نیم
قرن مقاومت در آخرین سنگر
سناریوی
داستان انگلیسی/آمریکایی بود اما اجرایی تماما ایرانی داشت. نتیجه این محصول
مشترک، داغِ کودتایی بود که بر پیکر نحیف جریان دموکراسیخواهی ایران زده شد. هرچند
کودتای ۲۸مرداد نه نخستین کودتای معاصر ایران بود و نه آخرین آن، اما چرا در زمانهای
که بسیاری از مردم حتی نام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را هم نشنیدهاند، ۲۸مرداد هنوز
اینقدر خبرساز و حسیاسیتبرانگیز است؟ به باورم، بخشی از ریشه این مساله را میتوان
در جریانشناسی نیروهای درگیر در کودتای ۳۲ جستجو کرد.
در یک خوانش
نسبتا ساده، نیروهای اجتماعی دهه ۳۰ را میتوان به سه جریان اصلی تقسیم کرد. نخست،
جریان دربار که از پشتیبانی ارتش و مجموعهای از زمینداران سنتی بهرهمند بود.
این نیروها بزرگترین زخمخوردگان انقلاب مشروطه بودند. گرایشهای دموکراتیک مشروطه
قدرت شاه و دربار را محدود کرده بود. رویکرد مدنی تجددگرایان، با خوی اقتدارگرای
نظامیان سر ستیز داشت و میخواست آنها را بار دیگر به پادگانهایشان بازگرداند.
در نهایت، اندیشه برابریطلبی برآمده از انقلاب، خوانین و زمینداران سنتی را در
سطحی برابر با شهروندان و حتی زارعینی مینشاند که برای قرنها در جایگاه «رعایا»ی
خود دیده بودند. بازگشت یک پادشاهی مستبد، متکی بر اقتدار ارتش و نظام طبقاتی خوانسالار،
رویای مشترک نیروهای حاضر در این جریان بود.
محوریت جریان
دوم با طبقه متوسط سنتی بود. اتحاد دیرین و آشنای روحانیت با خردهبازاریان، که
البته تا حدودی از حمایت اقشار روستایی، خردهدهقانی و حاشیهنشین شهری نیز
برخوردار بودند. اینان که زمانی در تقابل با خوی تجاوزگر پادشاهان قاجار از انقلاب
مشروطه حمایت کرده بودند، به مرور تهدید جدیدی از جانب رویکرد تجددگرایان احساس
کردند. اگر پادشاهان مطلقه قاجار گاه و بیگاه از سر زیادهخواهی و هوسرانی به
حریم بازار و روحانیت تجاوز میکردند، حالا توسعه صنعتی و تجدد فرهنگی، همراه با
گرایشات مدنی شهرنشینی و عرفیسازی حاصل از فعالیتهای آزاد سیاسی، به کلی بنیانهای
سنتگرا و محافظهکارانه این جریان دوم را در معرض نابودی قرار داده بود. آنقدر که
شاید حسرت بازگشت به همان دوران پیش از انقلاب مشروطه و چالشهای گاه و بیگاه با
پادشاه را میخوردند.
در نهایت،
گروه سوم را میتوان طبقه متوسط جدید قلمداد کرد. گروهی که در آستانه مشروطه صرفا
در سطح نخبگان تحصیل کرده و منورالفکرهای فرنگ رفته محدود بودند، اما به مدد دو
دهه توسعه آمرانه پهلوی، حالا خود را در سطح کارگران صنعتی و طبقات بوروکراتیک و
دانشگاهیان جدید گسترش داده بودند. به جرات میتوان گفت که تمامی نخبگان فرهنگی و
دانشگاهی کشور، نویسندگان، شعرا، هنرمندان و اصحاب اندیشه جزو این گروه سوم بودند
و همین مساله باعث شد که اثرات سیاسی و فرهنگی کودتا هرگز از دستور کار جامعه
روشنفکری ایرانی خارج نشود.
جنبش
ملی دهه ۳۰، با محوریت و البته رهبری همین جریان سوم به راه افتاد و تا مدتی نیز
از حمایت جریان دوم بهرهمند شد، اما در نهایت، سنتگرایان جریان دوم ترجیح دادند
برای حذف رقبای تجددگرای خود، با دشمن قدیمی سازش و دست دوستی به سوی دربار و ارتش
دراز کنند. بدین ترتیب، در ظهر گرم تابستان کودتا، الواط و لمپنها تحریک شده از
جانب بازار و برخی روحانیان، سوار بر تانکهای ارتشی در خیابان به راه افتادند. آن
روز، در مقابل چماقهای آخته و تانکهای به خیابان آمده، طبقه متوسط جدید ابزاری
برای دفاع از خود نداشت. کودتا که پیروز شد و رهبر ملی که به حصر رفت اما، زمین
بازی تغییر کرد. حالا، قلمهای پنهان شده میتوانست سلاح جدیدی باشد برای یک جدال
بلند مدت. بدین ترتیب، شکستخوردگان کودتای ۲۸ مرداد، که از قضا، خاستگاه اصلی
جامعه فرهنگی و هنری کشور را تشکیل میدادند، از تنها سنگر باقی مانده برای خود
استفاده کردند تا برای دهههای بعدی، نبرد با دو جریان استبداد و ارتجاع را ادامه
بدهند. مبارزهای که به باور من، تا کنون در چهار مرحله مختلف شکل و شمایل متفاوتی
از خود به جای گذاشته است.
ادامه
این یادداشت، تقسیمبندی چهار دوره زمانی برای شیوههای متفاوت بازتاب کودتای ۲۸
مرداد، در جریانهای ادبی و داستانی کشور است.
نخست:
۱۳۳۲ تا ۱۳۵۳ - پنهان در پس حصار تمثیل
در نخستین
سالهای پس از کودتا چنان اختناقی بر جامعه ایرانی حاکم بود که کمتر کسی به خود
جرات میداد تا به صراحت از دولت ملی یاد کرده و یا به کودتا انتقادی وارد کند. حتی
همان معدود اشارات پنهان و غیرمستقیم، همچون شعر «تسلی و سلام» اخوان ثالث که در
سال ۱۳۳۳ به «پیرمحمد احمدآبادی» تقدیم شد نیز در نوع خود شجاعانه و ای بسا متهوّرانه
به حساب میآمدند.
در چنین
فضایی، بسیاری از نویسندگان ادبیات داستانی، به سمت نوشتن داستانهایی تمثیلی
گرایش پیدا کردند. جلال آلاحمد، در سال ۱۳۳۳ داستان سرگذشت کندوها را نوشت
و کمپانیهای نفتی را موضوع داستان قرار داد تا چگونگی شکست جنبش را نشان دهد.
آرزوی طغیان زنبورها علیه «کمندعلیبک»، گویی حسرت خیزشی است در انتقام از عاملان
و آمران کودتا.
«اسد
سیف» حتی رد پای کودتا را در داستان مدیر مدرسه هم میبیند. او در جستاری در باب
«تاثیر کودتای ۲۸مرداد بر ادبیات داستانی ایران» مینویسد: «مدیر انسانی است از
نسل مبارزان پیش از کودتا که دیوار آرمانهایش فرو ریخته و اکنون خسته و مأیوس میکوشد
تا در محیطِ سراسر فساد پس از کودتا، خود آلوده نگردد».
تقی
مدرس صادقی، در سال ۱۳۳۴، به زبانی اسطورهای در رمان «یکلیا و تنهای او» پناه برد
که به نوعی بازتاب دهنده یاس و ناامیدی نسلی از جامعه و روشنفکران ایرانی است که
گمان میکنند هیچ اختیاری در تعیین سرنوشت خود ندارند. این فضای کابوسوار و
مالیخولیایی حاکم بر روشنفکری ایرانی تا سالها بعد هم ادامه یافت و سراسر رمان ملکوت
بهرام صادقی (چاپ ۱۳۵۳) را در بر گرفت.
همان سال، «سیمین دانشور» سووشون را منتشر کرد. رمان، همچنان هیچ
اشاره مستقیمی به وقایع سال ۳۲ ندارد، اما به تاکید خود نویسنده، حال و هوای
سرنوشت دولت ملی و رهبر کاریزماتیکش را در دل خود حفظ کرده است. این فضای اختناق
و وحشت برای دو دهه و دستکم تا همین سال ۱۳۵۳ ادامه پیدا کرد تا آنکه یک نقطه عطف
تاریخی از راه رسید.
