جنایاتی تا چند سال پیش به مراتب گستردهتر و بدون کمترین واکنش و سرزنشی رخ میداد و من میگویم این یعنی اصلاح نظام.
امروز سران نظام و آنان که خود تا دیروز منشا هزار و یک گونه فساد و جنایت بودند دم از دموکراسی، حقوق بشر، برابری حقوق زن و مرد، حق کارگران برای داشتن سندیکای مستقل و هزار و یک مطلب دیگر میزنند. شما اسمش را بگذارید ریاکاری اما من میگویم این دقیقا یعنی اصلاح نظام، یعنی تحمیل ادبیات مورد انتظار مردم بر مسئولینی که مشروعیت خود را نه از مردم که از آسمان میدانستند.
البته که طیف اصلاحطلبان، چه با رد صلاحیت و چه با شکست در برابر شعارهای پوپولیستی از درون حاکمیت حذف شدند، اما آنها که تصور میکنند شکست یک گروه و یک جریان میتواند به معنای شکست اصلاحات باشد اساسا معنای اصلاحات را درک نکردهاند. اصلاحات صاحب و پدرخوانده ندارد که اگر مرد فرزندش یتیم بماند، اصلاحات اصلا پروژهای نبود که با شکست مواجه شود، به قول سید محمد خاتمی «اصلاحات یک پروسه است نه یک پروژه» و تنها درک تفاوت این دو کافی است تا به درک این حقیقت برسیم اصلاحات شکست ناپذیر و بیپایان است.
علیرغم طولانی شدن بحث احساس میکنم توضیحات بسیاری ناگفته باقی ماند که تلاش خواهم کرد آنها را در پستهای آینده و در غالب پاسخ به دو پرسش دیگر بنویسم.
1- آیا جمهوری اسلامی قابلیت اصلاحپذیری دارد؟
2- آیا انتخابات در ایران را میتوان انتخابات آزاد نامید؟
3- آیا شرکت در انتخابات تاثیری در سرنوشت ما خواهد داشت؟
ایهالناس مسلمان کشییکیاز سرگرمیهای جدید برای کشورها و دولتهای مسلمان و غیره مسلمان شده. جالب اینجاست که دوستان عزیز آقای احمدی خره،چین و شوروی، قبل از شمارش آرای انتخابات به ایشون تبریک گفتند. کشور چین و شوروی یک ساعت بعد از انتخابات به آنترینژاد تبریک گفتند تو نگو اینها با هم یه قرارهایی دارند و آنهم سرگرمی هست که هر ستاشون دوست دارند و آن هم، مسلمان کشی. در ارومجی چین و در چچنیا شوروی و در ایران عزیز دولتها همه مشغول مسلمان کشیهستند.احمدینژاد ممکن که خایهٔ امریکا و انگلیس را نمیمالد ولی خوب خایهٔ چین و شوروی را ما چ میکند. هینماز جمعه داد میزنم مرگ بر یهودی و صهیونیست تو نگو پولدارترین ادمهایی که شوروی را اداره میکنند یهودی هستند. هر هفته میرم نماز جمعه داد میزنم مرگ بر امریکا و مرگ بر انگلیس تو نگو مسلمان کشهای اصلی، چین، شوروی و همین رئیس جمهور قلابی خودمون آقای احمقی خره جنایتکار هستند.
پاسخحذف«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا بانفسهم»