۸/۰۴/۱۳۹۸

خلع سلاح عمومی




سال ۱۲۸۷:
محمدعلی‌شاه قاجار دست به کودتا علیه اصلاحات دموکراتیک مجلس می‌زند و لیاخوف روس مجلس را به توپ می‌بندد. اما مشروطه‌طلبان نیز «خلع‌سلاح» نیستند. آنان نه برای یک انقلاب جدید و نه برای براندازی مشروطه، بلکه برای دفاع از دستاوردهای قانونی‌شان دست به اسلحه می‌برند. با مقاومت مسلح مشروطه‌خواهان، استبداد شکست می‌خورد و مجلس دوباره بر پا می‌شود.

سال ۱۳۳۱:
دربار و ارتش در کار دولت ملی اخلال می‌کنند. مصدق از شاه درخواست می‌کند که اختیار نیروهای نظامی را به دولت منتخب واگذار کند. شاه نمی‌پذیرد و مصدق استعفا می‌کند؛ اما جریان ملی نیز هنوز «خلع‌سلاح» نشده. مردم به خیابان‌ها می‌ریزند و در قیام ۳۰تیر از دولت ملی خود حمایت می‌کنند. استبداد بار دیگر شکست می‌خورد و شاه و ارتش مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند.

۲۸ مرداد ۱۳۳۲:
از دو روز پیشتر، مردم خشم‌گینی که خبر کودتای ۲۵مرداد را شنیده بودند به خیابان‌ها ریخته بودند و از دولت ملی خود دفاع می‌کردند. عوامل کودتا فراری و پنهان شده بودند، اما در نهایت مصدق از هوادارن‌ش خواست به خانه‌ها برگردند. روز ۲۸ مرداد، ارتش و اراذل و اوباش در حالی به سمت خانه مصدق به راه افتادند که هیچ کس در خیابان نبود تا از رهبر ملی کشور دفاع کند. دولت عملا خودش را خلع‌سلاح کرده بود و از خلال کوچه‌های خالی شده از مردم، کودتا به ساده‌ترین و سریع‌ترین شکل ممکن پیروز شد.

دوم خرداد ۱۳۷۶:
انتخابات ریاست‌جمهوری به نقطه عطف حرکتی بدل شد که از هر نظر شایسته عنوان «جنبش» بود. اصلاحات، فقط آرای در صندوق انتخابات و نامزد پیروز خود نبود. اصلاحات، موجی از حرکت‌های خودجوش مردمی بود. مباحث نخبگان و روشنفکران در نشریات، سخنرانی‌ها، تریبون‌های آزاد دانشجویی، تجمعات صنفی و کارگری و حتی مذهبی؛ اصلاحات به واقع یک «جنبش» بود که لایه به لایه در جامعه ایرانی شکل گرفته بود و تا نوک قله دولت بالا آمده بود. مخالفان اصلاحات نیز این را خوب می‌دانست و حمله خودش را دقیقا از همین پشتوانه‌های اجتماعی آغاز کرد.

دانشجویان در ۱۸تیر قلع و قمع شدند. نشریات به یک اشاره انگشت «توقیف فله‌ای» شدند. گروه‌های فشار هر روز عربده‌کشان از این تجمع به آن تریبون یورش می‌بردند و یکی یکی پشتوانه‌های دولت اصلاح‌طلب را سرکوب می‌کردند. اما راه‌یافتگان به دولت و مجلس و شورا، این قلع و قمع پشتوانه مردمی را ندیدند. آن‌ها، سرمست از حضور در قدرت، خواستار «آرامش و خویشتن‌داری» بدنه شدند تا روز بزنگاه رسید. وقتی که ۷۰ نماینده مجلس، یکجا رد صلاحیت شد، اصلاح‌طلبان باید می‌فهمیدند که تا آن روز به دست خودشان مشغول خلع‌سلاح حامیان‌شان بوده‌اند اما نفهمیدند. آنان در سکوت تماشاگر خالی شدن خیابان از مردم بوند و حالا باید در سکوت خیابان‌ها، سقوط خودشان را نظاره می‌کردند.

* * *

هر جریان اصلاح‌طلبی نیازمند مسلح شدن به ابزارهای قدرت است. در عصر مشروطه، این سلاح‌ها از جنس تفنگ ستارخان و باقرخان بود. سال‌ها بعد البته دیگر مبارزه مسلحانه مشروعیت خودش را از دست داد، اما اشکال جدیدی از ابزارهای قدرت جای اسلحه را گرفتند:

۱- نهادهای مدنی و اجتماعی، اصناف کارگری و تشکل‌های دانشجویی
۲- مطبوعات، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی
۳- حضور خیابانی، راهپیمایی، تجمع، تحصن، اعتصاب
۴- حمایت‌های بین‌المللی
۵- حضور سیاست‌مداران اصلاح‌طلب در ارکان حقوقی و تصمیم‌گیر

از این ارکان پنج‌گانه، اصلاح‌طلبان ما چهار گزینه نخست را یا دست‌کم گرفته‌اند، یا با دستان خود نابود کرده‌اند. به ظاهر مدعی حمایت از نهادها و تشکل‌های مدنی و صنفی و دانشجویی هستند، اما حتی وقتی در قدرت هم قرار می‌گیرند هرگز حمایت معناداری در برابر قلع‌وقمع این تشکل‌های مدنی از خود نشان نمی‌دهند. (بماند که حتی برخی تشکل‌های دانشجویی این جریان، به پایگاه‌های انحصارگرایی و سرکوب صدای مخالف در دانشگاه‌ها بدل شده‌اند!)