دوم:
۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ - احمد محمود و الگویی برای تاریخنگاری کودتا
هیچ
نویسنده ایرانی به اندازه احمد محمد به کودتای ۲۸مرداد نپرداخته است. او، احتمالا
نخستین کسی بود که در همان دوران وحشت بیست ساله جرات کرد داستان رماناش را مستقیما
بر روی دوران کودتا متمرکز کند. نگارش همسایهها احتمالا در سال ۱۳۴۵ به
پایان رسید اما چون مجوز انتشارش صادر نشد، عملا مخاطبی پیدا نکرد و تا پیش از سال
۱۳۵۳ محمود فقط موفق شد چند صفحهای از رمان خود را در برخی نشریات (همچون «جنگ
اهواز») به چاپ برساند؛ اما سرانجام در این سال انتشارات امیرکبیر توانست با اضافه
کردن یک «مقدمه ناشر» و کمی تعریف و تمجید از اصلاحات شاهنشاهی به ابتدای کتاب،
مجوز نشر را دریافت کند. همسایهها فقط همان یک بار چاپ شد و با اقبال
گستردهای که کسب کرد دستگاه سانسور را وا داشت تا از تجدید چاپش جلوگیری کنند؛
اما همان فرصت کوتاه کافی بود تا رمان به یک مدل خاص از روایت کودتا بدل شود که
نویسندگان دیگر نیز از آن الگوبرداری کردند.
داستان همسایهها
بیشتر بر وضعیت اجتماعی شهر اهواز در دوران منتهی به کودتا تمرکز دارد. بدین
ترتیب، نخستین ویژگی همسایهها آن است که روایتش با تاریخنگاری سیاسی کودتا به
کلی تفاوت دارد. حتی سالها بعد از فروپاشی رژیم پهلوی که تاریخنگاران توانستند
آثار گستردهای را به بررسی کودتا اختصاص دهند، این وجه از اثر محمود همچنان یکتا
و کمرقیب باقی ماند. وجهی که به جای تمرکز بر مجادلات جریانات سیاسی جریان قدرت
در پایتخت، به فضای اجتماعی و تصورات توده شهروندان در حال و هوای سالهای جنبش
ملی و کودتا میپرداخت.
دومین
ویژگی رمان محمود، یک الگوی ساده داستانی بود که بعدها به سرمشقی برای همتایاناش
بدل شد. در داستان همسایهها، شخصیت اصلی، نوجوانی است به نام «خالد». در
خانوادهای نسبتا تهیدست، با مادری مذهبی و پدری سنتی که گرایشهای ضدانگلیسی
دارد. خالد نوجوان در ورود به جامعه خیلی زود جذب چپگرایان حزب توده میشود. بدین
ترتیب محمود به سراغ عامیترین مردمانی میرود که ای بسا سرنوشت اقتصادیشان به
نتیجه جدال نفت بستگی داشت و خود نیز از این حقیقت بیاطلاع نبودند. خانوادهای که
محمود ترسیم میکند را حتی میتوان به نوعی نمادین قلمداد کرد. یعنی جمع کوچکی که
تنوع ظاهریاش (مذهبی، ملیگرا و چپگرا) به نوعی یادآور اقشار مختلف جامعه ایرانی
است که گویی همه در برابر کودتا متحد هستند. تصویری که البته چندان واقعی نبود و
دستکم با تقسیمبندیهای سهگانه جریانات سیاسی که پیشتر اشاره شد سازگاری نداشت،
اما همین الگو بلافاصله در آثار دیگری از نویسندگان چپگرا به کار گرفته شد.
پس از همسایههای
محمود، دکتر «اصغر الاهی» رمان مادرم
بیبیجان را نوشت.
البته، چون این رمان تا سال ۵۷ فرصت انتشار پیدا نکرد ما از زمان نگارش دقیق آن
اطلاعی در دست نداریم. به هر حال، شباهت الگوی این رمان با همسایهها بسیار
چشمگیر است. داستان الاهی نیز در جایی غیر از پایتخت، یعنی در شهر مشهد میگذرد و
این بار هم نویسنده از دریچه نگاه خانوادهای عادی و نسبتا تهیدست وقایع ملی شدن
صنعت نفت، نخستوزیری مصدق و سپس کودتای ۲۸مرداد را روایت میکند. قهرمان داستان
نوجوان دیگری است که باز هم در جریان جنبش جذب نیروهای حزبی میشود، در حالی که
مادری مذهبی و پدری ملیگرا و ضدانگلیسی دارد. مادرم بیبیجان نیز به
مانند همسایهها با کودتا به پایان میرسد و تراژدی پایانی را با مرگ بیبیجان
تکمیل میکند.
نمونه مشابه دیگر را میتوان در رمان سالهای
اصغر نوشته «ناصر شاهینپر» مشاهده کرد. در مورد زمان نگارش این رمان نیز تنها
میدانیم که نخستین بار در همان سال ۱۳۵۷ منتشر شد. شاهینپر هم به مانند الاهی و
محمود قهرمان رمان خود را نوجوانی از یک خانواده تهیدست انتخاب کرده که ابتدا کارگر
چاپخانه میشود و سپس در جریان مبارزات ملی، به نیروهای حزب توده میپیوندد. این بار نیز رمان در زمانه
کودتا متوقف میشود و با یک تصویر تراژیک از پختن آش نذری بر آتشی که از سوزاندن
نشریات ممنوعه زبانه میکشد به پایان میرسد. به نظر میرسد، برای یک بازه ۲۵
ساله، زمان برای بسیاری از روشنفکران و البته نویسندگان ایرانی متوقف مانده بود و پایانبندی
رمانهایشان بجز با مرگ و یا انسدادهای تراژیک نمیتوانست رقم بخورد. انقلاب۵۷ اما
سرانجام از راه رسید و همه چیز را تغییر داد.
سوم:
۱۳۵۷ تا دهه هفتاد - فرصتی برای سوگواری
سقوط
رژیم پهلوی، به بسیاری فرصت داد که هرآنچه برای نزدیک به ۲۵ سال در گلو تلنبار
کرده بودند را فریاد کنند. در آن روزهای هیجانانگیز، هرکسی از فضای آزاد ایجاد
شده به مدد سقوط دستگاه سانسور برای بیان دغدغهاش استفاده میکرد و کم نبودند
آنانی که هنوز داغ کودتا برایشان اولویت نخست بود.
احمد
محمود که برای سالها قهرمان داستانش را در زندانهای کودتا رها کرده بود، دوباره
دست به قلم برد و داستان یک شهر را به نوعی در تداوم همسایهها
نوشت. رمان، حد فاصل سالهای ۵۸ تا ۶۰ نوشته و منتشر شد، اما از نظر هنری به
اندازه همسایهها مورد اقبال و توجه قرار نگرفت. داستان رمان در ظاهر به
سرنوشت خالد در سالهای زندان و سپس تبعید اختصاص داشت اما مشخصا محمود از این
فرصت برای مرثیهسرایی در سوگ یاران قدیمیاش استفاده کرد. بسیاری از شخصیتهای
زندانی در این رمان شخصیتهایی واقعی از حزب توده بودند که محمود، گاه در فصلهایی
که طولانی و ملالآور میشدند روایت شکنجهها و سپس اعدامشان را ثبت کرد، اما
همچنان نتوانست از حصار زمانی کودتا خارج شود؛ او برای این کار به یک دهه دیگر
زمان نیاز داشت.
در سال
۱۳۶۹ داستان بلند «بازگشت» از محمود منتشر شد که باز هم میتواند به نوعی در تداوم
دو رمان قبلی تلقی شود، با این تفاوت که دیگر در خود کودتا متوقف نمیماند. این
بار، قهرمان رمان از تبعید باز میگردد و با دیدن تغییر شرایط اجتماعی شگفتزده میشود.
گویی این خود محمود است که پس از پیدا کردن فرصت یک سوگواری مفصل، حالا کمی سبکتر
شده و میتواند چشمانش را به روی تغییرات پس از کودتا هم باز کند. او از دریچه
نگاه قهرمانش میبیند که همرزمان قدیم به کلی آرمانهایشان را کنار گذاشتهاند و
به دنبال پول و ثروت افتادهاند. زمان این داستان نیز به سالهای پیش از انقلاب
اختصاص دارد، اما به نظر میرسد که محمود در جستجوی دلایلی برای شکست در فردای
انقلاب میگردد. یعنی همان وضعیتی که حاصل شده اما هیچ تناسبی با آرمان قهرمانهایش
ندارد. به گمان من، پاسخ نهایی محمود به این آسیبشناسیاش را باید در رمان دیگری جستجو
کرد که در بخش بعدی این یادداشت بدان خواهیم پرداخت.
در همین
دوران اما، نویسندگان دیگری نیز فرصت کردند که بالاخره به صورت مستقیم به ثبت
روایت خود از کودتا بپردازند. سیمین دانشور جزیره سرگردانی را در سال ۱۳۷۲
منتشر کرد و این بار بر خلاف سووشون، به صورت مستقیم به ذکر برخی خاطرات
کودتا پرداخت. زمان وقایع رمان به سالها
بعد از کودتا و حتی پس از مرگ جلال آل احمد باز میگردد. با این حال دانشور با
ترفند حاضر شدن در رمان خودش به عنوان یک شخصیت داستانی، فرصتی ایجاد کرده که پای
تعداد دیگری از شخصیتهای حقیقی زمان را نیز به رمانش باز کند و با طرح نقش برخی
از آنها در کودتا، یا رنگ عوض کردنهایشان پیش و پس از کودتا، به نوعی با برخی از
همکاران خودش تسویه حساب کند.
علی
اشرف درویشیان، دیگر نویسنده نامداری بود که در رمان بسیار بلند خود، در مسیر
بازخوانی زندگیاش از سالهای کودتا نیز عبور کرد. سالهای ابری که در 1370
منتشر شد، به نوعی میتواند خودنگاری نویسنده به حساب آید که در بستری داستانی
روایت میشود. طبیعی است که در جریان رشد درویشیان از کودکی تا نوجوانی، برای مدتی
شاهد روزهای کودتا، این بار از دریچه مردم عادی شهر کرمانشاه و باز هم با روایتی کودکانه
باشیم. برخی المانهای داستانی رمان درویشیان، همچون قهرمان نوجوان، خانواده تهیدست،
مادر مذهبی، پدر سنتی و اختلاف میان ملیگرایان و چپگرایان فامیل به الگوی قدیمی
محمود شباهت بسیاری دارد، اما در نهایت، روایت کودتا تنها بخشی از استان بسیار
بلند زندگی درویشیان را به خود اختصاص میدهد و بیشتر رنگ و بوی همان ثبت تاریخ و
سوگواری برای روزگار رفته را با خود دارد.
چهارم:
میانه دهه هفتاد به بعد - بازخوانیهای تاریخی
آنچه که
به شخصه گمان میکنم چهارمین مرحله از مواجهه ادبیات داستانی ایران با مساله
کودتای ۲۸ مرداد است، به صورت جدی از دهه هشتاد آغاز شد. شاید محصول تغییراتی در
دل جامعه ایرانی که به دنبال جنبش اصلاحات از راه رسیده بود. تلاشی برای بازخوانی
تاریخ معاصر و ارائه روایتهایی جدید، حتی از انقلاب ۵۷ که پاسخگوی دغدغهها و
حتی پرسشهای روز باشند. با این حال، این بار نیز از احمد محمود میتوان به عنوان
یک استثنا نام برد که با رمان «مدار صفر درجه» به نوعی پلی بین مرحله سوم و چهارم
برقرار کرد.
مدار
صفر درجه نیز
تا حدودی از همان قالب آشنای رمانهای پیشین محمود پیروی میکند. این بار نیز
قهرمان داستان نوجوانی است در خانوادهای نسبتا تهیدست در اهواز. قهرمان و
خانوادهاش هر دو شباهت بسیاری به خالد و خانوادهاش در همسایهها دارند؛
اما این بار دیگر رمان نه با کودتا، بلکه با انقلاب ۵۷ به پایان میرسد. بدین
ترتیب، محمود که زمانی برای نگارش در باب کودتا پیشقدم شده بود، در مدار صفر
درجه، بار دیگر پیشقدم شد تا ارتباطی میان وقایع کودتای ۲۸ مرداد با انقلاب
۵۷ برقرار کند.
در رمان
جدید، پدر خانواده سالها پیش و در جریان مبارزات ملی شدن صنعت نفت کشته شده بود و
بدین ترتیب رمان پیوندش را با کودتا حفظ کرده است. جایگاه پدر را، تا حدودی، شخصیت
«نوذر اسفندیاری» پر کرده که شوهر خواهر قهرمان داستان است. نوذر هم خودش را ملیگرا،
ضدسلطنت و ضدانگلیس معرفی میکند. قهرمان داستان همچنان نوجوانی است که جذب گروههای
چپگرا میشود، اما اینبار رد پای متفاوتی از سنتگرایان مذهبی به چشم میخورد.
رد پایی که گویا محصول همان آسیبشناسی محمود از نتایج انقلاب ۵۷ است. حالا او
نشانههایی از حاکمیت جدید را در گرایشهای تاریخی و انقلابی سنتگرایان مذهبی جستجو
میکند.
سالها
بعد و در فضای دولت اصلاحات، امیرحسن چهلتن فرصت پیدا کرد که به شیوهای صریحتر
پل ارتباطی میان دومین جریان حاضر در کودتای ۲۸مرداد را با حکومت برآمده از دل
انقلاب ۵۷ به تصویر بکشد. «کرامت»، قهرمان رمان تهران شهر بیآسمان یکی از
اراذل و اوباش نزدیک به شعبان جعفری (بیمخ) است که پا به پای او نقش فعالی در
کودتای ۲۸مرداد بازی میکند؛ سالها بعد اما به مدد خوشخدمتی برای حکومت به مال و
منالی میرسد و به جرگه خردهبازاریان میپیوندد. در قامت جدید، کرامت زندگی
عیاشانه پیشین را کنار گذاشته و در به مانند دیگر سنتگرایان جریان دوم به یکی از
حامیان جناح مذهبی پیروز در انقلاب بدل میشود.
همان
سال، «شهرام رحیمیان»، رمان دکتر نون زناش را بیشتر از مصدق دوست دارد را
منتشر کرد. رمانی که اینبار و بر خلاف
تمامی همتایان پیشین خود، به جای بازخوانی یک روایت تاریخی از کودتا، نوعی رویکرد
روانکاوی را در دستور کار قرار داد. دکتر نونِ رمان رحیمیان، از نزدیکان محمد مصدق
بوده است که پس از کودتا و برای جلوگیری از شکنجه همسرش به مصدق خیانت میکند و از
شرم این خیانت تا به پایان عمر به مردی عبوس و منزوی بدل میشود. به نظر میرسد رحیمیان، با شخصیت دکتر نون خود،
یک شرم پنهان و تاریخی را روایت میکند که طبقه متوسط جدید برای بیش از نیم قرن به
دوش کشید. شرمی که شاید از تکرار شعر اخوان ثالث بر جای مانده بود که خطاب به مصدق
میخواند: «وز سفله یاوران تو در جنگ، کاری بجز فرار نیامد».
در عین
حال، رمان رحیمیان را میتوان طرح یک پرسش تاریخی دیگر قلمداد کرد که به نوعی
تقابل میان روح حاکم بر زمانه اصلاحات را با روحیه انقلابیگری به تصویر میکشید:
میان عشق به زندگی و تعهد به آرمانهای سیاسی کدام را باید برتری داد؟ پاسخ
انقلابیون دهه ۵۰ به این پرسش کاملا آشکار، قاطع و خللناپذیر به نظر میرسد.
رحیمیان اما در دوران گذاری به سر میبرد که در آن جامعه ایرانی کمکم به سمت شوق
به زندگی گرایش مییابد. هرچند در دهه هشتاد، این شوق زندگی همچنان با نوعی
شرمندگی همراه بود.
سخن
آخر
با گذشت
حدود ۶۷ سال از کودتای ۲۸ مرداد، نگاه طبقه متوسط مدرن ایرانی به آن واقعه، دستخوش
تحولات فراوانی شده است، اما به نظر میرسد که در اصل صورت مساله هنوز تغییری حاصل
نشده. مردادماه ۳۲، آخرین دوران تاریخ معاصر ایران بود که جریان دموکراسیخواه و
مشروطهطلب ایرانی موفق شد ولو برای مدتی کوتاه قدرت سیاسی را به دست بگیرد. شاید
تا زمانی که این طبقه نتواند سرانجام به رویای بر باد رفته مشروطیت خود جامه عمل
بپوشاند، همچنان شاهد مراحل جدیدی از مراجعه و بازخوانی کودتای ۲۸مرداد در فضای
سیاسی و هنری کشور باشیم. مراحلی که شاید همین حالا و در میان آثار نویسندگان جدید
شروع شده باشند.