هرگونه حضور خیابانی، تجمع، راهپیمایی، تحصن و اعتصاب، سال‌هاست که به صراحت تمام از جانب اصلاح‌طلبان با عنوان «خط قرمز» یاد می‌شود. در مواجهه با حمایت‌های بین‌المللی نیز، یا هم‌صدا با نهادهای اقتدارگرای حکومتی، با سرپوش بی‌معنا و انحرافی «حفظ استقلال» رویکرد انکارآمیز دارند، یا حتی در معدود مواردی مثل فشار فیفا برای ورود زنان به ورزشگاه، آدرس غلط می‌دهند و سعی در بی‌اثر نشان دادن این همکاری بین‌المللی دارند. خوشبختانه، اختیار عمل شبکه‌های اجتماعی و مجازی در انحصار هیچ‌کس نیست، وگرنه از همین تنها ابزار بیان مطالبات مردمی نیز گورستانی می‌ساختند شبیه اندک نشریات بی‌خاصیت و ابتر خود.

در مناظره اخیر آقایان تاجزاده و زیدآبادی، یک طرف ماجرا تلاش می‌کرد به کلی صورت مساله سیاست‌ورزی را پاک کند و پشت ادعای به ظاهر موجه «فعالیت مدنی»، از اساس نسخه تعطیلی فعالیت سیاسی بپیچد. طبیعتا چنین رویکردی اصلا در سطح نقد قرار ندارد. در سوی مقابل اما، جناب تاجزاده، به نوعی در جایگاه نمایندگی اصلاح‌طلبانی قرار داشت که از ارکان پنج‌گانه جنبش اصلاحات، ۴ تا را به دست خود نابود کرده‌اند و حالا توقع دارند صرفا با تکیه بر حضورهای نیم‌بند انتخاباتی، راه برون‌ رفت از انسداد فعلی را پیدا کنند.

تاجزاده، به درستی بر ضعف «گسست در تداوم اصلاحات» انگشت می‌گذارد، اما متاسفانه، حتی در بازخوانی همین تاریخ ۲۰ ساله، به صورت گزینشی فقط بزنگاه‌هایی را انتخاب می‌کند که کل صورت مساله را در مشارکت یک‌دست انتخاباتی خلاصه کنند. من اما باور دارم که سبب اصلی گسست در جنبش اصلاحات را باید در «خلع سلاح عمومی» جستجو کرد. وقتی ابزارهای چهارگانه قدرت را از جنبش اصلاحات گرفتند، دیگر با یک «جنبش» مواجه نبودیم. نهایتا یک دولت اصلاح‌طلب داشتیم که به سادگی زمین‌گیر شد و سپس کنار رفت. پس برای پاسخ به «چه باید کرد» امروز نیز باید دقیقا از همین تجربیات درس عبرت بگیریم. البته که حضور جریانات اصلاح‌طلب در ارکان حقوقی و دولتی نیز یکی از ارکان پنج‌گانه برای پیشرفت یک جنبش است و البته که هر «عقل سلیمی» می‌پذیرد که این «بودن به از نبود شدن» است. ساده‌ترین درسی که از شکست جنبش سبز می‌توان گرفت همین است که جنبش‌های اجتماعی و حتی خیابانی، اگر نتوانند حامیان و نمایندگان خود را در قدرت بیابند به سادگی سرکوب خواهند شد. اما آنچه منتقدان را به گلایه و مخالفت با روند فعلی اصلاح‌طلبان وادار ساخته است، همان «خلع‌سلاح عمومی» جامعه است که اگر نگوییم تماما به دست اصلاح‌طلبان انجام شد، بدون تردید باید گفت که اصلاح‌طلبان، با بخش‌هایی از این خلع‌سلاح همراهی کامل کرده و در برابر بخش‌های دیگری از آن سکوت پیشه کردند.

وقتی جناب خاتمی، از ۶ ماه پیش آب پاکی را روی دست همه می‌ریزد که «تحت هر شرایطی در انتخابات شرکت خواهیم کرد»، دقیقا یعنی تمامی منتقدان را «خلع‌سلاح» کرده و حتی فرصت اندکی اعتراض را هم از آنان گرفته است تا ای بسا با ابزارهای فشاری چون تحصن، تجمع یا اعتصاب و تحریم بتوانند سر سوزنی در راستای احقاق حقوق خود اعمال فشار کنند. گویی این عزیزان چنان وحشتی از جامعه خود دارند که ترجیح می‌دهند با دست‌های بسته و بی‌دفاع خود را تسلیم جناح اقتدارگرا کنند، اما همچنان مردم را دور از صحنه و در خانه‌های خود نگه دارند. تا زمانی که اصلاح‌طلبان بخواهند در «خلع سلاح عمومی» با حاکمیت همکاری کنند و تا زمانی که برای فعال شدن تمامی ارکان چهارگانه قدرت با بدنه اجتماعی همکاری نکنند، طبیعی است که نیروهای اجتماعی نیز هیچ سودی در فعال کردن رکن پنجم و حضور اصلاح‌طلبان در قدرت نمی‌بینند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر